eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
756.pdf
330.2K
❄️ 📝 | مراقب تصاویر مجازی در وین باشیم 🍃🌹🍃 ✍ حنیف غفاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 حکایت آزادی شهر مسیحی نشین به دست حاج قاسم و دیوار نویسی زن مسیحی برای حاج قاسم 🌷ولادت حضرت عیسی مسیح (ع) مبارک باد...
دستمو رها نکنی.mp3
13.88M
| حالاکه‌اومدی‌تو‌قلبم بزار‌قلبم‌برای‌خودت‌بمونه🤍 ◗دستمو رها نکن‌ خدا♥️✨◖ @ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ» گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشید. و ما خطاکار بودیم.» (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۹۱) 🌹🌹🌹 ❇ تفســــــیر هیچ کس نمى داند در آن لحظات حسّاس چه گذشت و آن برادران بعد از ده ها سال که یکدیگر را شناختند چه شور و غوغایى برپا ساختند، چگونه یکدیگر را در آغوش فشردند و چگونه اشک هاى شادى فرو ریختند. با این حال، برادران که خود را سخت شرمنده مى دیدند نمى توانستند درست به صورت یوسف نگاه کنند. آنها در انتظار آن بودند که ببینند آیا گناه بزرگشان قابل اغماض و بخشش است. ازاین رو گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشیده و از نظر علم و حلم و عقل و حکومت، بر ما مقدّم داشته است (قَالُوا تَاللهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللهُ عَلَیْنَا). و ما خطاکار بودیم (وَ إِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۹۱ سوره مبارکه یوسف)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بیماری IBS ✨اضافه وزن ✨علت و درمان 📚حکیم خیراندیش 🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔻 📚استاد خیراندیش
شیفتگان تربیت
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸 قسمت #چهل_و_شش بعد اون شب دنیای من تغییر کرد،رفتارای عباس هم تغییر کرد،😊
💜🌸 💜🌸 ملیحه خانم فقط گریه می کرد،😭 سخت بود ببینم مامان عباس رو که گریه میکنه ولی جلوی اشکای خودمو بگیرم، خیلی سخت بود،😣 عمو جواد وقتی فهمید عباس میخواد بره چیزی نگفت، نه تایید کرد و نه خواست مانع رفتن عباس بشه،😒 ملیحه خانمم وقتی فهمیده بود من راضی ام به رفتنش دیگه چیزی نگفت و فقط گریه می کرد ...😭 همه امشب خونه ی عمو جواد جمع شده بودیم برای خداحافظی از عباس!!😢 مامان کنار ملیحه خانم نشسته بود و سعی میکرد با حرفاش دلداریم بده .. مامان هم بهم هیچی نگفت .. راستش تنها کسی که از این رضایتی که از رفتن عباس داشتم سرزنشم نکرد بود.. شاید چون می فهمید تو دل عباس چی میگذره ..😣 نگاهم به مهسا افتاد که یه گوشه مبل کز کرده بود، نگرانی رو از چشمای این خواهر مهربون میشد دید، میدونم که به من فکر میکرد .. میدونم که فکر میکرد با علاقه زیادی که به عباس دارم چجوری راضی شدم به رفتنش... محمد تو اتاق عباس بود، منم دلم میخواست برم پیش عباس .. اما گفتم شاید بهتره محمد کمی با رفیقش خلوت کنه..😒 همینجوری کنار عمو جواد نشسته بودم و درست مثل عمو سعی داشتم تو حال خودم باشم و چیزی نگم .. محمد با حالت جدی اومد بیرون، با دیدنش بلند شدم و رفتم تو اتاق عباس تا این شب آخر کمی بیشتر حس کنم عطر یاسش رو ... وارد اتاق که شدم نگاهش بهم افتاد، در حالی که داشت لباساشو تو ساک🎒 میذاشت... .... 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 💚💛💚💛💚💛💚💛💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مجری فاکس نیوز: 📍بايدن رو به زوال و فرسایشه در حدی که فرق بین قرص و کیت آزمایش رو تشخیص نمیده!
شیفتگان تربیت
*🍀﷽‌🍀 #داستــان_دنبــــاله_دارداستان واقعی و بسیار جذاب رمان#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🍃🌷 #پارت56 شکای
*🍀﷽‌🍀 واقعی و بسیار جذاب رمان 🍃🌷 عصری برگشتم بیمارستان بابا به هوش اومده بود😊😊 اما همون روز تو نمونه آزمایشش خون بود دوروز بعد جواب آزمایشا اومد بدبختیام کم نبود این یکی هم بهش اضافه شد بابا داشت اونم از نوعی 😔 یاحسین غریب .....😔😔😭 متوسل شدم بازم به بابا تو بخش ویژه بود ما نمیتونستیم پیشش باشیم رفتیم خونه نصف شب صدای جیغای مامان مارو ب سمت خودش کشوند -مامان چی شده چرا جیغ میکشی ؟ مامان :حنانه حنانه اون عکس تو اتاقت کیه؟ - چطور مامان: تو یه بیابون بودم یه آقایی لباس نظامی پوشیده بود گفت شفای خدا داده اما باید به عمل کنید بابا خوب شد برگشت خونه .......😔😔😔💔😭 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ حریم زن و مرد از نگاه فیزیولوژی اسلام از 14 قرن پیش بسیار دقیق برای این موضوع راهکار دارد ...
⭕️خطاب به همه آزادگان جهان... ✍️ بخشی از صحبت‌های ولادیمیر پوتین با وزیرخارجه عربستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کامل حمله به مرکز توسعه تسلیحات کشتار جمعی رژیم‌صهیونیستی در رزمایش پیامبراعظم۱۷
| و‌َأمَا‌الفُؤاد... فَحَسبِے‌أنتَ‌سَاکِنُہ و‌اما‌قلب... همینکہ‌تو‌ساکن‌آن‌هستے ‌مرابس...♥️✨ :) @ShifteganeTarbiat
⭕️ انگلیس از شلیک موشک‌های بالستیک در رزمایش پیامبر اعظم عصبانی شد.. ما هم صحبت ‎شهيدبهشتی را برایش نقل کردیم که:"از دست ملت ایران عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر" چرا ایران نباید توان دفاع از خود را داشته باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 افشاگری بسیار مهم کارشناس حوزه مهدویت، ایمان علی اکبری درباره دروغین بودن تاریخ میلاد حضرت مسیح(ع) ♨️ تاریخچه واقعی کریسمس چی بوده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج‌قاسم: رفیقم گفت همه را فرستادی جلو خودت ماندی! این را که گفت آتش گرفتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 خاطره شنیدنی صادق خرازی از دستور حاج‌قاسم برای حمله به اسرائیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرباز پادگان حرم... سید الشهدای مدافعان حرم... پیش زینبی به جان حرم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ۖ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (یوسف) گفت: «امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست. خداوند شما را مى آمرزد و او مهربانترین مهربانان است. (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۹۲) 🌹🌹🌹 ❇ تفســــــیر امّا یوسف که حاضر نبود این حال شرمندگى برادران خصوصاً به هنگام پیروزیش ادامه یابد، یا احتمالاً به ذهنشان چنین خطور کند که ممکن است یوسف در مقام انتقامجویى برآید، بلافاصله با این جمله به آنان امنیّت و آرامش خاطر داد و گفت: امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست (قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمْالْیَوْمَ). فکرتان و وجدانتان راحت باشد و غم و اندوهى از گذشته به خود راه ندهید. بعد براى اینکه به آنها خاطرنشان کند که با این اظهار ندامت، کار آنها قابل بخشش است، افزود: خداوند شما را مى بخشد و او مهربان ترینِ مهربانان است (یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ). و این دلیل بر نهایت بزرگوارى یوسف(علیه السلام) است که نه تنها از حقّ خود گذشت و حتّى حاضر نشد کمترین توبیخ و سرزنشى ـ تا چه رسد به مجازات ـ در حقّ برادران روا دارد بلکه از نظر حقّ الله نیز به آنها اطمینان داد که خداوند بخشنده و مهربان است. او براى اثبات این سخن با این جمله استدلال کرد که خداوند ارحم الرّاحمین است. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۹۲ سوره مبارکه یوسف)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی حاج آقا قرائتی ✍️موضوع: ارتباط نماز با لقمه حلال
شیفتگان تربیت
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸 #چهل_و_هفت ملیحه خانم فقط گریه می کرد،😭 سخت بود ببینم مامان عباس رو که
💜🌸 💜🌸 قسمت گفت: _معصومه میشه در و ببندی! درو بستم و کنارش رو زمین نشستم که گفت:😒 _گریه های مامان برام سنگینه، چکار کنم؟! تمام تلاشمو میکردم بغضِ تو گلومو پنهان کنم گفتم: _خب مادره دیگه، باید بهش حق بدی، براش خیلی سخته از تنها بچه اش بگذره😒 - آخه اگه اینجوری باشه که همه بچه هاشونو دوست دارن ..😕 دیگه کسی حاضر نمیشه بچه شو بفرسته با دستم انگشترش رو که کنار ساکش رو زمین افتاده بود برداشتم و گفتم: _آره حق با توئه ..ولی کنار اومدن با این واقعیت براش سخته، باید به مامانت فرصت بدی😔 نگاهی بهم کرد و گفت:😊 _ای کاش همه مثل تو بودن نگاهمو باز ازش گرفتم، پشت چشمام دریایی از غم بود 😞 که داشتم تمام تلاشمو بکار میبستم کسی متوجهش نشه، دوست نداشتم منی که تا الان مشوقش بودم و تمام مدت از کمک کردن بهش حرف میزدم، حالا بشینم و جلوش گریه کنم،😓 نمی خواستم این لحظات آخرِ رفتن، دل عباس رو بلرزونم ...😥☝️ با انگشترش توی دستام بازی میکردم که گفت: _این یادگاری حسین بود، بهم گفته بود به ضریح امام حسین "علیه السلام" متبرکش کرده ...😊 لبخندی روی لباش نشست: _بهم میگفت این💚 عقیق سبز 💚همیشه به دستت باشه که محافظت بکنه ازت ... عقیق رو لمس کردم، تودلم با عقیق حرف میزدم، "مراقب عباسِ من باش!! "😭 . داشتیم آماده میشدیم که برگردیم خونه .. ساعت نزدیکای دوازده شب🕛🌃 بود، مامان گفت _بهتره بریم که عباس هم کمی استراحت کنه، ملیحه خانم آروم تر شده بود ... ولی بازم چند لحظه یه بار چشماش خیس میشد و دلش می خواست به عباس بگه که نره، حالش رو درک میکردم، بدجور بی طاقت بود، درست مثل من... 😢😣 با این تفاوت که من بروز بدم حالمو که مبادا عباس پاش گیر بشه و بره!! همه بعد خداحافظی رفتن بیرون، سریع رفتم اتاق عباس تا کیفم 👜و بیارم .. نفهمیدم چیشد که کیفم گیر کرد به گوشه میز اتاقش و پرت شد پایین، چون زیپش باز بود همه ی وسایلام ریخت رو زمین درست کنار وسایلای پخش شده عباس کنار ساکش، سریع شروع کردم به جمع کردنش، عباس اومد تو اتاق🚶و گفت: _ بقیه منتظرتن کجا موندی؟؟ سریع وسایلا رو ریختم تو کیفم و گفتم: 😢😣 _اومدم اومدم بلند شدم که نگاهم گره خورد به نگاهش، نگاهم میکرد،👀💔👀 با همون چشمای سیاهش،خوشحالی توی سیاهی بی انتهای چشماش موج میزد، احساس دلتنگی برای این چشمها از همین الان تمام وجودم رو آتش میزد،😢 یعنی ممکن بود دیگه این چشمها نگاهم نکنه،.... ... 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 💌نویسنده:بانو گل نرگــــــس 💚💛💚💛💚💛💚💛💚