eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
897 دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
40 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
دل بدست یار و غم در دل بماند خارم اندر پای و پا در گل بماند ما فرو رفتیم در دریای عشق وانکه عاقل بود بر ساحل بماند
🌹 عاشقان در طلبت گرد جهان می پویند عارفان از دو جهان وصل تو را می جویند بده آن باده که مرغان چمن می گویند دلم ای وای به دل !وا دلم ای وای دلم ای خوشا پای گل و فصل بهار ولب رود صوفی از رقص نیاسوده و مطرب ز سرود بشنو این نغمه ی پر زمزمه از زخمه رود دلم ای وای به دل !وا دلم ای وای دلم از سر زلف تو شوریدگی آموخته دل آتش مهر تو درجان من افروخته دل گر از این پس ندهی داد من سوخته دل دلم ای وای به دل !وا دلم ای وای دلم
چه کرده ام؟ که به یک بارم از نظر بفکندی نهال کین بنشاندی و بیخ مهر بکندی کمین گشودی و بر من طریق عقل ببستی کمان کشیدی و چون ناوکم به دور فکندی اگر چو مرغ بنالم، تو همچو سرو ببالی وگر چو ابر بگریم، تو همچو غنچه بخندی چو آیمت که ببینم، مرا ز کوی برانی چو خواهمت که درآیم، درم به روی ببندی توقّع است که از بنده سایه باز نگیری ولی تو را چه غم از ذرّه که آفتابِ بلندی پیادگانِ جگر خسته، رنج بادیه دانند تو خستگی چه شناسی؟ که بر فراز سمندی ازآن ملایم طبعی که ما تنیم و تو جانی وزآن مایی که نی ایم و تو قندی به حال خود بگذار ای مقیم صومعه ما را تو و عبادت و عرفان و ما و مستی و رندی ز من مپرس که خواجو چگونه صید فتادی؟ تو حال قید چه دانی؟ که بیخیر ز کمندی
‌ هر چند که سر در سر دستانٖ تو کردیم با این همه دستان نتوان داد ز دستت از خاک سر کوی تو چون دور فتادم دادیم دل سوخته بر باد ز دستت
هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافلست وانکه مجنون را بچشم عقل بیند عاقلست قرب صوری در طریق عشق بعد معنویست عاشق ار معشوق را بی وصل بیند واصلست گر چه من بد نامی از میخانه حاصل کرده‌ام هر که از میخانه منعم می‌کند بی حاصلست ایکه دل با خویش داری رو بدلداری سپار کانکه دلداری ندارد نزد ما دور از دلست یاد ساحل کی کند مستغرق دریای عشق زانکه این معنی نداند هر که او بر ساحلست
ای دل ار خواهی به دولتخانهٔ جانت برم ور حدیث جان نگوئی پیش جانانت برم گر شوی با من چوآه صبحگاهی همنفس از دل پر مهر بر ایوان کیوانت برم
هر چند که سر در سر دستانٖ تو کردیم با این همه دستان نتوان داد ز دستت از خاک سر کوی تو چون دور فتادم دادیم دل سوخته بر باد ز دستت
نوبتیِ صبح برآمد به بام نوبت عشاق بگو ای غلام کوکبه ی قافله سالار صبح باز رسید این نفس از راه شام خادم ایوان! در خلوت ببند در حرم خاص مده بار عام ای صنم سیم زنخدان بیار از قدح سیم می لعل فام صوفی اگر صافی ازین خم خورد رخت تصوف بفروشد تمام حاجی اگر روی تو بیند مقیم در حرم کعبه نسازد مقام زمزم رندان سبوکش میست بتکده و میکده بیت الحرام آتش پروانه ی پر سوخته نیست به جز پختن سودای خام خیز و چو "خواجو" به صبوحی بشوی جامه ی جان را به نم چشم جام
بس که مرغ سحری در غم گلزار بسوخت.mp3
821.4K
بس که مرغ سحری در غم گلزار بسوخت جگر لاله بر آن دل شدهٔ زار بسوخت حبذا شمع که از آتش دل چون مجنون در هوای رخ لیلی به شب تار بسوخت تو که احوال دل سوختگان میدانی مکن انکار کسی کز غم ای نکار بسوخت زان مفرح که جگرسوختگان را سازد قدحی ده که دل خستهٔ بیمار بسوخت داروی درد دل اکنون ز که جویم که طبیب دل بیمار مرا در غم تیمار بسوخت تاری از زلف تو افتاد به چین وز غیرت خون دل در جگر نافهٔ تاتار بسوخت بلبل سوخته دل را که دم از گل میزد آتش عشق بزد شعله و چون خار بسوخت اگر از هستی خواجو اثری باقی بود این دم از آتش عشق تو به یکبار بسوخت
ای نسیم سحری بوی بهارم برسان شِکری از لب شیرین نگارم برسان حلقه ی زلف دلارام من از هم بگشای شمه‌ ای زان گره غالیه بارم برسان تار آن سلسله ی مشک فشان بر هم زن بویی از نافه ی آهوی تتارم برسان گرت افتد به دواخانه ی وصلش گذری مرهمی بهر دل ریش فگارم برسان چون بدان بقعه رسی رقعه ی من در نظر آر نام من محو کن و نامه به یارم برسان دل "خواجو" شد و بر خاک درش کرد قرار خبری زان دل بی صبر و قرارم برسان
🕊🌸بلبلان از بوی گـل مستند 🕊🌺و مـا از روی دوسـت 🕊🌸دیگران از ساغر و ساقی 🕊🌺و مـا از یـاد دوسـت 🕊🌸روزتان بہ زیبایی دلهای مهربونتون 🕊🌺و صبحتـون بـخیر وسـلامـتی
🕊🌸بلبلان از بوی گـل مستند 🕊🌺و مـا از روی دوسـت 🕊🌸دیگران از ساغر و ساقی 🕊🌺و مـا از یـاد دوسـت 🕊🌸روزتان بہ زیبایی دلهای مهربونتون 🕊🌺و صبحتـون بـخیر وسـلامـتی
🍃❤️ دوستان عیب کنندم که بر آرم دم عشق عود اگر دم نزند خانه معطر نشود...
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست؟
تحیتی چو هوای ریاض خلد برین تحیتی چو رخ دلگشای حور العین تحیتی چو شمیم شمامه ی سنبل تحیتی چو نسیم روایح نسرین تحیتی چو تَف آه عاشقان، دلسوز تحیتی چو دم صبح صادقان مشکین تحیتی گهر آگین چو دیده ی فرهاد تحیتی شکر افشان چو پسته ی شیرین تحیتی همه زاری چو نامه ی ویسه تحیتی همه یاری چو پاسخ رامین تحیتی چو فروغ جمال شمع چگل تحیتی چو خط مشک رنگ لعبت چین تحیتی که بود حرز بازوی افلاک تحیتی که بود ورد جان روح امین تحیتی که کند نفس قدسیش تقریر تحیتی که کند جان علویش تلقین تحیتی که ازو ملک دل شود معمور تحیتی که ازو کام جان شود شیرین تحیتی که شود زخم سینه را مرهم تحیتی که دهد درد خسته را تسکین کدام پیک همایون رسانَد از "خواجو" بحضرتی که بنضرت بود بهشت برین
گفتی که هست چاره‌ی بیچارگان سفر چون چاره رفتن است به ناچار می‌رویم
دَردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست دارو فروشِ خَسته دلان را دُکان کجاست؟
جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست سخن اهل حقیقت ز زبانی دگرست خیمه از دایرهٔ کون و مکان بیرون زن زانکه بالاتر ازین هر دو مکانی دگرست در چمن هست بسی لاله سیراب ولی ترک مه روی من از خانهٔ خانی دگرست راستی راز لطافت چو روان می‌گردی گوئیا سرو روان تو روانی دگرست عاشقان را نبود نام و نشانی پیدا زانکه این طایفه را نام و نشانی دگرست یک زمانم بخدا بخش و ملامت کم گوی کاین جگر سوخته موقوف زمانی دگرست تو نه مرد قدح و درد مغانی خواجو خون دل نوش که آن لعل زکانی دگرست @Sheroadab_alavi
‌ ‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانی به تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانی چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نماید رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی چو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایف چو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانی به جنایتم چه بینی به عنایتم نظر کن که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر در گمان افتم که خورشیدست یا جام شراب جان سرمستم برقص آید ز شادی ذره‌وار هر نفس کز مشرق ساغر برآید آفتاب کی به آواز مؤذن بر توانم خاستن زانکه می‌باشم سحرگه بیخود از بانگ رباب در خرابات مغان از می خراب افتاده‌ام گر چه کارم بی می و میخانه می باشد خراب هر دمی روی از من مسکین بتابی از چه روی هر زمان از درگه خویشم برانی از چه باب گر دلی داری دل از رندان بیدل برمگیر ور سری داری سر از مستان بیخود برمتاب 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
شبی با یار ، در خلوت مرا عیشی نهانی بود که مجلس با وجود او بهشت جاودانی بود جهان چون روز روشن بود بر چشمم شب تاری ... تو گوئی شمع رخسارش چراغ آسمانی بود ...
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست ؟ طاقت بار فراق این همه ایامم نیست ؟ خبرت هست که در آرزوی روی توام؟ وز غم و فرقت تو تافته چون موی توام خبرت هست که در بادیهٔ هجر تو نیست تکیه گاهم به جز از خار مغیلان همه شب؟ خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا؟ گذری کن که زغم راه گذر نیست مرا ای جان خبرت هست که جانان تو کیست؟ وی دل خبرت هست که مهمان تو کیست؟ خبرت هست که شب تا به سحر منتظرم بر سر کوی ستم تا خبر او چه رسد...؟! خبرت هست که خلقی زِ غمت بی‌خبرند؟! خبرت هست که خون شد جگرم وز می عشق تو چون بی خبرم ..... ✍ در بی خبری ...👌💌
گفتا تو از کجایی کآشفته می‌نمایی گفتم منم غریبی از شهر آشنایی گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری گفتم بر آستانت دارم سر گدایی
چون پدید آورد رخ پیل سپید صبحدم شد روان شیر سیاه شب سوی دشت عدم سال ۱۳۹۵ پیشنهاد استان کرمان برای روز بزرگداشت خواجوی کرمانی در شورای عالی انقلاب فرهنگی پذیرفته شد و پس از آن ۱۷ دی در تقویم رسمی کشور به عنوان روز بزرگداشت خواجوی کرمانی ثبت شده است. خواجوی کرمانی، عارف بزرگ وشاعرایرانی در قرن هشتم هجری قمری است. وی را، خلاق المعانی، ملک الفضلا نیز می نامند
ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت این شام صبح گردد و این شب سحر شود