شعر باران میشد از چشمم، که باران ریز بود
حرف، میرقصید در ذهنم، که طوفان خیز بود
در بلوغ عاطفه، درگیر چشمانی شدم
که شراب کهنه پیش مستیش ناچیز بود
یک طرف احساس، در گیر مجاب عقل بود
یک طرف دنیا که در وحشیگری چنگیز بود
(پای استدلال چوبی بود) تاثیری نکرد
من زمین میخوردم و فرمان دل برخیز بود
گرچه در ظاهر لباس صلح برتن کرده بود
حکم عقلم تا ابد از عاشقی پرهیز بود
بی خبر از شرح تاریخ است گویا عقل من
کوچهی دلدادگی از روز اول لیز بود...
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
عطر تو را پوشیده باد خیره سر امشب
بالیده یادت باز در زندان سر امشب
بی من کنار دیگران خوش باد ایامت
شد بی تو گرچه عابر دل، در به در امشب
جغرافیای سینه ای که خانهی من بود
سوی اجاقش را که کرده شعله ور امشب؟
افسونگری های کدامین چشم جادویی
حرز دعا را کرده حتی بی اثر امشب
از کوچهی دلتنگیم بردار یادت را
خون جای باران می چکد از چشم تر امشب
باران نزن طوفان نیا ای باد ساکت شو
من میروم بی خاطرات او سفر امشب
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
زمان:
حجم:
218.7K
ای شوخی قشنگ خدا با جوانی ام
داری مرا دوباره کجا میکشانی ام؟
جا مانده حاجتی وسط قیل و قال شهر
بی تمبر و مهر نامه ام و بی نشانیم
درسایهی سار عشق، دوباره جوان شدم
ای عشق پاکِ سرزده در عنفوانیام
روزی ذغال بودم و امروز گوهرم
تنها تویی بهانهی خانه تکانیام
امشب پلنگ برکهی دفترچهی خیال
دلتنگ روی تو شده ماه کمانیم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
زمان:
حجم:
256.4K
اشکم که در سر نیت دریا شدن دارم
رازم ولی انگیزهی گویا شدن دارم
دنیایی از حرفم،شبیه پستهی لالم
تفتان خاموشم سر غوغا شدن دارم
بر دامن سبز بهاران گرچه میرویم
تنها به شوق تو سر مانا شدن دارم
آرایهی عشقم،کمی با من مدارا کن
با حکم دل درخواست فتوا شدن دارم
از روبرو میآیی و من در خیال خود
گرچه محال اما، هوای ما شدن دارم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
"بیچاره آینه"
آینه روی تو را وقتی تماشا میکند
هرچه را جز نقش تو،، نادیده حاشا میکند
خرمن گیسوی تو از آینه دل میبرد
بر سر موی تو با یک شهر دعوا میکند
به گل سنجاق موهایت حسودی میکند
از سرت آن را به هر جان کندنی وا میکند
محو رنگ سرخ سیب گونههایت میشود
بر سر این سیب با ابلیس سودا میکند
با تو گاهی غرق لبخند است گاهی غرق غم
مثل مادر با دلت دائم مدارا میکند
آینه مجنون شده،جای تو با چشمان تو
لیلی خیره به خود را هی تماشا میکند
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
گم شد میان ازدحام کوچه یک مرد
دل با زبان پنجره می گفت برگرد
پرسیدم از دل راستی عشق، این مسافر
سوغات، جز غصه برای تو چه آورد؟
بر شانههای ناتوانت وقت رفتن
از آن همه دلدادگی ماندست جز درد؟
با طعنه گفتی غافلی از درس تاریخ؟
در دامنش جز توتیای غم نپرورد
حجم اتاق از غصهی این قصه پر شد
پرده تکان میخورد، شاید گریه میکرد
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
بر دل آئینه داغ خنده ات جا مانده است
بعد تو درس محبت بی الفبا مانده است
درافول یک نفر از ایل عاشق پیشگان
آسمان عشق دیگر بی شمیسا مانده است
باغ سبز دوستی بی تو گریبان چاک کرد
باغچه در حسرت آن روی زیبا مانده است
از نبودنهای تو دارد دلم دق میکند
بی دوای عشق دردم بی مداوا مانده است
کوچه و مهتاب هست و آن که باید، آه نیست
چشم خیس ماه سرگرم تماشا مانده است
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
زمان:
حجم:
453.7K
خیال سبز عشقی مبتلا کرده است جانم را
زده رنگ تعلق زیر و بالای جهانم را
فلسطین زادهای هستم که اسرآئیل دلتنگی
گرفته ذره ذره مرز بندی های آنم را
چه ها کردست با من عشق این توفیق اجباری
شبیه کار در معدن که میگیرد توانم را
"شب تاریک، موج عشق، دریایی چنین حائل
به هم میریزد انگاری بساط خانمانم را
مسیر عاشقی سخت است اما وعدهی ساحل
مهیّا کرده امّیدِ بهاران در خزانم را
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
دلتنگیم را آینه میکرد تکثیر
تسبیحی از باران به من میداد، تقدیر
روزی که در دشت وسیع خاطراتت
زهر جدایی کَم کَمَک میکرد تاثیر
مثل قفس دنیا برایم تنگ میشد
بال پریدن را غمت میکرد زنجیر
تو یکنفر بودی ولی انگار یک شهر
میکرد با کُوچَش مرا ای خوب، دلگیر
در آینه بعد تو میدیدم خودم را
نشناختم، من پیر بودم یا که تصویر
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
دلیل بی کسی من، که اهل آزار است
اگر چه ترک مرا کرده، با شما یار است
زنی به کسوت معشوقهها که من باشم
به شوق دیدن رویش، دوباره بیدار است
بگو به شرطه بگردد میان شبگردان
هنوز کوچه ز بوی رقیب سرشار است
دلم شبیه خزانست گرچه حزن انگیز
به یمن غنچهی یادش، شبیه گلزارست
به شاخسار خیالم نشسته مرغ غمش
کسی که حوصلهام را، به من بدهکار است
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
این روزها، #بی تو، چرا اینقدر بارانم؟
جا مانده ابری در غریبستان چشمانم
گویا کسی دارد لباس غصه میشوید
در تشت خونین دلِ بی صبر و سامانم
مثل یتیمی گمشده در کوچهی فردا
من راه برگشتن به منزل را نمیدانم
شاید طلسمی هستیم را زیر و رو کرده
سیراب خواهم شد ز تو یا تشنه میمانم؟
در من کسی دلتنگ عشق رفته از یادیست
بی تو خزانم یا غروب یک زمستانم؟
ای عشق افسونگر دل من را کجا بردی
امشب بیا وجای دل، با خود ببر جانم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
در کوچههای بی کسی، دلتنگیم تکرار شد
روی مدار حوصله، بازوی غم پرگار شد
دردی میان قلب من، راه تنفس را گرفت
بغضی بجای دلخوشی، در جان من انبار شد
بعد از تو در من حوصله، تب کرد هذیان مینوشت
بی مرهم دستان تو، جان و تنم بیمار شد
کابوس تنهایی مرا، برده ست تا اوج جنون
بعد از تو غم با لشکرش آمد، سرم آوار شد
ای بودن تو معجزه ای رفتن تو ابتلا
از شرمساری بعد تو کار من استغفار شد
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه