eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیفتگان تربیت
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۹۴ قرآن کریم ( آیات ۹۵ تا ۱۰۱ سوره مبارکه نساء)  🍃🌹🍃 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۹۵ قرآن کریم ( آیات ۱۰۲ تا ۱۰۵ سوره مبارکه نساء)  🍃🌹🍃 🌺 امام علی (ع) می‌فرمایند: «اَلا لا خَیرَ فی قِراءَةٍ لَیسَ فیها تَدَبُّرٌ» آگاه باشید در قرآن خواندنی که تدبر در آن نباشد، خیری نیست. (اصول کافی ۱/۳۶) 🎙 استاد: مرحوم منشاوی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۚ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» همان کسانى که معبود دیگرى با خدا قرار مى دهند. امّا بزودى مى فهمند (که در اشتباه بودند)! (سوره مبارکه حجر/ آیه ۹۶) 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 ❇ تفســــــیر * سپس مستهزئین را چنین توصیف مى کند: آنها کسانى هستند که با خدا معبود دیگرى قرار مى دهند، ولى به زودى از نتیجه شوم کار خود آگاه خواهند شد (الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ). 🌼🌼🌼 ممکن است این تعبیر اشاره به آن باشد که اینها کسانى هستند که افکار و اعمال خودشان مسخره است; زیرا آن قدر نادانند که در برابر خداوندى ـ که آفریننده جهان هستى است ـ معبودى از سنگ و چوب تراشیده اند، با این حال مى خواهند تو را استهزاء کنند! (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۹۶ سوره مبارکه حجر) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_چهاردهم حرفم را می‌برد. صدایم را شنیده و این حرف‌ها درونم تکرار نشده است. می‌گوید:
روحم نیازمند شفاست. باید تلخی‌هایی را که دارد خرابم می‌کند بجوشانم تا زهرش برود. چشمانم را می‌بندم و با خود زمزمه می‌کنم: باید مربا شوم. زیتون پرورده شوم. باید تلخی را از بین ببرم. باید باید باید… مقابل آینه می‌ایستم و به خودم خیره می‌شوم. این خودم هستم یا قسمتی از یک خود. چشمانم وقتی‌که خیره آیینه می‌شود یعنی که هیچ نمی‌بینند و تنها فکرم است که می‌بیند. پلک بر هم می‌گذارم و دوباره باز می‌کنم؛ خودم را می‌بینم، چشمان درشت و ابروهای کشیده‌ام، بینی قلمی و لب‌های ساکتم را… دست می‌برم و موهایم را باز می‌کنم. سرم انگار سبک می‌شود. خون در رگ‌هایم به جریان می‌‌افتد. شانه را روی موهایم می‌کشم، انگار دستی دارد سرم را نوازش می‌کند. با هر بار کشیدن، موهای خرمایی‌ام به بازی گرفته می‌شوند. منظم و صاف می‌شوند و دوباره مجعد می‌شوند. حس شیرینی می‌دهد دستان مهربانی که موهایم را با انگشتانش شانه می‌زند و آرامش وجودش را در طول موهایم امتداد می‌دهد. شانه را می‌گذارم، موهایم را سه دسته می‌کنم و می‌بافمشان. بین گل‌سرهایم چشم می‌چرخانم. بیش‌ترشان را پدر خریده است. چه‌قدر با هدیه‌هایش به دنیای دخترانه‌ام سرک می‌کشید! گل‌سرها را یکی‌یکی بر می‌‌دارم و نگاهشان می‌کنم. چرا هر بار کنار هر هدیه‌ای که می‌خرید حتماً یک گل‌سر هم بود؟! خنده‌ام می‌گیرد از جواب‌هایی که دارد به ذهنم می‌رسد. بی‌خیالش می‌شوم و با آخرین گل‌سری که آورده بود موهایم را می‌بندم. بلوز دامن یاسی حریرم را که تازه دوخته‌ام می‌پوشم. جعبه گردن‌بند مرواریدم را درمی‌آورم. پدرِ همیشه غایبم خریده است. نمی‌دانم چرا دیگران دلشان می‌خواهد که من اندازه خودشان باشم، اما من دلم می‌خواهد که بزرگ‌تر بشوم. بزرگ‌تر فکر کنم، بزرگ‌تر بفهمم، بهتر زندگی کنم. گوشواره مروارید را هم می‌اندازم. در اتاق را باز می‌کنم. صدای سوت سه برادرِ متفاوتم، خانه را برمی‌دارد. دست روی گوش‌هایم می‌گذارم و با چشمانم صورت‌های پر از شیطنت‌شان را می‌کاوم. سعید و مسعود دو طرف علی نشسته اند و سرهایشان را به سر او چسبانده اند و همان‌طور که فشار می‌دهند، شعر می‌‌خوانند و سوت می‌‌زنند. سعید چشمانش را ریز کرده و صدای سوت بلبلی‌اش کمی از صدای سوت مسعود با آن چشمان گشادش را تلطیف می‌کند. حالا نوبت تکه‌هایی است که اگر به من نگویند انگار قسمتی از ویژگی مردانه‌شان زیر سؤال است. – جودی ابِت شدی! – اعیونی تیپ می‌زنی! – ضایع‌تر از این لباس نبود دیگه! – هر چی خواهرای مردم ژیگولند، خواهر ما پُست ژیگول! و فرصتی نمی‌ماند برای حرف زدن من. دستی برایشان تکان می‌دهم. کیک و کادوهای کنارش انگار برایم چشمک می‌زنند که پدر بلند می‌شود و به سمتم می‌آید. حیران می‌مانم. به چشمان علی نگاه نمی‌کنم، چون حرف‌هایش را می‌دانم؛ اما عقلم نهیبم می‌زند. در آغوش می‌کشدم و سرم را می‌بوسد. جعبه کوچکی می‌دهد دستم و همین هیجانی می‌شود برای سه برادران که دست بزنند و مسعود دم بگیرد: – دست شما درد نکنه. خدا ما رو بکشه. کاشکی که ما دختر بودیم اگر نه که مُرده بودیم. و قهقهه‌شان. امشب در دلشان بساط دیگری است و یا قصدی دارند که خودشان می‌دانند و من نمی‌دانم. پدر دست دور شانه‌ام می‌‌اندازد و مرا با خود می‌برد و کنارش می‌نشاندم. این اجبار را دوست ندارم، اما مگر همه آنچه اطرافم است دوست‌داشتنی‌هایم هستند؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠بیانات امام خامنه ای 🎥 🔸برخی از خصوصیات امام حسین (علیه السلام) 📎 مناسبت های ملی مذهبی _ ماه محرم •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_پانزدهم روحم نیازمند شفاست. باید تلخی‌هایی را که دارد خرابم می‌کند بجوشانم تا زهرش
وقتی مادر را با ظرف اسپند می‌بینم که دور سرِ جمع می‌چرخاند و طلب صلوات می‌کند، می‌فهمم که چند لحظه‌ای زمان را گم کرده‌ام. دستان پدر روی شانه‌ام است و من دو زانو نشسته‌ام. زبان درمی‌آورم برای سه‌تایشان و چهارزانو می‌شوم. پسرها دادشان می‌رود هوا که: – عقده‌ای! – بابا همین کارها رو می‌کنید که شمشیر از رو بستند و فمنیست شدند! مادر می‌گوید: – فمنیست‌ها که دشمن زنند و زن‌ها رو بدبخت کردن. کجامون به اونا رفته؟ مسعود شیطنتش گل می‌کند: – مادر من، فمنیست‌ها این‌همه خون جگر خوردند به شما زن‌ها عزت دادن، از پستوی خونه بیرونتون کشیدند، حالا شما لُغُز بارشون می‌کنید! مادر محکم و جدّی می‌گوید: – ببینم چی گیر شما مردا می‌آد که این‌قدر دنبال این هستید حقوق ما زن‌ها رو بگیرید؟ – تساوی و دیگر هیچ. علی می‌گوید: – خنگ نزن. تساوی که حرف اسلامه. بگو تشابه. – همین همین. می‌خواستم ببینم حواست هست یا نه. مادر تمام دانسته‌های مطالعاتی و معلمی‌اش را ندید می‌گیرد و جواب عوامانه‌ای می‌دهد بی‌نظیر: – پس لطفاً اول شما شبیه ما بشید، چند شکم بچه به دنیا بیارید. بعد حرف بزنید. سعید و علی چنان می‌خندند که مسعود کم می‌آورد. چند لحظه با چشمان گرد و ابروهای بالا رفته آن‌ها را نگاه می‌کند: – واقعاً که! این استاد عزیز به جنس مرد توهین کرد، شما می‌خندید. حقتونه هر چی این زن‌ها سرتون می‌آرن. می‌گویم: – مسعودخان بالاخره ما مظلومیم و توسری‌خور و کلفت یا قلدریم که سر شما بلا می‌آریم؟ مسعود دو زانو می‌شیند و گلویی صاف می‌کند: – خدمتتون عرض کنم که شما فردا به دنیا می‌آی، پس الآن موجودیت نداری که حرف بزنی. مادر خم می‌شود و ظرف کیک را مقابلم می‌گذارد و می‌گوید: – نیاز زن‌ها احترام به شخصیت‌شونه، نه این‌کار و اون‌کار با روابط عمومی بالا. عشق مادری رو ببینن. پدر بحث را جمع می‌کند و می‌گوید: شمعش کو؟ همه نگاه می‌کنند به پدر که وسط این بحث داغ چه سؤالی بود. سعید می‌گوید: – من نذاشتم بخرند. – بابا ما نفهمیدیم شمع برای مُرده‌هاست یا زنده‌ها؟ برای هر دو تاش روشن می‌کنند منتها یکی روی قبرش و ختمش. یکی روی کیکش. با تشر می‌گویم: – ای نمیری مسعود با این مثال زدنت. مادر می‌گوید: – اِ دور از جون، مسعود خجالت بکش. چاقو را برمی‌دارم و اشاره می‌کنم به سه‌تایی‌شان و می‌گویم: – دوتاتون دست بزنه و یکی‌تون هم بره چایی بریزه تا ببُرم. قیافه‌هاشان دیدنی می‌شود. کم نمی‌آورم: – اِ مگه نشنیدید؛ و الا کلاً کیک رو حذف می‌کنیم و فقط به کادو می‌پردازیم. علی دو تا دستش را روی زانوی چپ و راست آن‌ها می‌گذارد و همزمان که بلند می‌شود، می‌گوید: – باشه؛ باشه لیلی خانوم. نوبت ما هم می‌رسه. و می‌رود تا چایی بیاورد. سعید و مسعود هم با حرص شروع می‌کنند به دست زدن. چاقو را می‌برم سمت کیک و نگه می‌‌دارم: – نه فایده نداره محکم‌تر بزنید. مسعود چشمک می‌زند: – ضرب المثل آدم و کوه بود، نامردی اگه فکر کنی من آدم نیستم! سعید با مبینا تماس می‌‌گیرد و دوباره تمام شعر‌ها و شیطنت‌ها را تکرار می‌‌کنند. مخصوصا مسعود که از پایه‌های میز و استکان خالی و مورچه کنار کیک هم عکس می‌‌گیرد و برای مبینا می‌‌فرستد. احساس همیشگی تنها بودن بدون مبینا می‌‌آید سراغم. کیک و چایی را خورده‌ نخورده با درخواست علی، کادوی پدر را باز می‌کنم. نگاهم که به انگشتر طلا با نگین عقیق می‌افتد. مکث می‌کنم. چیزی از اعماق قلبم تیر می‌کشد و تا انگشتان دستم می‌رسد. تمام تلاشم را می‌کنم تا دستم را نگیرم و فشار ندهم. پدر دست راستم را بالا می‌آورد و انگشتر را دستم می‌کند و می‌گوید: – مبارکت باشه. نیمچه‌لبخندی می‌زنم و دستم را روی پایم می‌گذارم و سکوت می‌کنم. وقتی مادر کادویش را مقابلم می‌گیرد به خودم می‌آیم. عقلم به یادم می‌آورد که تشکر نکرده‌ای. رو می‌کنم سمت پدر، نگاهم را شکار می‌کند. به لبخندی اکتفا می‌کنم و می‌گویم: – خیلی دوست داشتم که یکی بخرم. – می‌دونم بابا. من هم خیلی وقت بود دلم می‌خواست برات بخرم که خُب الآن جور شد عزیزم. تا سحر که پدر نماز بخواند و عازم بشود، بیدار می‌مانیم. وقتی که می‌رود، ناخواسته ابروهای همه درهم می‌رود، جز مادر که همیشه همه رفتن‌ها را ظاهراً به هیچ می‌گیرد. اخم‌های سه برادر، صورت من را هم پر از خم و اخم می‌کند. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | مسیر کاروان امام حسین‌ علیه‌السلام از مدینه تا کربلا 🚩 با آغاز ماه محرم و شروع سوگواری برای شهدای کربلا نگاهی به مسیر سفر امام حسین علیه‌السلام از مدینه تا سرزمین نینوا انداختیم مسیری که با چندین هزار دعوتنامه به سیدالشهدا شروع و با بدعهدی مردم کوفه تمام شد •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
⚫️ علیه السلام فرمودند: پس بر حسین علیه السلام گریه کنندگان گریه کنند چرا که گریه بر او را از بین می برد، سپس فرمودند: پدرم هنگامی که ماه محرم فرا می رسید خنده کنان دیده نمی شد و گرفتگی و غمگینی بر ایشان غالب می شد تا اینکه ده روز سپری می شد و هنگامی که می شد آن روز روز و اش می بود و می فرمود: این روزی است که در آن امام حسین علیه السلام را کشتند 《اللهم صل علی محمد و ال محمد و علی اهل بیته و علی انبیائک و عجل لولیک الفرج》 📚بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۲۸۲ 📚وسائل‏ الشیعة؛ ج ۱۴ ،ص ۵۰۵ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آداب محرم . . . 🎙استاد عالی اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
﷽ ♦️سوال: چرا عزاداری امام حسین(ع) از روز اول محرم شروع می‌شود؟ ❇️پاسخ: 1⃣امام رضا(ع) می‌فرماید: «از اول دهۀ محرم، حزن و اندوه در چهرۀ پدرم دیده می‌شد و حالت عزادار به خود می‌گرفت و روز دهم، روز مصیبت و گریۀ او بود» (امالی صدوق/128) 2⃣عزاداران با ده شب عزاداری، در واقع خود را برای حضور در غم بزرگ عاشورا آماده می‌کنند. اگر عزاداری از روز عاشورا شروع می‌شد ذکر مصیبت‌ها خیلی دردناک‌تر و غیرقابل تحمل‌تر می‌شد. 3⃣یک دهه عزاداری قبل از عاشورا می‌تواند موجب کسب توجه و سوز دل در روز عاشورا باشد. کسانی که دل غافلی دارند یا در اثر توجه به تعلقات دنیا احساس محبتشان به امام حسین(ع) کم شده، ده روز فرصت دارند تا در محافل عزاداری با شنیدن مواعظ و معارف دینی آمادگی لازم را کسب کنند تا مبادا در روز مصیبت بزرگ عاشورا بی‌احساس و بی‌توجه باشند. 4⃣و شاید حکمت آن این باشد که در واقع این عزاداری دهۀ اول محرم یک نوع اعلام آمادگی برای نصرت است تا صرف سوگواری، و گویی عزاداران به قصد یاری اباعبدالله الحسین(ع) از همان ابتدای محرم به خیمۀ اباعبدالله الحسین(ع) می‌روند که مولایشان را غریب نگذارند. به همین دلیل عزاداری دهۀ عاشورا رنگ و بوی حماسی دارد و دسته‌های عزا با علائم دسته‌های رزمی در میادین دیده می‌شوند. در حالی که عزاداری از عصر عاشورا و شام غریبان به بعد تنها رنگ و بوی غم به خود می‌گیرد و حتی رسم شده است از ظهر عاشورا به بعد بیرق‌ها را به علامت شهادت اباعبدالله الحسین(ع) می‌خوابانند و دیگر برافراشته نگه نمی‌دارند. استاد پناهیان •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
‼️‼️‼️‼️🚫🚫🚫🚷🚷 تو ماه محرم جوری از چشات مواظبت کن که تو روضه با سوز دل اشک بریزی..! (:🚶‍♂ نزار گرد و غبار گناه جوری دور قلبتو بگیره که با روضه سنگین هم دلت نشکنه!! جوری باشی که حتی وقتی گفتن حسین علیه‌السلام‍♥️:) سیل اشک از چشات روون بشه... 🌱 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
یـا ابـاعبـدالـلـه الـحـسـین_۲۰۲۱_۰۸_۰۷_۱۵_۰۳_۰۶_۹۴۵.mp3
13.27M
•°🌱 🎼 🎧 دُردانه‌ی حــسیــــنــم .... 🎤 حاج محمد کریمی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ فوق العاده محشر و بسیار زیبا و عالی شهر من کربلا با صدای حاج حسین سیب سرخی حاج عبدالرضا هلالی و کربلایی محمد فصولی 🎼یه سلام از راه دور✋ منو نزدیک میکنه به کربلا🕊 یه روز آخر میمیرم توی روضه ی غریب الغربا •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
اعمال روز اول ماه محـــرم☝️ ⚫️شناخت خداوند و عبادت او «اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ». 🌹امام حسين (ع) فرمود: «اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آن‏گاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آن‏گاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى‏ نياز شوند». 📚بحار الانوار، ج ۵ ص ۳۱۲ ح۱ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
دل بی تاب اومده_۲۰۲۱_۰۸_۰۱_۱۳_۳۱_۳۵_۲۷۷.mp3
4.1M
•°🌱 ماه محرم دل بی تاب اومده لشکر ارباب اومده •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat