🍂تشریح درد نیامدنت میکشد مرا
دیگـر بیـا که تنهـا شدنت میکشد مرا
🍂دلگیرم از شمردن روز غیاب تو
تاخیر کرده ای، نیامدنت میکشد مرا...
🍂دیگر گرفته بغض گلویم ز دوریت
این بی رمق صدا زدنت می کشد مرا...
#سلامآقایمن
#امام_زمان♥
اَلسّلامُ عَلی الحُسَین وَ عَلی علی اِبن الحُسَین
وَ عَلی اَولاد الحُسَین وَ عَلی اَصحاب الحُسَین
♻️ امروز پنجشنبه
۲۶ مهرماه 🌷🌷
دیریست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست، که مشتاق حضوریم ...
#هوشنگ_ابتهاج
انسانهای بی هدف
تا آخر عمر
ابزار انسانهای
هدفمند خواهند شد.
#هدفمند زندگی کنید.🌷
#زندگی ما،
وقتی
دیگران تغییر کنند
تغییر نمیکند
#زندگی ما
وقتی تغییر میکند که؛
ما تغییر کنیم.
جهان هرکس
به اندازه ی #وسعت_دید اوست🍃
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
-𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
❀﴾﷽﴿❀
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
#حافظ_شیرازی 🌺
🌸🍃჻ᭂ࿐☆
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
-𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
#زندگی،
راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛
که به هنگام ورود آمده ایم
#سهراب_سپهری
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
-𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾پـروردگـارا سپاس از صبح امروز
🌸که باز هم سـلامت عـزیزانم
🌾قشنگترین هدیه زندگی من است
🌸و دل انگـیز تـریـن نغمه اسـت
🌾شنیـدن صـدای نفسهایشان
🌸بـر حریر زنـدگی
🌾و ایـن همه را سپاس🙏
🌸 ســلام صبحتون قشنگ
سحری باده فروشی میِ نابم می داد
صنمی غنچه لبی , بوسه ی داغم می داد
ساغرم نیمه شبی کنج لبش میبردم
به سحر خال لبش آب حیاتم می داد
شب تاریک به ره،منتظرش می ماندم
صبحگاهان رخ او سرخی جانم می داد
ره پر پیچ مرا خسته راهش می کرد
چشم بیدار دلش راه نجاتم می داد
تیر هر ناوک مژگان سیاهش بر دل
گوئیا،در دل شب قند و نباتم می داد
تو اگر طالب فیضی سحری می ، مینوش
که سحر آن مه من آب فراتم می داد
#علیرضا_دارآفرین
#انجمن شعر و ادب شهرستان بهاباد
✍ ... هر روز یک حکایت
#سعدی » گلستان » باب سوم در
فضیلت قناعت
حکایت شمارهٔ 3⃣1⃣
حاتمِ طایی را گفتند: از تو بزرگهمّتتر در جهان دیدهای یا شنیدهای؟
گفت: بلی! روزی چهل شتر قربان کرده بودم اُمرایِ عرب را، پس به گوشهٔ صحرایی به حاجتی برون رفته بودم، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش: به مهمانیِ حاتم چرا نَرَوی که خَلقی بر سِماطِ او گرد آمدهاند؟ گفت:
هرکه نان از عملِ خویش خورَد
منّتِ حاتمِ طایی نبَرَد
📚
.