تا در میان واژهها پیچید عطر قصهات
دق کرد حتی مثنوی از ماجرای غصه ات
هر سال تا گل میکند یاس کبود باغچه
روشن به یادت میشود شمعی به روی طاقچه
شرح تو ای بی باغبان، پیچیده از نو در جهان
خم شد نهال قامتت از محنت نامردمان
ای چشمهی چشم تو تر، از ماجرای تلخ سر
عمه سفارش میکند، گریه نکن جان پدر
ای نوگل درد آشنا، از روضهی اصغربگو
یاس کبود کربلا، از شاه بی لشکر بگو
از قاسم و پیکار او از لحظهی دیدار او
از یک بغل مردانگی، وقتی اجل شد یار او
چون خواهران مهربان از حضرت اکبر بخوان
از وقت میدان رفتنش،وقتی که شد پرپر بخوان
کو مشک و کو عباس تو، کو معدن احساس تو
خون در دل من میکند آن اشک چون الماس تو
جای عزیز فاطمه در مجلس اغیار نیست
اصلا چرا از کودکان، با حضرت تو یار نیست؟
طاقت ندارد عمهات شیرین زبانی کن ز نو
پا در میانی کن اجل، جان رقیه، جان تو
#مهتاب_بهشتی
#آیینی
این روزها، #بی تو، چرا اینقدر بارانم؟
جا مانده ابری در غریبستان چشمانم
گویا کسی دارد لباس غصه میشوید
در تشت خونین دلِ بی صبر و سامانم
مثل یتیمی گمشده در کوچهی فردا
من راه برگشتن به منزل را نمیدانم
شاید طلسمی هستیم را زیر و رو کرده
سیراب خواهم شد ز تو یا تشنه میمانم؟
در من کسی دلتنگ عشق رفته از یادیست
بی تو خزانم یا غروب یک زمستانم؟
ای عشق افسونگر دل من را کجا بردی
امشب بیا وجای دل، با خود ببر جانم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما را ببخش آقا جز ادعا نداریم😭😭
ماییم و یک نیستان، آوای بیقراری
ماییم و اشکهایی، بر روی گونه جاری
در عین ناشناسی ما را تو میشناسی
با شعرهای خیس از دوری و بردباری
جز خط خطی چه بوده سهم ارادت ما
یک عمر ادعا و اظهار شرمساری
تکرار واژههایی در قالب کلیشه
آدینه، راه، نرگس اما همه شعاری
چشم انتظاری ما تنها میان شعر است
ماییم و عشق هایی پیوسته استعاری
شرمندهی مرامت، ما را ببخش آقا
از عشق مانده اسمی، تنها به یادگاری
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
#بداهه
ما جاهلیم شما بزرگی کن و برگرد به حق عمه جانتان زینب🙏😭
مولا جان:
ما را به غیر حواله مکن جان مادرت...
پا در میانی میکند عباس(ع) وقتی
دست تو از هر چارهای کوتاه باشد
وقتی ردیف شعر حاجتمندی تو
بارانِ اشک و التماس و آه باشد...
#مهتاب_بهشتی
در کوچههای بی کسی، دلتنگیم تکرار شد
روی مدار حوصله، بازوی غم پرگار شد
دردی میان قلب من، راه تنفس را گرفت
بغضی بجای دلخوشی، در جان من انبار شد
بعد از تو در من حوصله، تب کرد هذیان مینوشت
بی مرهم دستان تو، جان و تنم بیمار شد
کابوس تنهایی مرا، برده ست تا اوج جنون
بعد از تو غم با لشکرش آمد، سرم آوار شد
ای بودن تو معجزه ای رفتن تو ابتلا
از شرمساری بعد تو کار من استغفار شد
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
التماس چشم هایم، جاده را تر میکند
بارش احساس، جانم را معطر میکند
درد بی درمان دوری، غنچهی صبر مرا
چون خزانی در مسیر عشق پرپر میکند
جوهر اشکم زبان وا کرده شرح سینه را
قطره قطره روی هم هفتاد دفتر میکند
راه توبه گم شده یا اینکه حال توبه نیست
رنج دوری را، گناه من مقدّر میکند
آتش عشق حسین ابن علی اشک مرا
عاقبت همچون گلاب ناب قمصر میکند
#مهتاب_بهشتی
#آیینی
#جا_ماندهام_حوصلهی_شرح_قصه_نیست
التماس چشم هایم، جاده را تر میکند است
بارش احساس، جانم را معطر میکند
درد بی درمان دوری، غنچهی صبر مرا
چون خزانی در مسیر عشق پرپر میکند
جوهر اشکم زبان وا کرده و درد مرا
مثل شعر محتشم هفتاد دفتر میکند
راه توبه گم شده یا اینکه حال توبه نیست
رنج دوری را، گناه من مقدّر میکند
"بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا"
عاقبت این شوق جانم را کبوتر میکند
#مهتاب_بهشتی
#آیینی
#جا_ماندهام_حوصلهی_شرح_قصه_نیست
ویرایش شد
التماس چشم هایم، جاده را تر میکند
بارش احساس، جانم را معطر میکند
درد بی درمان دوری، غنچهی صبر مرا
چون خزانی در مسیر عشق پرپر میکند
جوهر اشکم زبان وا کرده و درد مرا
مثل شعر محتشم هفتاد دفتر میکند
راه توبه گم شده یا اینکه حال توبه نیست
رنج دوری را، گناه من مقدّر میکند
"بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا"
عاقبت این شوق جانم را کبوتر میکند
#مهتاب_بهشتی
#آیینی
#جا_ماندهام_حوصلهی_شرح_قصه_نیست
#ویرایش_شد
چگونه میشود تو را ندید و جستحو نکرد
تو را به شیوهیِ دلِ شکسته، آرزو نکرد
درون کوچه باغ ها، به شوق عطر روی تو
شمیم نرگسانه را ز عمق سینه بو نکرد
به نیت ظهور تو نماز حاجتی نخواند
به اشک عاشقانهای ز جان و دل وضو نکرد
به شیوهی گذشتگان لباس تنگ غصه را
به تار و پود دلخوشی، یکی یکی رفو نکرد
چگونه از نبودنت به رسم عاشقان نگفت
نشانی بهار را ز لاله پرس و جو نکرد
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
کاسهی آب است یا اندوه چشمی بیقرار
پشت پای زائرش، باران اگر باشی کم است
#مهتاب_بهشتی
تا که پشت زائرش، چشم سر من خیس شد
مکتب مولا شناسی در دلم تاسیس شد
در کلاس درس او بحث وفا و معرفت
به من نالایق دور از هنر تدریس شد
دوری از قطب ادب دل را هوایی کرده بود
جذبه اش بحث جدید درس مغناطیس شد
فارغ التحصیل هجران بود جان خسته ام
نمرهام از رنج مهجوری، پر قدیس شد
ما نرفته کربلا را کاش آقا میخرید
کی دل ما بی حضورش طالب پردیس شد؟
#مهتاب_بهشتی
در مکتب عشق شما، تا عقل استدلال کرد
ما را نه استدلال او، شوق تماشا لال کرد...
#مهتاب_بهشتی
در طواف حرم چشم تو، سرگردان است
غزل جمعه که خیس از قلم باران است
دل به لطف تو به این مرتبه از عشق رسید
گرچه در وادی احسان، دل من حیران است
فیض روح القدس و همت هر روزه کجاست؟
از اینجا که منم تا تو، هوا طوفان است
در خیالات خودم دست مرا میگیرد
دستهایی که به زخم دل من درمان است
در زندان نفسگیر مرا باز کنید
دیده ام چشم به راه قدم جانان است
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
الهی به دل شکستهی بی بی جانمان زینب(س) عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان