eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
18.8هزار ویدیو
1.3هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gaamedo14 🕊༉ .کانال را به دیگران هم اطلاع رسانی فرمائید🌱؛ تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
مانده بود بين اصل و مقدمه. اگر می شد هردو را ترک کرد، از اين افکار لعنتی راحت می شد. صحرا برايش مقدمه ای شده بود که اگر ترکش نمی کرد، گام بعدی را حتماً اشتباه برمی داشت. دلش می خواست که بقيه ترم را نرود تا از شنيدن صحبت های سر کلاس، پيغام و پسغام ها راحت شود. چندين بار ادامه زندگی را با اصليت صحرا نوشت، بی حضور او هم ترسيم کرد. از شروع تا نهايتش را. اما عقلش هربار فريادی می زد که نمی توانست مقابلش «چرا؟» بياورد. هربار مدد از آسمان می گرفت تا بتواند روزهايش را به سلامت روی زمين، شب کند. اسم حالش حتماً عشق نبود. محبت هم نبود؛ چون کورش نکرده بود و عقلش سرجايش بود. تا اينکه آن روز افشين دم دانشگاه با ماشين مقابلش ترمز کرد و خواست تا جايی با هم بروند. از همه جا بی خبر سوار شد. نمی توانست با کسی که «عزيز دل» صحرا است، راحت باشد. اما نتوانست مقابل تقاضايش هم مخالفتی بکند. رفت تا بيرون شهر. دوزاری اش افتاد، هرچند دير. بدون حرف پياده شد و به ماشين تکيه داد. چاقويش را که درآورد فقط نگاهش کرد. برگشت سمت او و با فرياد گفت: - می کشمت. همين جام چالت می کنم. عکس العملی نداشت که نشان دهد. دو نفر بودند. يکی زخم خورده و ديگری فريب خورده. - هان؟ چته؟ خفه شدی؟ يا دست از سر صحرا بردار و گورتو گم کن، يا... چاقو را بالا آورد. می دانست که نمی زند. عصبانيتش از کار صحرا بود، نه از او. دنبال مقصر دروغی می گشت. چه بايد می گفت که آرام شود. سکوتش بدتر بود. گفته بود: - من با دختری ازدواج می کنم که برای خودم باشه افشين. با خانم کفيلی نه سبقه ای دارم، نه شباهتی. خيالت راحت. چاقو را پرت کرد و گفت: - دروغ می گی. يقه اش را گرفت و محکم به ماشين کوبيدش. درد ستون فقراتش را تحمل کرد. نبايد حرفی می زد که ديوانه ترش کند، اما افشين نمی توانست خودش را کنترل کند. مشت هايش را که گرفت... لگدهايش را که خورد... صدای فريادش که به سرفه تبديل شد، فهميد که آب از جای ديگر گل آلود است. - افشين، کفيلی ديوانه چی گفته که مثل گاو شاخ می زنی؟ تمام بدنش درد می کرد. دلش نيامده بود بزندش. بی مروت چه مشت های سنگينی داشت. - تو بهش چی گفتی که غير از تو رو نه می بينه و نه می خواد؟ فقط راستش را بگو والّا اين چاقو رو برمی دارم و بهت رحم نمی کنم. به نفع خودش حرف زده بود، به ضرر کفيلی حرفی نزده بود. منّ و منّ زيادی کرده بود تا بگويد که اصلاً نه فکری برای ازدواج دارد و نه شرايطی و نه اينکه صحرا برايش موضوعيت دارد... افشين شکسته شده بود. با صدای خفه ای گفت: - پس چرا اين لعنتی منو نمی بينه؟ حس می کنم بودنش با من همش برای تحريک توئه. بميری بميری... پياده راه افتاده بود کنار جاده فرعی. تنهايی بهتر می توانست با خودش کنار بيايد. وقتی کنار پايش ترمز کرد، فهميد که حرف هايش را قبول کرده است. عقب ماشين دراز کشيده بود. احساس می کرد که بدن دردمندش نيازمند استخر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓نماز جمعه واجبه؟ ❓چه‌جوری خونده می‌شه؟ ❓نماز جمعه رو می‌شه فرادا خوند؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
از استخر که آمد. دلش می خواست کسی هم پيدا شود روحش را ماساژ بدهد. از پيچ کوچه که پيچد، سينه به سينه پدر شد. پدر دستش را چنان محکم فشار داد که تمام فکر و خيالش را جمع دردش کرد. معلوم بود که مادر طاقتش از حال گرفته او طاق شده و شرح حال داده است. گوشه دنج و ساکت، همان مسجد محله بود که پدر بی وقت درش را کوبيد و خادم، خوشحال از ديدن پدر راهشان داد. وسعت و خنکای آنجا خواب آلودش کرد. خسته بود. صدای گنجشک ها هم شده بود آهنگ پس زمينه گفت و گويی که منتظر بود تا شروع بشود. نشست و تکيه به ديوار داد. پدر شانه به شانه اش تکيه داد. دستش را به تسبيحش گرفت، صدای دانه های تسبيح مثل چک چک آب بود. طنين دل آرامی داشت. پدر سکوت را شکست و گفت: - سنگ به چاهت انداخته اند؟ چرا نگفت ديوانه انداخته؟ چرا نگفت ديوانه شده ای و سنگ به چاه انداخته ای؟ می خواست چه نتيجه ای بگيرد؟ گفت: - تا ديوانه رو کی بدونيد؟ - خوشم می آيد که اصل رو می بيني نه فرع رو؟ ديوانه دردسر می سازه، و الّا سنگ همه جا هست. - اصل منِ ديوانه هستم! ديگر حرفي نزد. نفسش را اگر بيرون نمی داد، شش هايش می ترکيد. حالا که دانسته بود چه بلايی دارد سرش می آيد بايد کمکش می کرد. شايد زودتر بايد کمک می گرفت. سکوتش يعنی اينکه تا خودت چه بخواهی؟ گفت: - محتاج صد عقل شدم. تنهایی نمی تونم. لبخندی زد که مزه تلخی را در وجودش زنده کرد. رويش را به سمت دیگری چرخاند. تکيه از ديوار برداشت و رو به روی پدر دو زانو نشست و نگاهش کرد. پدر سرش را برگرداند و مردمک چشمانش را در صورت او چرخاند. دلش برای نوازش پدر تنگ شده بود. چه زود کودکی را پشت سر گذاشته بود. پدر دست بالا آورد و آرام نوازشش کرد و ريش های کم پشت صورتش را مرتب کرد. فارغ از خيالات و افکار پدر گفت: - تا نمی دونستيد، من هم نمی خواستم بدونيد. دوست نداشتم فکر کنيد که شما داريد اون سر دنيا برای حفظ اعتقادتون می جنگيد يا برای زنده ماندن کشور جوونی تون رو داديد، اما جوون خونه خودتون داره از دست می ره. اما حالا که مادر همه چيزو گفته، حرف بزنيد. طوفانی و مضطرب بود. همان طور که نوازش می کرد، زمزمه کرد: - همه چيزو نگفته، باور کن که هيچ نگفته. فقط گفت: تکنيک جنگيدن را به جوون خودت هم ياد بده! اوف. چه دردناک با خبر شده است. کاش نامه ها را داده بود تا بخواند، اما اين را نگفته بود. - من نمی دونستم که وقتی اونجا هستم، اينجا همه شما را رها می کنن. فکر می کردم وقتی آب و نون برام می شه فرع، حتماً برای مسئولين مملکتی سرنوشت شما جوون ها می شه «اصل». آب دهانش را به سختی قورت داد. پدر کی دستش را گرفته بود؟ - يک وقتی فقط خودت مهم هستی، يک وقتی اصلاً خودی نبايد وجود داشته باشه تا مهم باشه. الآن غصه من، تو نيستی؛ همه دشمن هايی که به طرف تو جوان شيعه سنگ می اندازن، همه بر و بچه هايی که از ضربه سنگ دشمن زخمی می شن، به کدوم عقل پناه می برند؟ الآن کی فرهنگ زندگی عاقلانه رو برای شما فرياد می زنه. اينجا خيلی ها که آب و دون دارن ضدفرهنگ ايران و اسلام خرج می کنن. اين جوونايی که تو کوچه پس کوچه ها دارند زخم فرهنگ غرب و آمريکايی رو می خورند چی می شن؟ کی کمکشون می کنه؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جاری شدن سیل در صحرا 😳 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 گزارش ۲۰:۳۰ از پوشش سلبریتی ها •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
✨امام زمان در کنار قبر عمه اش✨ 💠 مرحوم حاج محمد رضا سقا زاده که یکی از وعاظ توانمند بود، نقل می کند: روزی به محضر یکی از علمای بزرگ و مجتهد مقدس و مهذب، حاج ملاعلی همدانی مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زینب (س) جویا شدم، او در جوابم فرمود: 💠 «روزی مرحوم آیت ا... العظمی آقا ضیاء عراقی (که از محققین و مراجع تقلید بود) فرمودند: شخصی شیعه مذهب از شیعیان قطیف عربستان به قصد زیارت امام رضا (ع) عازم ایران می گردد او در راه پول خود را گم می کند. 💠 حیران و سرگردان می ماند و برای رفع مشکل متوسل به حضرت بقیه ا. .. امام زمان (عج) می گردد. در همان حال سید نورانی را می بیند که به اومبلغی مرحمت کرده و می گوید: این مبلغ تو را به سامره می رساند. 💠 چون به آن شهر رسیدی، پیش وکیل ما حاج میرزا حسن شیرازی می روی و به او می گویی: سید مهدی می گوید آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالی ات را برطرف سازد اگر او نشانه خواست، به او بگو: امسال در فصل تابستان، شما با حاج ملا علی کنی طهرانی، در شام در حرم عمه ام مشرف بودید، ازدحام جمعیت باعث شده بود که حرم عمه ام کثیف گردد و آشغال ریخته شود شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردی و حاج ملا علی کنی نیز آن اشغال ها را بیرون می ریخت و من در کنار شما بودم! 💠 شیعه قطیفی می گوید: چون به سامرا رسیدم و به خدمت مرحوم شیرازی شرفیاب شدم جریان را به عرض او رساندم. 💠 بی اختیار در حالی که اشک شوق می ریخت، دست در گردنم افکند و چشمهایم را بوسید و تبریک گفت و مبالغی را برایم مرحمت کرد. چون به تهران آمدم خدمت حاج آقا کنی رسیدم و آن جریان را برای او نیز تعریف نمودم. او تصدیق کرد، ولی بسیار متاثر گشت که ای کاش این نمایندگی و افتخار نصیب او می شد. 🌸منبع : عباس عزیزی، 200 داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب( س)، صفحه 174 و 175 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 راه دعوت به ؟ تشویق یا تنبیه؟ 🎤استاد رفیعی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
| نشانه‌های یک همسر خوب 1⃣ هر چقدر هم که سرش شلوغه برات وقت می‌ذاره. 2⃣ از عذرخواهی کردن برای اشتباهاتش احساس شرمندگی نمی‌کنه. 3⃣ وقتی کنار هم هستید احساس خوشبختی، خاص بودن و مهم بودن می‌کنی. 4⃣ وقتی کنارش هستید گذر زمان رو حس نمی‌کنی. 5⃣ وقتی ناراحتی نسبت بهت بی‌تفاوت نیست. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 احساس حضور امام زمان عجل الله... 🎙 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
⚠️ .. دوستـِ بد یا گناه رو برات خوشگل میڪنه یا خودش گنـاهڪاره! دوستــِ خوب تو رو به یاد خدا میـندازه و وقـتی ڪنارشی از گنــاه ڪردن شـــرم داری •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گویا ڪه جهان بعد تو🌹 زیبا شدنے نیست 💠✨ حتے گره‌ۍ اخم خدا💚 وا شدنے نیست🕊🌺 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•♥️°📸•⊱ . [نگارا،یک‌ نوکر دست‌ و پا شکسته‌ از ایران‌ نمیخواهئ..🖤🥀] •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ۲۶ روز مانده به اربعین حسینی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-قلبِ حسنے دارم و احساسِ حسینے؛- -ساختہ‌ست زهرا در قلبم بین‌الحرمینے!- علیه‌السلام ۲۶ روز تا اربعین 👈به‌ یک ☝️نفر ارسال فرمائید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️سردار حاجی زاده روز گذشته: 🔺ما هسته‌ای نداریم ولی کلاهک‌های ما به اندازه‌ای هست که اونجا(🇮🇱)رو چند بار شخم بزنه ... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر بگی امام حسین علیه السلام رو دوست ندارم این اسباب‌بازی برای تو میشه ! خیلی جالبه 👌 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۱۹ قرآن کریم ( آیات ۶۵ تا ۷۰ سوره مبارکه مائده)  🍃🌹🍃 🌺 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «اِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدُبَةُ اللهِ فَتَعَلَّموا مَأدُبَتَهُ مَا استَطَعتُم» این قرآن میهمانی ویژه خداوند است پس تا آنجا که توان دارید از این ضیافت بهره ببرید. (مجمع البیان ۱/۱۶) 🎙 استاد: مرحوم منشاوی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ ۖ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ» آنها مردگانى هستند بى جان. و نمى دانند (عبادت کنندگانشان) چه زمانى بر انگیخته مى شوند؟! (سوره مبارکه نحل/ آیه ۲۱) 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 ❇ تفســــــیر * از این گذشته آنها موجودات مرده اى هستند که هرگز بوئى از حیات نبرده و نه استعداد آن را دارند (أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاء). آیا نباید معبود حداقل موجود زنده اى باشد و از نیاز یا عبادت عابدانش آگاه گردد؟ بنابراین چهارمین صفت معبود حقیقى یعنى حیات نیز در آنها به کلى منتفى است. پس از آن اضافه مى کند: این بتها اصلاً نمى دانند در چه زمانى عبادت کنندگانشان مبعوث خواهند شد (وَ ما یَشْعُرُونَ أَیّانَ یُبْعَثُونَ). اگر پاداش و جزا به دست آنها بود حداقل باید از رستاخیز بندگان خود با خبر باشند، با این نادانى چگونه لایق عبادتند؟ و این پنجمین صفتى است که معبود به حق باید داشته باشد و آنها فاقد آنند. 🌼🌼🌼 شاید بارها تاکنون گفته ایم که بت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسیعى دارد، بسیار وسیعتر از خدایان ساختگى از سنگ و چوب و فلزات. هر موجود و هر کسى را که تکیه گاه خود در برابر خدا قرار دهیم و سرنوشت خود را دست او بدانیم او بت ما محسوب مى شود. به همین دلیل، تمام آنچه در آیات فوق آمده، درباره کسانى که امروز ظاهراً خداپرستند، اما استقلال یک فرد مؤمن راستین را از دست داده و تکیه گاهى براى خود از بندگان ضعیف انتخاب کرده اند و به صورت وابسته زندگى مى کنند، شامل مى شود. آنهائى که تصور مى کنند قدرتهاى بزرگ جهان مى توانند، تکیه گاه روزهاى تاریکشان باشند، هر چند این قدرتها جهنمى هستند و بیگانه از خدا، آنها نیز عملاً بت پرست و مشرکند و باید به آنها گفت: آیا این معبودهاى شما چیزى آفریده اند؟ آیا سرچشمه نعمتى هستند؟ آیا از اسرار درون و برون شما آگاهند؟ و آیا مى دانند شما چه زمانى مبعوث مى شوید تا جزا و کیفرتان بدهند؟ پس چرا آنها را همچون بت مى پرستید؟ (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۱ سوره مبارکه نحل) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
راست می گويد. وا می رود از حقيقتی که فراتر از ذهن او درون وجود پدرش می جوشد و در رگ های قلبش رسوب می کند. خيلی نمانده تا پدر دق کند. با صدای آرامی می گويد: - وقتی حرکت می کنی ديگه خيلی نمی شه تغيير برنامه داد. اگر قبلش فکر کردی و عزمت رو جزم کردی، همه کار کرده ای، اما بعد از حرکت درگير حاشيه ها می شی. به سختی می افتی تا بخوای يک ساختمان را خراب کنی و از نو بسازی. می فهمد چه می گويد. - آره بابا، منظورم همون فرصت های خوب زندگيته که داره می سوزه. سرش را پايين می اندازد. راست می گويد پدر. اشتباهاتش دارد می سوزاندش. آرام می گويد: - درستش می کنم، شما غصه نخور. آه پدر، آتشی است که به دل جنگل می افتد: - پدر نشدی علی جان. پدر مهربانیش در ذهن احدالناسی نمی گنجه، دلسوزيش هم خودش رو بيشتر می سوزونه، چون فرزندش باورش نمی کنه، برادری و همراهيش رو هم سنگين و دير قبول می کنه. - من همه زندگی شما هستم که اينجا جلوتون نشسته، سرافکنده تون نمی کنم. سرش را پايين می اندازد و ادامه می دهد: - شايد گاهی به خاطر جوانی يه حرکت اشتباه هم بکنم، اما می شه به محبت و برادری شما تکيه کرد، يعنی من شما را به عنوان عقلم قبول دارم. چه پيشم باشيد و چه نباشيد. سکوت مثل مسکنی در وجودشان می نشيند. گنجشکی از پنجره باز مسجد داخل می شود و کنارشان می نشيند و نوک به قالی می زند. - علی جان! جوانی من و تو چه فرقی داره؟ صدايش درد و غم را با هم دارد. سرش را بالا می آورد. دوست ندارد به خاطر او گوشه چشمان قهوه ايش چروک بيفتد و ابروانش درهم برود. صلابت و متانت صورتش را از هميشه بيشتر می خواهد. - غير از چروک های صورتم و سفيدی موهام، تو همون، همه من هستی؛ جوانی من، عقل من. بلکه بايد بيشتر از من باشی. پس فرق کجاست علی؟ عالم خلقت کار خودش را يکسان انجام می دهد. مخلوقات هستند که زير همه چيز می زنند، هم زمان آمدن منجی را به تأخير می اندازند؛ هم زمينه را آلوده می کنند. آدميزاد از جان خودش چه می خواهد که اين قدر بی رحمانه عقل را پس می زند و با شهوتش می خواهد تک عمر دنيايی اش را اداره کند. - فرق شما با من و مسعود و سعيد و همه اين هايی که اينطور توی خيابونای شهر می بينيد، می دونی چيه؟ شما اول شنيديد، بعد حرکت کرديد. از مردش هم شنيديد؛ وقتی هم حرف می زد بلندگوهايی نبود که صداشو خدشه دار کنه، اما الآن همه اش دور ما شلوغه. چه قدر برامون برنامه و حاشيه و سرگرمی درست کردن. اگه همين حالا شما بياييد توی دانشگاه ما، بچه های زيادی شما رو که جون و جوونيت را گذاشتی برای دفاع از همين ها، قبول ندارند و شايد اصلاً تکفيرت هم بکنن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠بیانات امام خامنه ای 🎥 🔸خصوصیات رفتاری مسئولان •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
پدر انگار دلش می خواسته غير از اين ها را بشنود. او نمی تواند دلش را به دست بياورد. چشمانش رد اسليمی ها را می گيرد و در آبی شان غرق می شود تا شايد کمی به آرامش برسد. توقع دارد حرف را پدر تمام کند. - نمی گم هميشه، اما گاهی می شه سر بزنی به کسی که اگه دستت رو سمتش دراز کنی، محکم می گيره و همراهت می آد تا برسی. من اون عقل رو، اون دست پر محبت رو تجربه کردم. هر وقت کنار عقلم به مشورت نشسته، سود کردم. مکث می کند. منتظر است پدر واضح تر حرف بزند. اما بلند می شود و آرام از او می گذرد. سود و ضررش را گم کرده است. ميل و عقلش درهم شده است. آب و آتشش و زمين و زمانش را نمی تواند اداره کند. مديريت غايبی می خواهد که هم سيرابش کند و هم آتشش را به نور برساند. همان ابراهيم آتش خاموش کن، عيسای معجزه گر يا موسای به طور رفته را می خواهد. بالاخره محبت کسی را می طلبد که زرتشتی و مسيحی و يهودی و مسلمان در پی اش بوده اند. تا الله اکبر نماز، در همان جا می ماند تا بتواند از تلخی اين امتحان، شيرينی بيرون بياورد. ******************************************* دفتر را می بندم. دستم روی لبم محکم می شود تا باز نشود به فرياد. چشمانم را می بندم تا به خودم بگويم خوابم و هر چه خوانده ام در بيداری نبوده است و اگر چشم باز کنم ديگر هيچ خبری نيست. دلم می خواهد علی در را باز کند و بگويد اين قصه خيالی را برای قوت گرفتن نويسندگی اش کار کرده است. از اولش هم شک کرده بودم، اما انگار دلم نمی خواست باور کنم. دلم طالقان را می خواهد و سادگی و بی غل و غشی مردمانش را. زلالی چشمه را می خواهد و همراهی کوه و پناه امامزاده را. کسی به در اتاقم می زند و در آرام باز می شود. چشم باز می کنم و سر می چرخانم. علی است که آرام در را پشت سرش می بندد. مقابلم می نشيند و دفتر را برمی دارد. حرفی نمی زند. من هم دلم نمی خواهد حرفی بزنم. حالا معنای خيلی از حرف های علی را می فهمم. تا الآن فکر می کردم مدام نصيحتم می کند، اما داشته دريافت هايش را برايم هجی می کرده است. هرچند ته دلم خوشحال می شوم که علی از شيرينی هوس به لذت عقل پناه برده است. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم خوبی باش اما مغرور نباش... سخنان تاثیرگذار از مرحوم کافی.. ‏ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
| چطور حسادت رو مهار کنیم؟ 🔸اول از همه، خودت رو با دیگران مقایسه نکن. 🔸دوم، دایره‌ توانایی‌ات رو پیدا کن و خودت اونو پر کن. 🔸موقعیتی رو برای خودت خلق کن که در اون بهترینی. 🔸مهم نیست حوزه مهارتت چقدر کوچیک باشه مهم اینه که پادشاه قلعه خودت هستی. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat