#نقد
شانههایی که از سرش افتاده بود
تاب گیسویی که دیگر چیده بود
نالههایش نالهها سر داده بود
قُمری باغ دلش غم دیده بود
قرص ماهی بود در پهنای شب
چادرش را دور سر پیچیده بود
در هیاهوی بهار زندگیش
بیدمجنون، ازدرون لرزیده بود
خوابهایش گرچه تعبیری نداشت
با زلیخای دلش جنگیده بود
مثل آهویی که در صیدِ زمان
در عزای این جنون رقصیده بود...
#زهرا_حمزه_نژاد
#نقد
ثبت کن این حال بی تکرار را
چشم های خفته ی بیدار را
درد های زخمی از تکرار درد
طاقت پیوسته ی بیمار را
شاخه های خسته ازتسکین برگ
پیچک پیچیده بر دیوار را
قصه های خفته درآغوش سرد
خنده های از سر اجبار را
نغمه ای ازجنس پاییزوتگرگ
رشته های پاره ی گیتار را
گریه های سایه ی غمگینِ شب
بر نحیفِ خسته ی تب دار را
ثبت کن این حال پر تکرار را...
#زهرا_حمزه_نژاد