eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
4.6هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
📔 زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرش نیست امّید، که همواره نفس بر گردد گر دو صد عمر شود ،پرده نشین در معدن، خصلتِ سنگِ سیه نیست ،که گوهر گردد نخورَد هیچ توانگر، غم درویش و فقیر مگر آنروز که خود ،مُفلس و مُضطر گردد
سر و عقل گر خدمت جان کنند بسی کار دشوار ک آسان کنند بکاهند گر دیده و دل ز آز بسا نرخ‌ها را که ارزان کنند چو اوضاع گیتی خیال است و خواب چرا خاطرت را پریشان کنند دل و دیده دریای ملک تنند رها کن که یک چند طوفان کنند به داروغه و شحنه جان بگوی که دزد هوی را بزندان کنند نکردی نگهبانی خویش، چند به گنج وجودت نگهبان کنند چنان کن که جان را بود جامه‌ای چو از جامه، جسم تو عریان کنند به تن پرور و کاهل ار بگروی ترا نیز، چون خود تن آسان کنند فروغی گرت هست ظلمت شود کمالی گرت هست نقصان کنند هزار آزمایش بود پیش از آن که بیرونت از این دبستان کنند گرت فضل بوده است رتبت دهند ورت جرم بوده است تاوان کنند گرت گله گرگ است و گر گوسفند ترا بر همان گله چوپان کنند چو آتش برافروزی از بهر خلق همان آتشت را بدامان کنند اگر گوهری یا که سنگ سیاه بدانند، چون ره بدین کان کنند به معمار عقل و خرد تیشه ده که تا خانه جهل ویران کنند برآنند خودبینی و جهل و عجب که عیب تو را از تو پنهان کنند بزرگان نلغزند در هیچ راه کاز آغاز تدبیر پایان کنند
مرا در کودکی شوق دگر بود خیالم زین حوادث بی خبر بود
کودکی کوزه ای شکست و گریست.mp3
زمان: حجم: 781.8K
کودکی کوزه‌ای شکست و گریست که مرا پای خانه رفتن نیست چه کنم، اوستاد اگر پرسد کوزهٔ آب ازوست، از من نیست چه کنم، گر طلب کند تاوان خجلت و شرم، کم ز مردن نیست گر نکوهش کند که کوزه چه شد سخنیم از برای گفتن نیست چیزها دیده و نخواسته‌ام دل من هم دل است، آهن نیست روی مادر ندیده‌ام هرگز چشم طفل یتیم، روشن نیست کودکان را کلیج هست و مرا نان خشک از برای خوردن نیست درسهایم نخوانده ماند تمام چه کنم، در چراغ روغن نیست همه گویند پیش ما منشین هیچ جا، بهر من نشیمن نیست من نرفتم به باغ با طفلان بهر پژمردگان، شکفتن نیست چرخ هر سنگ داشت بر من زد دیگرش سنگ در فلاخن نیست چه کنم، خانهٔ زمانه خراب که دلی از جفاش ایمن نیست
ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن دیبه‌ها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن گنجها بی پاسبان و بی نگهبان داشتن بنده فرمان خود کردن همه آفاق را دیو بستن، قدرت دست سلیمان داشتن در ره ویران دل، اقلیم دانش ساختن در ره سیل قضا، بنیاد و بنیان داشتن دیده را دریا نمودن، مردمک را غوصگر اشک را مانند مروارید غلطان داشتن از تکلف دور گشتن، ساده و خوش زیستن ملک دهقانی خریدن، کار دهقان داشتن رنجبر بودن، ولی در کشتزار خویشتن وقت حاصل خرمن خود را بدامان داشتن روز را با کشت و زرع و شخم آوردن بشب شامگاهان در تنور خویشتن نان داشتن سربلندی خواستن در عین پستی، ذره‌وار آرزوی صحبت خورشید رخشان داشتن 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
اشک طرف دیده را گردید و رفت اوفتاد آهسته و غلتید و رفت بر سپهر تیرهٔ هستی دمی چون ستاره روشنی بخشید و رفت گرچه دریای وجودش جای بود عاقبت یک قطره خون نوشید و رفت گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید قیمت هر قطره را سنجید و رفت من چو از جور فلک بگریستم بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت رنجشی ما را نبود اندر میان کس نمیداند چرا رنجید و رفت تا دل از اندوه، گرد آلود گشت دامن پاکیزه را بر چید و رفت موج و سیل و فتنه و آشوب خواست بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت همچو شبنم، در گلستان وجود بر گل رخساره‌ای تابید و رفت مدتی در خانهٔ دل کرد جای مخزن اسرار جان را دید و رفت رمزهای زندگانی را نوشت دفتر و طومار خود پیچید و رفت شد چو از پیچ و خم ره، با خبر مقصد تحقیق را پرسید و رفت جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم میوه‌ای از هر درختی چید و رفت عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت گوش داد و جمله را بشنید و رفت تلخی و شیرینی هستی چشید از حوادث با خبر گردید و رفت قاصد معشوق بود از کوی عشق چهره‌ی عشاق را بوسید و رفت اوفتاد اندر ترازوی قضا کاش میگفتند که چند ارزید ورفت 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
تیره‌بخت دختری خُرد، شکایت سر کرد که مرا حادثه بی‌مادر کرد دیگری آمد و در خانه نشست صحبت از رسم و ره دیگر کرد موزهٔ سرخ مرا دور فکند جامهٔ مادر من در بر کرد یاره و طوق زر من بفروخت خود گلوبند ز سیم و زر کرد سوخت انگشت من از آتش و آب او به انگشت خود انگشتر کرد دختر خویش به مکتب بسپرد نام من، کودن و بی‌مشعر کرد به سخن گفتن من خرده گرفت روز و شب در دل من نشتر کرد هرچه من خسته و کاهیده شدم او جفا و ستم افزون‌تر کرد اشک خونین مرا دید و همی خنده‌ها با پسر و دختر کرد هر دو را دوش به مهمانی برد هر دو را غرق زر و زیور کرد آن گلوبند گهر را چون دید دیده در دامن من گوهر کرد نزد من دختر خود را بوسید بوسه‌اش کار دوصد خنجر کرد عیب من گفت همی نزد پدر عیب جوییش مرا مضطر کرد همه ناراستی و تهمت بود هر گواهی که در این محضر کرد هر که بد کرد، بداندیش سپهر کار او از همه‌کس بهتر کرد تا نبیند پدرم روی مرا دست بگرفت و به‌کوی اندر کرد شب به‌جاروب و رفویم بگماشت روزم آوارهٔ بام و در کرد پدر از درد من آگاه نشد هرچه او گفت ز من، باور کرد چرخ را عادت دیرین این بود که به افتاده، نظر کمتر کرد مادرم مُرد و مرا در یم دهر چو یکی کشتی بی‌لنگر کرد آسمان، خرمن امّید مرا ز یکی صاعقه خاکستر کرد چه حکایت کنم از ساقی بخت که چو خونابه در این ساغر کرد مادرم بال و پرم بود و شکست مرغ، پرواز ببال و پر کرد من، سیه‌روز نبودم ز ازل هرچه کرد، این فلک اخضر کرد
از مِهر دوستان ریاکار خوش‌تر است دشنام دشمنی که چو آیینه راستگوست
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ از مِهر دوستان ریاکار خوش‌ تر است دشنام دشمنی که چو آیینه راستگوست ━━━━💠🌸💠━━━━
به هنر کوش که دیبای هنر هیچ بافنده به بازار نداشت هیچ دانی چه کسی گشت استاد آنکه شاگرد شد و عار نداشت 🔶 ۱۵ فروردین سالروز درگذشت شاعره بانوی ماندگار ادبیات ایران پروین اعتصامی یاد و نامش جاودان باد.
پاکی آموز به چشم و دل خود، گر خواهی که سراپای وجود تو مطهّر گردد
کتاب عشق را، جز یک ورق نیست در آن هم نکته‌ای جز نام حق نیست