در این دنیای دیگرگون نمی بینم وفاداری
اگر دل بسته ای آنی بدان آن که سرِ کاری
ضرر کردی اگر خوردی فریب این فریبارا
گذر باید کنی روزی اگر سربازو سرداری
نه این خانه صفا دارد نه این دنیای پوشالی
نه میلی با کسی دارد نه می دادند ره یاری
ره آن خانه پیمودن به از این خانه ها باشد
سعادت حاصلت باشد اگر زین خانه بیزاری
آرش لطفی مقدم
تصویر سُرایی
۱۴۰۳/۸/۲۱
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گر که آدم صبح محشر داخل صحرا شوی
هست امیّد شفاعت از رسول(ص) و اهل بیت
گر که حیوان باشی و دور از شعور آدمی
نار جایت می شود قطعا نه باغی از بهشت
حق مردم را ادا کن حق خالق همچنین
تا نگردی روز محشر نادم از این سرنوشت
"عاصی"
😭😭😭
کلیپ 👈 یکی از تکان دهنده ترین قسمت های زندگی پس از زندگی
اگـــــــــــــــــــــــر گُل باشی وُ دانند خارت مردُمِ عالم
از این که خار باشی و گُلت دانند خوشتر هست
#علیرضاشیدا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
وقتی که میام مشهد تو صحنْ دم گوهرشاد
زانو میزنم میگم سلطان به سلامت باد
میدم یه سلام اول،وقتی میرسم مشهد
از توی مسیری که پیدا میشه اون گنبد
سلطانه واسه من ولی اسمش آقاجانه
امیّدِ آخَرِ همه مردم ایرانه
محسوسه که دلم با امام رضا مانوسه
میدونه چهقَدَر دلم تنگه یه پابوسه
اینجا چهقَدَر خوبه،این رسمی که مرسومه
مشهد که بخوام میگم،یا حضرت معصومه
امروز صبح
در معبد عاطفه
و
در مساحت معنوی تبسم، به وقت ساعت آفتابگردان
جایی که برهها تشنهی بوسهاند
و
آه در ماهیتابهی آیینه تبخیر میشود، عواطف ایلیاتیمان را
در مرتع احساس
به صرف صبحانهی تخیّل دعوت میکنیم
باشد که، استخوان بندی انسانیتمان
به پوکی بی هویتی دچار نشود
#مهتاب_بهشتی
#یاداشت_بهشتی
آورد زیر تیغم و از ننگ خون نریخت
خود را بدین بهانه جوانمرد کرد و رفت
#طالب_آملی
نغمه، آرام از من دیوانه میسازد جدا
خواب را از دیده این افسانه میسازد جدا
جذبهی توفیق میخواهی، سبک کن خویش را
کهربا کی کاه را از دانه میسازد جدا؟
#صائب_تبریزی
اِی نی! چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم و تو فریاد کشیدی!!
-فاضل نظری 🌱
ابری رسید و آسمانم از تو پر شد
بارانی آمد، آبدانم از تو پر شد
نام تو اول بغض بود و بعد از آن اشک
اول دلم، پس دیدگانم از تو پر شد
جان جوان بودی تو و چندان دمیدی
تا قالب بخت جوانم از تو پر شد
خون نیستی تا در تن میرنده گُنجی
جانی تو و من جاودانم از تو پر شد
چون شیشه میگردانْد عشق، از روز اول
تا روز آخر، استکانم از تو پر شد
در باغ خواهشهای تن روییدی اما
آنقدر بالیدی که جانم از تو پر شد
پیش گل سرخ تو، برگ زرد من کیست؟
آه ای بهاری که خزانم از تو پر شد
با هر چه و هر کس تو را تکرار کردم
تا فصل فصل داستانم از تو پر شد
آیینهها در پیش خورشیدت نشاندم
و آنقدر ماندم تا جهانم از تو پر شد
#حسین_منزوی
•
•
•
ـــــــــــــــــــــ
ای از خرامت نقش پا خورشید تابان در بغل
از شوخی گرد رهت عالم گلستان در بغل
ابرویت از چین جبین زه کرده قوس عنبرین
چشم از نگاه شرمگین شمشیر برّان در بغل
بی رویت از بس موبهمو طوفانطراز حسرتم
چون ابر دارد سایهام یک چشم گریان در بغل
دل را خیال نرگست برداشت آخِر از میان
صحرا ز گرد وحشیان پیچیده دامان در بغل
حیرت رموز جلوهای بر روی آب آوردهاست
آیینه دارد تا کجا تمثال پنهان در بغل
دیوانهٔ ما را دلی در سینه نتوان یافتن
دارد شراری یادگار از سنگ طفلان در بغل
میخواست از مهد جگر بر خاک غلتد بیرخت
برداشت طفل اشک را چون دایه مژگان در بغل
هستی ندارد یک شرر نور شبستان طرب
این صفحه گر آتش زنی یابی چراغان در بغل
عشق از متاع این و آن مشکل که آراید دکان
آخِر خریدار تو کو ای کفر و ایمان در بغل
کو خلوت و کو انجمن در فکر خود دارم وطن
چون شمع سر تا پای من دارد گریبان در بغل
چشمی اگر مالیدهام زین باغ بیرون چیدهام
وحشتکمین خوابیدهام چون غنچه دامان در بغل
در وادیای کز شوق او بیدل ز خود من رفتهام
خوابیده هر نقش قدم بگذشت جولان در بغل
#بیدل_دهلوی
ـــــــــــــــــــــ
کلیات بیدل
جلد اول: غزلیات، تصحیح خالمحمد خسته و مقدمهٔ خلیلالله خلیلی، چاپ کابل، ۱۳۴۱: ۸۰۷.
گاهی به شهر و گاه به صحرا گریستم
هر جا که گفت این دل شیدا گریستم
یارب چه چشمهایست محبت که من از آن
یک قطره آب خوردم و دریا گریستم
تقریب عمده تا نبود گریه کی کنم
خون شد هزار بار دلم تا گریستم
پیش تو گریه کردم و بیآبرو شدم
گریم به حال خود که چه بیجا گریستم
با من کسی شریک غم از بیکسی نشد
در گوشهای نشستم و تنها گریستم
امشب ز گریه در جگرم نم نمانده است
خون وام کردم از همه اعضا گریستم
ایام عمر را گذراندم به آه و اشک
امروز ناله کردم و فردا گریستم
قطع امید کرده ز هر باب عاقبت
خون همچو زخم بر در دلها گریستم
خالی نماند کوچهای از سیل اشک من
چون ابر در هوای تو رسوا گریستم
طوفان نوح تازه شد از آب دیدهام
با آنکه در غمت به مدارا گریستم
یک قطره خون نماند کنون در بدن مرا
واقف، دل و جگر همه یکجا گریستم
#واقف_لاهوری