شیفتگان تربیت
☘ 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۲۳ قرآن کریم ( آیات ۱۴۶ تا ۱۵۳ سوره مبارکه بقره) 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۲۴ قرآن کریم ( آیات ۱۵۴ تا ۱۶۳ سوره مبارکه بقره)
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «اِنَّ هذِهِ القُلوبَ لَتَصدَاُ کَما یَصدَاُ الحَدیدُ وَ اِنَّ جِلاءَها قِراءَةُ القُرآنِ» براستی این قلبها زنگار میگیرد، همانطور که آهن زنگار میگیرد، جلای قلبها قرائت قرآن است. (ارشاد القلوب / ۷۸)
🎙 استاد: مرحوم منشاوی
#جهاد_تبیین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«وَ الْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»
و جنّ را پیش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق کردیم.
(سوره مبارکه حجر/ آیه ۲۷)
🌹🌹🌹🌹
❇ تفســــــیر *
و طایفه جان را پیش از آن از آتش گرم و سوزان آفریدیم (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).
سَمُوم در لغت به معنى باد سوزانى است که گوئى در تمام روزنه هاى پوست بدن انسان نفوذ مى کند زیرا عرب به سوراخهاى بسیار ریز پوست بدن، مَسْأَم، مى گوید و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادى اطلاق مى شود و ماده سم نیز از همان است چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را مى کشد یا بیمار مى سازد.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۷ سوره مبارکه حجر)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روحانی خلبان
حجت الاسلام و المسلمین سرهنگ خلبان حاج سید نورالدین حسینی یکی از خاص ترین خلبانان ایرانی🇮🇷
حجت الاسلام و المسلمین سرهنگ خلبان حاج سید نورالدین حسینی که خلبان بالگردهای AB-214، کبری و AB-206 جت رنجر بوده و شروع خدمتش از ارتش شاهنشاهی بوده است. ايشان از همرزمان و ياران نزديك شهيد سرلشگر خلبان علی اکبر شیرودی بوده اند.
ایشان در عملیات مرصاد نيزحضور فعال داشت و دوشادوش شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در میدان حضور داشتند.
تحصیل حوزوی ایشون از سال ۵۳ شروع شد و در سال ۵۴ به هوانیروز ارتش پیوستند و بعد انقلاب تحصیلات حوزویشون رو تموم کردند(ملبس شدند).
ایشان جانباز ۷۴ درصد جنگ تحمیلی هستند.
ایشان ۱۸۵۰ ساعت پرواز جنگی داشتند و بعد از جنگ هم در درگیری با منافقین و تجزیه طلبان حضور فعال داشتند.
خلبان تست پروژه های بومی سازی بالگردهای تهاجمی(مثل تیزتک یا همان طوفان) هم بودند.
ایشان امروزه سالهاست که بازنشسته شده اند و به آموزش اخلاق و علوم مذهبی و شاعری مشغولند.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
﷽ #خانمخبرنگار_و_آقایطلبه #قسمت_هشتم °|♥️|° علی: سیدجان واقعا دمت گرم خیلی مردونگی کردی امروزم
﷽
#خانمخبرنگار_و_آقایطلبه
#قسمت_نهم
°|♥️|°
حاج خانوم : خب دخترای گلم از خودتون بگید
فاطی:چی بگم حاج خانوم.. من و فائزه السادات باهم دوستیم من و آقا علی که داداش فائزس الان تقریبا یک سالی هست که عقد کردیم و نامزدیم. برای ارتحال امام اومده بودیم قم که اینجوری شد و از کاروان جدا شدیم و آقا جواد کمکمون کردن و بعدشم علی جان رو جمکران دیدیم.
حاج خانوم : فائزه جان مادر تو چرا این قدر کم حرفی! حاج آقا که میگفت امروز حسابی با جواد دعوا کردی و حسابی زبون ریختی.. 😅
خاک تو سرم! این حاجیم که زن ذلیله همه چیزو به حاج خانوم گفته! شرفم افتاد کف پام رفت.. سرمو از حجالت پایین انداختم..
فاطی: نه حاج خانوم این کم حرف نیست الانم نمیدونم چیشده بچه عاقلی شده! من و فائزه متولد ۷۶ دوتایی من رشته علوم انسانی فائزه هم عکاسی البته فائزه چند سالیه توی یه نشریه نوجوان مشغوله و خبرنگاره..
حاج خانوم : فائزه جان شما نامزد داری ؟
بالاخره دهن باز کردم.
_نه حاج خانوم!
حاج خانوم : جواد منم تنهاست..ان شالله همه جوونا عاقبت به خیربشن
تا شب خونه سید اینا بودیم و وقتی که عزم رفتن کردیم مگه گذاشتن ما بلند شیم... الا و بلا که باید شب اینجا بمونید! منم که تو دلم قند آب میکردن کیلو کیلو... بالاخره قرار شد شب اونجا بمونیم!
به پیشنهاد حاج خانوم آقاسید قرار شد مارو ببره یکم بگردونه تو شهر..
از حاجی جون و حاج خانوم خدافظی کردیم و سوار ماشین سید شدیم.
سید: خب بنظرتون کجا بریم؟
علی: بابا ما که جایی رو نمیشناسیم خودت برو یه جا!
سید: اخه گیج شدم نمیدونم کجا بریم.. خانوما شما نظری ندارید؟
فاطی: نه هرجا بهتر میدونید بریم!
_من تعریف بوستان علوی رو خیلی شنیدم.. میشه بریم اونجا؟
سید: عه آره اصلا حواسم به اونجا نبود بریم..
یه بسم الله و گفت راه افتاد و من به این فکر میکردم که چقدر صداش قشنگه....
و چقدر شبیه صدای خواننده محبوبم حامد زمانی...
چند دقیقه ای هنوز نگذشته بود که ظبط ماشین رو روشن کرد... بابا طلبه ام که هست پس احتمالا الان باید یا سخنرانی حاج اقا پناهیان گوش بدیم یا مداحی آهنگران!
این آخرین قدم برای دیدنت....
این آخرین پله واسه رسیدنت....
_آخ جون فاطی حامد زمانیه!
علی با تاسف و خنده سرشو تکون داد..
فاطیم شروع کرد به خندیدن...
سید آینه ماشینو روی چشمام تنظیم کرد و گفت : شماهم حامد زمانی گوش میدید؟
_گوش میدم؟؟؟ طرفدارشم شدید!
سید: منم همینجور پس همسنگر در اومدیم!
وقتی دوباره خواست آینه رو به حالت اول برگردونه آستین پیراهنش رفت کنار و تسبیح آبیش معلوم شد... خدای منم اونم نحن صامدونیه!😍
°|♥️|°
#ادامه_دارد
✍🏻#نویسنده_السیده الزینب
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 احساس در آغوش خدا بودن چگونه است؟
🔻چرا باید همیشه بگوییم "انشالله"؟
👈🏻 از این مسیر میشود به خدا نزدیک شد ...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
﷽ #خانمخبرنگار_و_آقایطلبه #قسمت_نهم °|♥️|° حاج خانوم : خب دخترای گلم از خودتون بگید فاطی:چی ب
﷽
#خانمخبرنگار_و_آقایطلبه
#قسمت_دهم
°|♥️|°
بعد از کلی دور دور کردن و چرخوندن ما دور "شهرک پردیسان" که آقاجواد گفتن تقریبا ساکناش اکثر روحانی هستن حرکت کردیم به طرف پارک علوی..
نزدیکای غروب بود و هوا بدجور دونفره! فاطمه و علی هم که نامردا دست تو دست هم قدم میزدن و از ما جلو افتادن..
من و آقا سیدم که که سینگل ! :|
توی همین فکرا بودم که یهو گوشیم زنگ خورد مامان جونم بود.. باهاش یکم صحبت کردم و بعد قطع کردم.
علی و فاطمه خیلی از ما جلوتر بودن..
سید: دوربین وسیله کارتونه یا به عکاسی علاقه دارید؟
_هردو..
سید: اووووم یعنی شما کارم میکنید؟!
_کار به اون صورت که نه ولی من خبرنگارم..
سید: حرفه جالبیه!
بچه پرو یه جوری با غرور حرف میزنه که دهن آدم بسته میشه.. ولی کور خوندی آقاجواد به حرفت میارم!
_شما تا حالا آقا حامد رو از نزدیک دیدی؟؟؟
سید: عه خب راستش نه! ولی جز بهترین روزای زندگیم میشه روزی که برا اولین خواننده محبوبم رو ببینم..
_منم خیلی دوس دادم از نزدیک ببینمشون. راستی میشه امشب بریم مغازه ای که تسبیحتون رو ازش گرفتید؟ توی کرمان جفتشو پیدا نکردم!
سید: اگه وقت شد چشم..
خدا بگم چیکارت کنه آقاجواد مغرور!
دیگه حرفی نزدم و اونم چیزی نگفت... نمیدونم چرا این قدر راه میریم... خب یه جا بشینیم دیگه... همش تقصیر اون لیلی مجنونه دیگه!
وای خدای من حالا که دقت میکنم چقدر قدم کوتاهه.. نه یا شایدم قد آقاسید خیلی بلنده!
من تا روی سینشم!
توی افکار خودم غرق بودم که یهو احساس کردم یکی چادرمو کشید..
عه این که سیده! چرا داره منو میکشه طرف خودش!!
سید: عه حواستون کجاست؟! اگه نکشید بودمتون که میرفتید تو بغل پسره!
_من!!! چطور نفهمیدم؟!
سید: سه ساعته دارم صداتون میکنم اصلا تو این دنیا نیستید! مجبور شدم چادرتونو بگیرم!
_بب....مم....یعنی هم ببخشید هم ممنون!
وای خدای من گفت داشتم صداتون میکردم... یعنی اسممو صدا زده!
°|♥️|°
#ادامه_دارد
✍🏻#نویسنده_السیده الزینب
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️نوکری امام رضا(ع) شرف ماست!
🔸نماهنگ «فصل پریشانی» باصدای علی زندوکیلی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازپخش
❌🎥 هشدار !
خطری که در آینده ای نزدیک ایران را تهدید میکند!
اونایی که به #فرزندآوری اعتراض میکنن ببینن!
#نخبگان جامعه دارن هشدار میدن!☝️
🎙 دکتر بانکی پور (نماینده مجلس)
#تلنگر⚠️
🔹همیشه!
مراقب حرفهایی
که میزنی باش!
مخصوصا وقتی
عصبی یا دلخور هستی.
بعضی کلمات
همچو تَرکِشی می ماند
که کنارِ قلب می نشیند.
نمی کُشد!!
ولی.....تا آخر عمر عذاب میدهد .✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : معنای حنان و منان، از اسماء باری تعالی
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #ذکر_روز
🗓 دوشنبه ۹ خرداد (۲۸ شوال)
📿 صد مرتبه «یا قاضیَ الحاجات»
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #استوری_موشن |
🍃🌹🍃
❌ در محکومیت هتک حرمت ساحت قدسی #امام_رئوف در فیلم ضد دینی جشنواره کن و اظهارات برخی افراد به پویش تغییر پروفایل #همه_خادم_الرضاییم
بپیوندید
#روشنگری
#امام_رضا علیه السلام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی عباسی کارگردان عنکبوت مقدس در کنفرانس خبری فستیوال کن، صراحتا میگوید که فیلم عنکبوت مقدس در مورد یک قاتل زنجیرهای نیست بلکه در مورد یک «جامعه» قاتل زنجیرهایست.
وقتی این آدم در شرایط تحریم و تهدید غرب علیه ایران میاد چنین فیلمی میسازه و ایران رو این طوری نشون میده دقیقا داره ذهن مردم جهان رو اماده و توجیهکننده جنگ و تحریم علیه ایران میکنه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: مستیِ گناه
🔸حجت الاسلام محمدرضا رنجبر
#استاد_رنجبر
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرمت امام رضا، لبریز مهربونیه
عطر صحنا از بهشته، خاکش آسمونیه...
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
🎥 شعرخوانی فاضل نظری در وصف امام مهربانیها آقا علی بن موسی الرضا (ع)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
☘ 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۲۴ قرآن کریم ( آیات ۱۵۴ تا ۱۶۳ سوره مبارکه بقره) 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۲۵ قرآن کریم ( آیات ۱۶۴ تا ۱۶۹ سوره مبارکه بقره)
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «مَن کانَ القُرآنُ حَدیثَهُ وَ المَسجِدُ بَیتَهُ، بَنَی اللهُ لَهُ بَیتًا فِی الجَنَّةِ» هرکه قرآن سخنش باشد و مسجد خانهاش، خداوند برای او خانهای در بهشت بنا کند. (امالی صدوق /۴۰۵)
🎙 استاد: مرحوم منشاوی
#جهاد_تبیین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»
و (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل خشکیدهاى که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده، مىآفرینم.
(سوره مبارکه حجر/ آیه ۲۸)
🌹🌹🌹🌹
❇ تفســــــیر *
مجدداً به آفرینش انسان باز مى گردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مى کند:
به خاطر بیاور هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشر را از خاک خشکیده اى که از گِل تیره رنگ بد بو گرفته شده مى آفرینم (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون).
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۸ سوره مبارکه حجر)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
﷽ #خانمخبرنگار_و_آقایطلبه #قسمت_دهم °|♥️|° بعد از کلی دور دور کردن و چرخوندن ما دور "شهرک پرد
#خانمخبرنگار_و_آقایطلبه
#قسمت_یازدهم
دوباره کنار هم راه افتادیم... کاش علی و فاطمه این عشقولانه بازی شونو میذاشتن برای بعد می تمرگیدن.. حوصله ندارم!
عه! اگه میدونم این قدر زود دعام مستجاب میشه یه چیز دیگه میخواستم.. بالاخره لیلی مجنون نشستن روی چمنای پارک من و سیدم بالاخره بهشون رسیدیم و نشستیم من و فاطیم کنار هم.
علی و سید دوباره بحثشون گل انداخت و مشغول شدن..
فاطی: فائزه
_جانم
فاطی: راستی یادت بود چمدون دوتامون توی ماشین کاروانه!
_آره بخاطر همین الان که مامان زنگ زد گفتم هرجور شده مهدیه رو پیدا کنه حداقل وسایلمونو برداره..
فاطی: اهان خب خداروشکر..
_این چند روزه فقط باید با همین لباسا باشیم!
فاطی: نه بابا غصه نخور خواهرشوهر جان... علی گفت شب به سید میگه ببرمون یه پاساژ برامون خرید کنه..
_عه چه خوب!
سید بلند رو به هممون گفت:بچه ها با بستنی موافقید یا فالوده؟
فاطی: بستنی
علی: فالوده
_هیچ کدوم!
سید: پس چی میخورید؟!
_هویچ بستنی!
علی گفت البته از همین الان بگم جواد جان که مهمون من...
خلاصه بلند شدیم و رفتیم سمت مغازه ای سید نشون داد نزدیک که شدیم علی گفت فائزه و فاطمه جان اونجا خیلی پسره شلوغه شما بمونید ما گیریم میایم..
تقریبا پنج دقیقه بعد علی با یه بستنی و یه فالو و سید با دوتا لیوان هویچ بستنی بیرون اومد..
علی بستنی رو به فاطمه داد..
سیدم یکی از لیوانارو داد من.
مشغول خوردن بودیم و حرف میزدیم.
بوستان علوی طبق تعریفایی که ازش شنیده بودم جای قشنگی بود.
تقریبا دوساعت و نیم اونجا بودیم که علی قضیه جا موندن چمدونای ما و اینکه میخواد برامون وسیله بگیره رو به سیدم گفت تا بریم یه پاساژ مناسب..
ماشینو در پاساژ پارک کرد و پیاده شدیم و از پله ها بالا رفتیم.
سید: خب این پاساژ اون قسمتش بیشتر لباس زنونه داره بفرمایید اون ور..
فاطمه همون مغازه اول رفت خرید کنه علیم باهاش رفت تا حساب کنه از سیدم خواست با من بیاد تا منم انتخاب کنم.
من راه افتادم سیدم با فاصله چند قدم دنبالم بود...
مغازه هارو با مانتوهای کوتاه و بازی که به نمایش گذاشته بودن یکی یکی نگاه کردم تا یه مانتو مشکی ساده و بلند نظرمو جلب کرد..
وارد مغازه شدم . سید بیرون بود.
_سلام خسته نباشید. ببخشید آقا مانتو مشکی ساده ای که تن مانکنه چند؟
فروشنده: ۹۵ تومن خانوم.
_ممنون میشم بیارید نمونشو.
به نمونش نگاه کردم اره خیلی شیک و سادس دوسش دارم.
توی اتاق پرو تنم کردم کاملا اندازس...
°|♥️|°
✍🏻#نویسنده_السیده الزینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️هفت ڱناه( ڪبیره)
هلـــــاڪ ڪننده
1:شرک
2: سحر
3:کشتن کسی به ناحق
4:خوردن ربا
5:خوردن مال یتیم
6: پشت ڪردن وفرار از دشمن درجهاد
7:تهمت بستن به زن پاڪ دامن
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#خانمخبرنگار_و_آقایطلبه #قسمت_یازدهم دوباره کنار هم راه افتادیم... کاش علی و فاطمه این عشقولانه
﷽
#خانمخبرنگار_و_آقایطلبه
#قسمت_دوازدهم
°|♥️|°
از اتاق پرو بیرون اومدم.
_آقا بی زحمت این مانتو رو حساب کنید.
فروشنده مشغول تا زدن مانتو شده و توی پلاستیک گذاشت و گفت : نقد یا کارت میکشید؟
_کارت میکشم.
کارتمو دادم دستش و رمزو گفتم و منتظر شدم کارش تموم شه.
پلاستیک مانتو و کارتمو بهم داد و گفت : بفرمایید مبارکتون باشه.
_ممنون.
از مغازه که بیرون اومدم و دیدم سید مقابل همون مانکنی وایساده که همین مانتویی که گرفتم تنشه...
_داداشم اینا نیومدن؟
با صدای من سید هم جا خورد هم به طرفم برگشت و گفت : نه هنوز همون مغازن..
_مگه این دختره چقدر میخره آخه!
سید: شما فقط کل خریدتون همین مانتو بود؟ شالی روسری چیزی نمیخواید بخرید؟
_شما از کجا میدونید من فقط مانتو گرفتم و شال و روسری نگرفتم!
سید: مغاره ای که رفتید مانتو فروشی بود فقط.. این مغازه رو به رو شال و روسری های قشنگی داره . میخواید نگاه کنید؟
_چشم بریم!
سید منو برد توی یه مغازه شال و روسری فروشی جنسای خوبی بود همه رو نگاه کردم ولی فقط دوتا از روسری ها نظرمو جلب کرد.
هر دوشونو با دقت داشتم نگاه میکردم که سید گفت : بنظرم این یکی قشنگ تره و بیشتر بهتون میاد(اوه اوه بچه ها سید از دست به در رفت!) منظور سید روسری توی دست چپم بود یه ساتن بزرگ با ترکیب رنگای آبی و قرمز و خردلی. خیلی قشنگ بود...
_خانوم این روسری رو حساب میکنید؟
فروشنده: چه خوش سلیقه عزیزدلم! چشم الان
سید سریع کارتشو دست خانوم فروشنده داد و رمزو گفت!
_چرا این کارو کردید؟!!
سید: کار خاصی نکردم قابل نداره!
_به علی میگم باهاتون حساب کنه..
روسری رو تا کرد با کارت سید بهمون داد.
پسره پرو... فکر کرده من گدام که پول روسری رو حساب میکنه!!
قدمامو تند کردم تا ازش فاصله بگیرم علی و فاطیم بالاخره دل از مغازه کندن و اومدن بیرون..
_سه ساعته دارید چه....
حرف تو دهنم ماسید علی با سه تا پلاستیک بزرگ فاطیم با دوتا بود!!
سید: علی داداش! مگه رفتید خرید عروسی؟!
علی: چی بگم والا..
فاطی: حالا مگه چقدر خرید کردیم..
_به سنگ پای قزوین گفتی زکی!
فاطی: دوس دارم! :)
از پاساژ بیرون اومدیم. ساعت ۱۱ شب بود.
سید: بچه ها بریم خونه مامان زنگ زد گفت بیاید شام .
علی: ممنون داداش بریم. واقعا کلی شرمندمون کردی..
سید: دشمنت شرمنده داداش!
°|♥️|°
✍🏻#نویسنده_السیده زینب
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺آسیب شناسی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج
بخش سی و یکم
مصادیقی از اختلاف فرهنگی در جهان
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
✨﷽✨
✍ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:
ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» میرفتیم.
وقت نماز شد.
مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت:
کاروان را نگهدار میخواهم #نماز بخوانم.
کاروان دار گفت:
بیبی! دوساعت دیگر به فلان روستا میرسیم.
آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم.
مادرم گفت : نه!
میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
کارواندار گفت:
نه مادر . الان نگه نمیدارم.
مادرم گفت:نگهدار.
او گفت:
اگر پیاده شوید ، شما را میگذارم و میروم.
مادرم گفت : بگذار و برو.
من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
من هستم ومادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا میرسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛
ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ *رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛*
لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد؛
در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم.
دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان میآید.
کنار جاده ایستاد و گفت: بیبی کجا میروی؟
مادرم گفت : گناباد.
او گفت:
ما هم به گناباد میرویم.بیا سوار شو.
یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر.
مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.
به سورچی گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم.
سورچی گفت:
خانم! فرماندار گناباد است.
بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد.
مادرم گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم!
در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم.
خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت؛
آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست.
گفت: مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم توی درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم.
دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم.
👌 اگر انسان بنده ی خدا شد ، بيمه مىشود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مىكند.
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶
#نماز_اول_وقت
✍آیت الله بهلول، سخنران مسجد گوهرشاد و یکی از شاهدان عینی کشتار مردم معترض به #کشف_حجاب در دوران #رضاخان بود.