eitaa logo
🇮🇷🦋 شعـر زیبـا 🦋🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ]
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت سعدی، گلستان، باب چهارم، فوائد خانوشی جالینوس، ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی‌حرمتی همی‌کرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی. دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانایی ستیزد با سبکسار اگر نادان به وحشت سخت گوید خردمندش به نرمی دل بجوید دو صاحبدل نگه دارند مویی همیدون سرکشی و آزرم‌جویی و گر بر هر دو جانب جاهلانند اگر زنجیر باشد بگسلانند یکی را زشت‌خویی، داد دشنام تحمل کرد و گفت: ای خوب فرجام بتر زآنم ، که خواهی گفتن آنی که دانم ،عیب من، چون من، ندانی
⚘‌༅࿇༅═‎ "الهی امشب". ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ "قلبہای ‌ما ﺑﺰﺩﺍﯼ".. و "نور ایمانت" را در "قلبهایمان جاری کن".🌙 ✨شبتــــون دور از غم بـــــه امیــــــد فردایــــے بهتر بدرود 👋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اصبغ بن نباته از علی(ع)روایت می کند: که جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: ای آدم من مامور شده ام که تو را در انتخاب یکی از سه چیز مخیر سازم پس یکی را برگزین و دو تا را واگذار.آدم گفت: چیست آن سه چیز؟گفت: و و آدم گفت:عقل را برگزیدم، جبرئیل به حیا و دین گفت:شما باز گردید و او را واگذارید آن دو گفتند:ای جبرئیل ما ماموریم هرجا که عقل باشد با او باشیم. گفت:خود دانید و بالا رفت. ((الکافی ج۱،ص۱۰))
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود وقتی حضور آینه کمرنگ می شود وقتی میانه ی بلوا سکوت دوست، در جان گوش های کَرَم زنگ می شود گاهی که از پس تکرار بی سود لحظه ها، نجوای کوچیدن از قفس آهنگ می شود اینجا نه جای ماندن خوبان راستگوست هرکس که دم زند ز حق آونگ می شود نفرین بر این زمانه که در چرخ روزگار، هر لحظه صد خیانت و نیرنگ می شود در دست های آلوده انسان قرن ما برگ برگ تاریخ پر از ننگ می شود وقتی که سخت غرقه ام در این سیر قهقرا آری، دلم برای خودم تنگ می شود…. •┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈• -𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹ ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ @sherziba110
شعر از سعید بیابانکی ناگه ز سمت عشق، وزیدن گرفت شعر در سینه سوخت، بوی شنیدن گرفت شعر از حال رفته بودم و آمد سر مرا چون مادری صبور، به دامن گرفت شعر... حاضر نشد به خانه‌ی شاهان قدم نهد چون آبرو، ز کوچه و برزن گرفت شعر... نامه‌های کوفی، بیابانکی، ص ۸۴ و ۸۵. •┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈• -𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹ ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ @sherziba110
قصه ی عشق دلم با تو به پایان نرسید خوب من زندگی ام بی تو به سامان نرسید زخم دل بود و پریشانی و سرگردانی دردهای دل من بی تو به درمان نرسید بی تو ای روح غزل، شعر دل انگیز بهار زندگی سخت شد و لحظه ی آسان نرسید پیر کنعان شدم و چشم به راهت همه عمر چشم من خون شد و آن یوسف کنعان نرسید با رقیبان تو نشستی و ندیدی چه گذشت بر کویر دل من قطره ی باران نرسید قاصدک گرچه خبر داد ز راز دل تو مژده ی وصل تو بر این تن بی جان نرسید •┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈• -𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹ ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ @sherziba110
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پُر از خاطرات ترک خورده ­ایم اگر داغ دل بود، ما دیده ­ایم اگر خون دل بود، ما خورده ­ایم اگر دل دلیل است، آورده ­ایم اگر داغ شرط است، ما برده ­ایم! گواهی بخواهید، اینک گواه: همین زخم­هایی که نشمرده‌ایم! دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر برده ­ایم... •┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈• -𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹ ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ @sherziba110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندیشه مکن که بهار است و تو، نرگس و سوسن نیستی! به حسرت زنده رود، زنده نمی شود رود! خاکت را زیر و رو کن، ریشه و آبی مباد که نمانده باشد! سقفی دارد زندگی، کف نیستی ناپدید است، به رنگ و بوی تو، خود، شادمان می توان بود... •┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈• -𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹ ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ @sherziba110
داد درویشی از ره تمهید سر قلیان خویش را به مرید گفت از دوزخ ای نکوکردار قدری آتش به روی آن بگذار بگرفت و ببرد و باز آورد عقد گوهر ز دُرج راز آورد گفت در دوزخ آنچه گردیدم درکات جحیم را دیدم آتش و هیزم و زغال نبود اخگری بهر اشتعال نبود هیچ‌کس آتشی نمی‌افروخت ز آتش خویش هرکسی می‌سوخت •┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈• -𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹ ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ @sherziba110
در میان جبهه‌ها گم گشته‌ام پیدا نشد آمدن از او برایم جز به یک رؤیا نشد خط به خط کاروان‌های شهیدان رفته‌ام هر که را دیدم برایم آخرش بابا نشد سالها دنبال یک نام‌ و نشانی بوده‌ام باز سهمم جز به عکس و گوشه‌ای تنها نشد من پدر می‌خواستم او خواست گمنامم شود بعد از او دنیای من هم هیچگه زیبا نشد •┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈• -𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹ ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ @sherziba110