تا که زندان بان تویی بیزارم از آزادیم
جرم ما را خود بگو حبس ابد دارد اگر!
#آرش_شفاعی
لبریز گلاب می شود چشمانت
کم گریه کن آب می شود چشمانت
بر تربت من که آمدی اشک نریز
حیف است! خراب می شود چشمانت
#آرش_شفاعی
فکر میکردم که پایان زمستان، بشکفم!
چند روزی مانده فروردین شود، سرما زدم...
#آرش_شفاعی
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
زیبایی تو بیشتر از حدّ مجاز است
هرچند که پوشیده غزل گفته ام از تو
گفتند به اصلاحیه ی تازه نیاز است
گفتند و ندیدند کـه آتش نفسم من
حتّی هوس بوسه ی تو روح گداز است
تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد
آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است
مغرورتر از قویی در حوضچه ی پارک
که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است
گیسوت بلند است و گره دارد بسیار
جذابیت قصه ات از چند لحاظ است
از زلف تو یک تار به رقص آمده در باد
چابکتر از انگشت زنی چنگ نواز است
عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس
پردلهره مانند زمستان هراز است
چون سمفونی نابغه ای یکسره در اوج
وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است
ای کاش که هر روز بیایی و بگویم:
می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است
#آرش_شفاعی