مصطفی با اهل بیتش سوی میدان می رود
در ره اثبات حق با صوت قرآن می رود
یک طرف ارکان دین و آن طرف نصرانیان
آمدندآنجا که حق با لعنشان گردد عیان
تا مسیحی خواست بر آل کسا لعنت دهد
عرش حق لرزیده می خواهد بر او نکبت دهد
چون که او دیده عذاب خویش را در آسمان
بر نصارا حق نمایان می شود در آن زمان
معجزه آمد به سوی اهل نجران با یقین
تا بگوید نیست جز اسلام احمد برترین
رحمت للعالمین نامیده شد از سوی رب
تا ببارد رحمتش را در دوعالم روز و شب
جان احمد بوده حیدر، جان حیدر هم نبی ست
پس بدانید این ،امیرالمومنین تنها علی ست
نور زهرا می کند روشن سماوات و زمین
هر که دارد مهر او در دل نباشد دل غمین
دست ما باشد به دامان حسن جان و حسین
سبط اکبر،سبط اصغر،بر محمد نور عین
#بداهه_لیان
#عید_مباهله_مبارکباد
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#روز_مباهله
شاهد برای دیدن و امضا بیاورید
دنیا و آخرت به تماشا بیاورید
لازم به جنگ نیست تمام زمانه را
با نام پنج تن به مدارا بیاورید
زانو زده به رسم رسولان که بشنوید
هرکس حریف ماست به اینجا بیاورید
یک سو نشسته کفر به یک سو نشسته دین
حق روشن است هرچه که حاشا بیاورید
تا حق به صاحب حق بی دغل رسد
کافی است نام حضرت زهرا بیاورید
برخیز ای ولی خدا بی مباهله
حکم خدا به عرصه اجرا بیاورید
🔸شاعر:
#الهه_سلطانی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈•
*حدیث کساء که بصورت شعر نوشته شده است*💥
این حدیث آمد ز زهرای بتول ،
فاطمه صدیقه بنت الرسول ،
روزی آمد خانه ما مصطفی ،
گفت با حالی شبیه التجا ،
ضعف دارم جان بابا دخترم ،
پهن کن بابا عبایی بر سرم ،
آن عبایی را که دارم از یمن ،
آن عبا بر من بکش ای ممتحن ،
گفتمش بابا بلا دور از شما ،
در پناه مهر و الطاف خدا ،
من کشیدم آن عبا بر روی او ،
یک نظر کردم به ماه روی او ،
صورتی زیبا تر از قرص قمر ،
روشن و زیبا نکو تر از سحر ،
ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ،
گفت ای مادر سلام و صد دعا ،
گفتمش مادر سلامم بر شما ،
نور چشمم ای عزیز با وفا ،
گفت مادر خانه دارد عطر گل ،
هست بوی جد ما ختم رسل ،
گفتمش ای نور چشمم بوی او ،
آمده در خانه با گیسوی او ،
رفت نزد حضرت خاتم حسن ،
گفت بابا جان فدایت جان و تن ،
گفت بابا صد سلام و صد درود ،
بر شما ای خاتم رب ودود ،
با اجازه رفت در تحت کسا ،
در کنار مصطفی شد مجتبی ،
بعد از آن آمد حسین و با سلام ،
گفت بوی جدم آید بر مشام ،
گفتمش ای نور چشمانم حسین ،
ای عزیز فاطمه ای نور عین ،
جدتان در خانه در زیر کسا ،
آمده امروز شد مهمان ما ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد با حیا ،
بعد از آن آمد علی مرتضا ،
گفت زهرا جان سلامم بر شما ،
بوی یار مهربان آید همی ،
بوی جوی مولیان آید همی ،
گفتم او را یار ختمی مرتبت ،
صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ،
آمده مهمان ما بابای من ،
آمده مانند جان در جسم و تن ،
رفت نزد احمد و گفت این سوال ،
چیست رمز و راز این وقت و مجال ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد مرتضا ،
بعد از آن رفتم کنار اهل خود ،
تا بجویم با عزیزان وصل خود ،
ما همه بودیم در زیر کسا ،
دست خود برداشت بابا بر دعا ،
گفت یارب اهلبیتم را ببین ،
بهترین خلق خدا روی زمین ،
خونشان با خون پاک من قرین ،
جسم و جان دارند از من با یقین ،
جسمشان را از بدیها دور کن ،
قلبشان را خانه ای از نور کن ،
لطف کن بر خاندانم با کرم ،
تا ابد آباد گردان این حرم ،
دشمن آنها مرا هم دشمن است ،
پیش چشمم جلوه اهریمن است ،
هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ،
می شود محبوب من در دو جهان ،
بانگ حق برخاست از عرش برین ،
کای ملائک بشنوید این با یقین ،
هر چه را من آفریدم در جهان ،
این زمین و جمله هفت آسمان ،
کوه و دریا را اگر من ساختم ،
نه فلک را اینچنین پرداختم ،
هر چه زیبائیست در شمس و قمر ،
ظلمتِ شبها و نور در سحر ،
ساختم اینها به عشق مصطفی ،
ساختم با مهر این اهل کسا ،
بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ،
صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا ،
بانگ حق برخاست زهرا س و پدر ،
معدن ایمان و کان هر گوهر ،
حیدر و فرزند پاکش مجتبی ،
هم حسینِ بنِ علی در کربلا ،
گفت جبرائیل ای رب جلی
میروم من نزد زهرا و علی ،
با اجازه نزد ما زیر کسا
آمد و می خواند ، پیغام خدا
گفت ای پیغمبر عالی مقام ،
می رساند حق به درگاهت سلام ،
هر چه که در کل عالم خلق شد ،
از برای اهل زیر دلق شد ،
گفت از این خانواده تا ابد
دور شد ناپاکی و هر فعل بد ،
جسم و روح خاندانت پاک شد ،
نامشان بر تارک افلاک شد ،
گفت حیدر چیست رمز جمع ما ،
چیست مزد راوی این وضع ما
گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ،
در میان دوستان مرتضا
هر غمی دارد خدا شادی کند ،
بر اسیران بانگ آزادی کند
مشکلات جمعشان حل می شود ،
سحر درد و غصه باطل می شود ،
گفت مولا رستگارانیم ما
همچنان گل در بهارانیم ما ،
شیعه با این نقل می گردد سعید
بهتر از این مژدگانی کس ندید ،
شفای تمامی مریضها و رفع بلای عظیم کرونا بحق پنج تن آل عبا "
" التماس دعای فرج"
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
هرچه آيينه به توصيف تو جان كند نشد
آه، تصوير تو هرگز به #تو مانند نشد..
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به #پريشانى گيسوى تو سوگند نشد..
خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند
تا فراموش شود #ياد تو هرچند نشد..
من دهان باز نكردم كه نرنجي از من
مثل زخمى كه لبش باز به #لبخند نشد..
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلكه چون برده #مرا هم بفروشند نشد..!
#فاضل_نظرے
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#از_او_بگوئیم 4⃣
💢پسرک چوب خط را برداشت.
محکم بر دیوار می کشید
و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کرد.
💢گاهی لگدی به دیوار می کوبید
و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید
و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد.
💢باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست.
او می دانست یتیم است.
می دانست پناهش را از دست داده است.
همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد.😭
🔶ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم.
🔸من خودم، خودم را یتیم کردم،
ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم..
🔸تا شاید این روزها، که تلنگرش،
مرا از خواب بیدار کرد.
🔸دیگر نمی خواهم،
نمی خواهم از پدرم دور باشم.
🔸پدری که مرا می بیند...
و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است.
🔸دیگر نمی خواهم خودم،
خودم را یتیم کرده باشم...😭
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
از منتهای حدّ تصوّر
تا ابتدای نام بلندت
راهی هزار مرتبه شیریست
چون كهكشانِ مهرِ كمندت
معنا، گران و كلك من الكن
عهدی اگر عتیق شود عشق
حتّی اگر شهید نباشم
در خون خود عقیق شود عشق
انجیل؛ نامهایست كه عیسی
از ارغوان عین تو نوشید
تورات؛ دفتری است كه موسی
در كوه طور، نور تو را دید
روی تو روح كامل بدر است
نام تو در جلالت صدر است
در یاء تو یگانگی حق
در لام تو لیالی قدر است
این مور را ببخش كه این كم
این چند بیت شعر پریشان
حتی به قدرِ ران ملخ نیست
در پیشگاه چشم سلیمان
این شعر اگر لبی به سبو برد
قدری به التفات تو بو برد
پس مهرباندلیر! نباید ـ
نام تو را بدون وضو برد
هر جا كه بوی نام تو آید ...
گفتند بوی عشق لطیف است
گفتم بهشت میشود آنجا
حتی اگر مزار شریف است
دیوار كعبه تاب نیاورد
از هم شكافت تا كه بفهمد ـ
این خانه با خلیل چه میگفت؟
این زادگاه كیست كه احمد ـ
مشتاق صبح آمدنش بود
تا سوره سوره نور بخواند
یا از صحف به قول مزامیر
داوودی از زبور بخواند
این كیست؟ این كه عرش الهی
با كمترین اشارت دستش
میلرزد از شكوه شگرفش
هفتآسمان مشاهده، مستش
ای كعبه، ای مكعّب خاموش
در آن سه روزِ سُكر، چه دیدی؟
در جذبه هجوم ملائك
از شاهدان خود چه شنیدی؟
باری بگو، بگو كه علی كیست؟
مرآت نورِ جلّ جلی كیست؟
در وتر و وحی و وصل ابدی كه؟
در قابِ قوسِ غیبْ ازلی كیست؟
مجنونِ كیست میثم تمّار؟
مجذوب كیست یاسر عمّار؟
باری چه مردها كه نرفتند
تنها به جرم عشق تو بردار...
ای لحم و نفس و جان محمّد
چشمان تو زبان محمّد
در لیلةالمبیت چه كردی؟
تنها نگاهبان محمّد!
ما یوسفیم در تبِ چاهت
مجروح ابروان سپاهت
ما را خروج میدهد از خویش
اشراق چشمهای سیاهت
نام تو اسم اعظم حقّ است
شمشیر قهر تو، دم حقّ است
خشنودیات رضای خداوند
خشم تو خشم ملزم حقّ است
#شعرخوانی
#حافظ_ایمانی
#پند
رفیقی که غایب شد ای نیک نام
دو چیزست از او بر رفیقان حرام:
یکی آن که مالش به باطل خورند
دوم آن که نامش به غیبت برند
هر آن کو برد نام مردم به عار
تو خیر خود از وی توقع مدار
که اندر قفای تو گوید همان
که پیش تو گفت از پس مردمان
کسی پیش من در جهان عاقل است
که مشغول خود وز جهان غافل است
#بوستان_سعدی
____🍃🌸🍃____