فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
خدای من
زندگی به سختی اش می ارزد
اگر تو انتهای هر قصه
ایستاده باشی...
💌 لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا
اندوهگین نباش که قطعا خدا با ماست.
توبه/40
🍃🌷سروش🌷🍃
خنده خشکی به لب دارم ولی بارانیام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیام
مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم میکنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیام
بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیام
میزند لبخند بر چشمان اشکآلود شمع
هر که باشد باخبر از گریه پنهانیام...
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم میدهد نادانیام
#سجاد_سامانی
روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد. بعد از مدتی که خوب فحش داد، تولستوی کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: من لئو تولستوی هستم.
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت: شما سخت مشغول معرفی خود بودید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود و من هم خودم را معرفی کردم.
وسعت دنیای هر کسی به اندازه تفکر اوست.
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
شنبلیله، رازیانه، شاهی و گیشنیز، اهل آویشن ، نبیذ سرخ شورانگیز
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است
اما جانِ تو پاییز
راه را گم کرده ای
عازم مسجد سلیمانی ولیکن میرسی تبریز
عاشقی تو...
عاشقی تو...
من برای عاشق بی کس
برای عاشق بی چیز
راه رفتن، گریه کردن زیر باران
می کنم تجویز
نازبوها
بوی نعناع
بوی یاس
پیرهن چاکی
درآمیدن لباس
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه، سیب حوا، صبر زرد و نیش زنبور می کنم تجویز
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
👤#محمد_صالح_علا
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#من_او
مرا ز خاطر تو هیچکس جدا نکند
که دشمنم به دلم این جفا روا نکند
برای حال کسی چون من از گذشته مگو
که درد خاطره را خاطره دوا نکند
به این منِ همه بی دل فقط مگو مجنون
که حقِ مطلب ما را جنون ادا نکند
خدا مرا ز خیال تو در امان دارد
به این خدا نشناسد بگو : خدا نکند!
.
#روزبه_بمانی
من نمی دانم که بُردم جنگ را یا باختم
زنده بیرون آمدم اما سپر انداختم...
از جهنم هیچ باکی نیست وقتی سالها
با جهانی این چنین هم سوختم هم ساختم
دوست از دشمن، مخواه از من که بشناسم رفیق
من! که در آیینه خود را دیدم و نشناختم...
آنچه باید می کشیدم را کشیدم، هر نفس
آنچه را بایست می پرداختم پرداختم
سالها سازی به دستم بود و از بی همتی
هیچ آهنگی برای دلخوشی ننواختم
زندگی شطرنج با خود بود و در ناباوری
فکر می کردم که خواهم بُرد... اما باختم...!
#حسین_زحمتکش
اگر هنوز من
آواز آخرینِ توام
بخوان مرا و
مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم
تو جانِ متصلی
مرا ز خود مکُن ای جان
جدا ، که میمیرم...😔
#حسین_منزوی
♡••
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ، ﺩﻝ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ میخندﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ، ﻏﻢ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ میخندد ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ میخندﺩ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ، ﺗﻮ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ میخندﯾﻢ ﻫﺮﺩﻭ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ میخندﻡ ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ...
نفس زنان به سوی تو دویدم
تنها شدم در سایه ات خزیدم
گفتی بیا من منتظر به راهم
من آمدم اما تو را ای آشنا ندیدم
غزل بداهه
مسافرِ دی
چمدانِ برفی اش را
روی آخرین پلّه ی پاییز باز می کند؛
پای سرما به شهر باز می شود،
وَ من راه می افتم
که دلم را
برای زندگی کردن گرم کنم...!
⠀
خوب می دانم
از پسِ تمامِ سیاهی ها
رو سفید بیرون خواهم آمد...!
#مینا_آقازاده