eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز تفسیر یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ ۚ قَالُوا خَيْرًا ۗ لِّلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ ۚ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ ۚ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ» و (هنگامى که) به پرهیزگاران گفته شد: «پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟» گفتند: «خیر (و سعادت)» (آرى،) براى کسانى که نیکى کردند، در این دنیا نیکى است. و سراى آخرت از آن بهتر است. و چه خوب است سراى پرهیزگاران! (سوره مبارکه نحل/ آیه ۳۰) 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 ❇ تفســــــیر * در آیات گذشته، اظهارات مشرکان درباره قرآن و نتائج آن را خواندیم، اما در این آیات، اعتقاد مؤمنان را با ذکر نتائجش مى خوانیم. نخست مى گوید: هنگامى که به پرهیزگاران گفته شد پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ گفتند: خیر و نیکى (وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً). در تفسیر قرطبى مى خوانیم در آن هنگام که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مکّه بود، در موسم حج که از اطراف جزیره عربستان مردم گروه گروه وارد مکّه مى شدند، چون جسته گریخته مطالبى درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به گوششان رسیده بود، با افراد مختلف که روبرو مى شدند از آنها پیرامون این موضوع سؤال مى کردند، هر گاه از مشرکان این سؤال را مى کردند آنها مى گفتند: چیزى نیست، همان افسانه هاى خرافى و اسطوره هاى پیشینیان. و هر گاه با مؤمنان روبرو مى شدند و این سؤال را مطرح مى کردند و مى گفتند: پروردگار ما جز خیر و نیکى نازل نکرده است. چه تعبیر رسا و زیبا و جامعى! خَیْر آن هم خیر مطلق، که مفهوم گسترده اش همه نیکى ها، سعادتها و پیروزیهاى مادى و معنوى را در بر مى گیرد، خَیْر در رابطه با دنیا، خَیْر در رابطه با آخرت، خَیْر براى فرد و خَیْر براى جامعه، خَیْر در زمینه تعلیم و تربیت و در زمینه سیاست و اقتصاد و امنیت و آزادى خلاصه خَیْر از هر نظر (زیرا مى دانیم هنگامى که متعلق یک کلمه را حذف کنیم مفهوم آن عمومیت پیدا خواهد کرد). ذکر این نکته نیز لازم است که درباره قرآن تعبیرات گوناگونى در خود قرآن وارد شده است، تعبیر به نور، شفاء، هدایت، فرقان (جدا کننده حق از باطل) حق، تذکره و مانند اینها، ولى شاید این تنها آیه اى است که در آن تعبیر به خَیْر شده است و مى توان گفت: همه آن مفاهیم خاص، در این مفهوم عام جمع است. 🌼🌼🌼 ضمناً تفاوت تعبیرى که مشرکان و مؤمنان درباره قرآن مى کردند، قابل ملاحظه است. مؤمنان مى گفتند: خَیْراً یعنى أَنْزَلَ خَیْراً (خداوند خیر و نیکى نازل کرده است) و به این وسیله، ایمان خود را به وحى بودن قرآن آشکار مى ساختند. اما هنگامى که از مشرکان سؤال مى کردند: پروردگارتان چه چیز نازل کرده، آنها مى گفتند: اینها اساطیر الاولین است، و به این ترتیب، وحى بودن قرآن را به کلى انکار مى کردند. آن گاه، همان گونه که در آیات گذشته، نتیجه اظهارات مشرکان، به صورت کیفرهاى مضاعف دنیوى و اخروى، مادى و معنوى، بیان شد، در آیه مورد بحث، نتیجه اظهارات مؤمنان به این صورت بیان شده است: براى کسانى که نیکى کردند در این دنیا نیکى است (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ). جالب این که حَسَنَة که پاداش آنها همانند خیر که اظهار آنها بوده، مطلق گذاشته شده است و انواع حسنات و نعمتهاى این جهان را در بر مى گیرد. این پاداش دنیاى آنها است، سپس اضافه مى کند: سراى آخرت از این هم بهتر است و چه خوبست سراى پرهیزکاران؟ (وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ). باز در این تعبیر به کلمه خَیْر و جمله لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ برخورد مى کنیم که هر دو، مطلقند با مفهوم گسترده شان، و باید هم چنین باشد چرا که پاداشها، بازتابهائى هستند از اعمال انسانها، در کیفیت و کمیت آنها!. ضمناً از آنچه گفتیم، روشن شد که جمله لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا... تا آخر آیه ظاهراً کلام خدا است و قرینه مقابله میان این آیات و آیات گذشته، این معنى را تقویت مى کند، هر چند بعضى از مفسران، در تفسیر آن دو احتمال داده اند: نخست این که کلام خدا باشد، و دیگر این که دنباله کلام پرهیزکاران است. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۰ سوره مبارکه نحل) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : آیا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از ما راضی هستند؟ 👤 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هفتاد_و_نهم سرخوش از آمدن پدر هستم که سال ها دوست داشتم، سايه اش بالای سرم باشد و ن
فراموش می کنم به بچه ها زنگ بزنم؛ چون در حصار مامان و بابا گير افتاده ام. صورت قرمزم را خودم می بينم. کليد کرده اند روی اينکه اين بنده خدا بيايد برای خواستگاری. بدون آن که حرفی بزنم دارم توصيفات پدر را گوش می دهم و با انگشتانم بازی می کنم. انگشترم صد باری بيرون و تو شده و از فشار دست من کج و کوله. مادر می گويد: - شما نبودی اين ها چندبار زنگ زدند که بيان، اما من گفتم صبر کنن تا شما بيايی. - ليلاجان! اجازه بده بيان، بعد هر چی تو بگی. باور کن اگر خودم باهاش زندگی نکرده بودم، اصرار نمی کردم. پدر سکوتم را که می بيند به مادر می گويد: - اين سکوت نشانه رضايته. اگه زنگ زدن بگو بيان؛ اما بگو دخترمون خودش با پسرتون حرف هاشو می گه و هر چی خودش تصميم گرفت. سرم را بالا می آورم و می گويم: - بابا! نگاهم می کند. دوباره سرم را پايين می اندازم و اين بار به ناخن هايم زل می زنم. - جانم؟ چه عجب حرف زدی! - من اصلاً برام مدرک و پول و کارش مهم نيست. مکث می کنم و می گويم: - اخلاقشه که خيلی مهمه. آدم عصبی مزاج و بدخلق و حساس که زندگی رو سخت می کنه نمی خوام. دوست ندارم همش بترسم و بلرزم که الآن چی می گه، چی بگم؟ می دونيد منظورم چيه؟ پدر آرام می گويد: - آره بابا جون! من دسته گلم رو دست هر کسی نمی دم. با اين جوون چند هفته ای زندگی کردم. خانوادش رو می شناسم؛ اما باز هم خوبه که خودت نظر بدی. سکوت می کنم. حالم اصلاً خوب نيست. تمام صبحانه دارد توی معده ام قل قل می کند. بلند می شوم و در سکوت آن ها به اتاقم پناه می برم. پنجره را باز می کنم تا حالم کمی بهتر شود. ذهنم درگير تمام زندگی هايی است که ديده ام. حرف ها و دعواها، اميدها، دروغ ها، محبت ها و از اينکه مثل بچه ها ذوق مرگ بشوم که می خواهم حلقه و سرويس و لباس عروس و تالار و آرايشگاه و بعد از دو سه سال دنبال يک ذره محبت طرفم باشم و خودم حوصله حرف زدن با او را نداشته باشم، متنفرم. دنبال کسی می گردم که محبت بين مان مثل چشمه ای باشد که هيچ وقت خشک هم نشود مثل مادر و پدر. ياد گلبهار می افتم. زنگ می زنم به عطيه که پيامش از بقيه عجيب تر است: - «تا دير نشده با گلبهار صحبت کن...» بحث طلاق گلبهار است. توی ذهنم که جست و جو می کنم. يک سال هم از عقدش نگذشته است. - طلاق، طلاق... من خودم هنوز ازدواج نکرده ام چه برسد که بخواهم مشاوره طلاق بدهم؛ اما مادرم را پيشنهاد می دهم و قرار می گذارم برای فردا عصر. برای مامان تعريف می کنم. متأسف می شود و خيلی راحت می گويد: - فردا عصر با خاله قرار دارم. نمی تونم کنسل هم بکنم. می مانم در گِل... عطيه با گلبهار می آيند و مقابل هم می نشينيم. ديشب تا حالا تمام سعی خودم را کرده ام تا مشاوره های پدربزرگ و مادر بزرگ خدا بيامرز را به ياد بياورم.
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هشتاد_ام فراموش می کنم به بچه ها زنگ بزنم؛ چون در حصار مامان و بابا گير افتاده ام.
گلبهار به تنها کسی که نمی خورد، دختر عقد بسته در حال طلاق است. پيش خودم فکر می کنم که نکند بچه ها بزرگ نمايی کرده اند والا که ظاهراً همه چيز مرتب است. آرايش کرده و موهايش را هم رنگ جديد زده است. لباسش با کيف و کفشش يک دست است. - ليلا جون! مردها خيلی نامردند. وقی به هوسشون رسيدن هرغلط ديگه ای می کنن و می گن زن ها گير می دن... فکر می کنم الآن دقيقاً چه کسی اشتباه کرده است. مرد گلبهار يا خود گلبهار؟ - مگه تحقيق نکرده بودی؟ نه می خواستم همراهی کنم و نه می توانستم با لحن غصه دارش همدلی نکنم. - چرا بابا يه سال با هم دوست بوديم. اصلاً توی يه اداره هم مشغوليم. می ديدم که خيلی هم راست و درست نيست، اما خاک برسرم. خر شدم. عاشقش شدم. فرق بين عشق و هوس را نمی داند. خيلی بی خيال می گويد: - طلاق را گذاشته اند برای همين موقع ها ديگه. - گلبهار جون، مگه تلويزيونه که قديميشو بذاری کنار يه ال ای دی بخری؟ - راحت که نيست ليلا! اما واقعاً زندگی با همچين مردايی سخته. بايد اساسی تر حرف بزنم. اين عطيه هم که فقط دارد پوست سيب و پرتقال می کند و سليقه چيدمانی اش را نشان می دهد. - حالا عيبش چيه؟ - اوه نگو که شعور زندگی نداره. - يعنی هيچی خوبی نداره؟ اصلاً چهار تا خوبی هاشو بگو. - چی بگم؟ دروغ که نمی شه بگی. خوبی داره. چه می دونم. مهربونه. خيلی محبت می کنه؛ اما مثل گداها می مونه. همه اش هم می گه فقط به من محبت کن. شب خسته و کوفته بر می گردم خونه انقد شعور نداره که خسته ام. توی دلم می خندم. قبلاً مردها می گفتند شب خسته و کوفته می روم خانه. حالا اين دقيقاً شده ادبيات زن ها. با چه حالتی هم می گويند! دستم را می کشم روی سرم ببينم شاخ درآورده ام يا نه؟ واقعاً اين توقع بی شعورانه ای است که مردی بخواهد همسرش به او محبت کند؟ - گلبهار تو به پول احتياج داری؟ يعنی منظورم اينه که اگه نری سر کار زندگيت فَشَل می شه؟ کمی مکث ميکند. عطيه انگار با اين سؤالم عصبی شده است. با حرص خاصی پوست ميوه ها را تکه تکه می کند. - نه. بابام هميشه بهم پول می ده. کارو محض بيکار نبودن دوست دارم. راستش حقوقی رو که می گيرم همش باهاش خرت و پرت می خرم. نباشه نمی ميرم، وی اينهمه درس نخوندم که بشينم توی خونه. اين استدلال های دوستانم مرا کشته است؛ يعنی يک نفرشان نبود که يک بار بگويد که کار کردنش ضرورتی برای آينده کشور دارد. کارهايی که يک مرد هم می تواند انجام بدهد و آن وقت نيازی نيست هر سال آمار بيکاران جامعه را بدهند. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
راهنمای جامع اربعین.pdf
898.9K
📚دانلود رایگان کتاب «راهنمای زائران اربعین حسینی» •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
| بزرگترین خیانت والدین به بچه‌ها! 🔸بزرگ‌ترین و بدترین خیانت پدر و مادر به فرزندشون اینه که بچه‌شون رو از کار بندازن! یعنی، کارهایی رو که فرزندشون قراره انجام بده پدر و مادر انجام بدن! 🔸مثلا به جای او حرف بزنند، به جای او مشق بنویسند، به جای او کار بکنند و به جای او فکر بکنند. ما باید بذاریم بچه‌ها با خطا و اشتباه همه چیز رو یاد بگیرند برای اینکه این مسئله مربوط به رشدشون هست.🌱 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🏴••|| 🤲🏻اَلسلامُ عَلَی الحُسَین 🤲🏻 🤲🏻وَ عَلیٌ عَلِی بِن الحُسِین🤲🏻 🤲🏻وَعَلیٌ اٌولاد الحُسین🤲🏻 🤲🏻وَ عَلیُ اَصحابِ الحُسَین 🤲🏻 🦋چه زیباست صبح و طلوع روز جدید را با سلام بر امام حسین و یاران با وفایش شروع کرد🦋 🖤⃟🏴¦⇢ ❤️ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حماسه دلوار 🌺 به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید رئیس‌علی دلواری •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽• نامه‌ای‌ازطرف‌امام‌حسین‌ به‌جاماندگان‌اربعین💔 📲 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| -حُبُّ الحُسین وَسیلةُ السُّعدٰا♥️ -عشق حسین راه توسل سعادتمندان 📆 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
✨﷽✨ ✍ دزد باور مردم نباشیم دزدی بسته‌ای یافت که در آن چیز گران‌بهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می‌کند. من دزد مال او هستم، نه دزد دین او. اگر آن را پس نمی‌دادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می‌یافت، آن‌وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
« ♥️🍂» الهی که میدانی ندارم غیردرگاهت پناهی دیگر ازمن برمگردان روی خود ، الهی گاهی نگاهی:) 🎞¦⇠ ♥️¦⇠ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 استوری | ماه و خورشید شمع مزار و مرقدته تو دل هر شیعه ضریح و گنبدته...💔 علیه‌السلام •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 کلیپ مگه یادم میره؟!🥺💔 علیه‌السلام (به روایتی ) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
4_5809986858993585696.mp3
4.44M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار شرکت‌کنندگان در هفتمین اجلاس مجمع جهانی اهل بیت(علیه السلام) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
29.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید |فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار شرکت‌کنندگان در هفتمین اجلاس مجمع جهانی اهل بیت(علیه‌السلام) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیفتگان تربیت
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۳۰ قرآن کریم ( آیات ۱۹ تا ۲۷ سوره مبارکه انعام)  🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۳۱ قرآن کریم ( آیات ۲۸ تا ۳۵ سوره مبارکه انعام)  🍃🌹🍃 🌺 امام رضا (ع) می‌فرمایند: «لا تَطلُبُوا الهُدی فی غَیرِالقُرآنِ فَتَضِلّوا» هدایت را جز از قرآن مجویید که گمراه خواهید شد. (امالی صدوق /۴۳۸) 🎙 استاد: پرهیزگار •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ ۚ كَذَٰلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ» باغهاى جاویدان بهشتى که همگى وارد آن مى شوند. نهرها از پاى درختانش جارى است. هر چه بخواهند در آن‌جا براى آنها فراهم است. خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش مى‌دهد. (سوره مبارکه نحل/ آیه ۳۱) 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 ❇ تفســــــیر * آیه بعد سراى پرهیزکاران را که قبلاً به طور سربسته بیان شد، توصیف کرده مى گوید: سراى پرهیزکاران باغهاى جاویدان بهشت است که همگى وارد آن مى شوند (جَنّاتُ عَدْن یَدْخُلُونَها). نهرهاى جارى از پاى درختان آنها مى گذرد (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ). تنها مسأله باغ و درخت، مطرح نیست، بلکه هر چه بخواهند در آنجا هست (لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ). آیا تعبیرى از این وسیعتر، و مفهومى از این جامعتر، درباره نعمتهاى بهشتى پیدا مى شود؟ 🌼🌼🌼 بعضى از مفسران، از مقدم بودن لَهُمْ فِیْها بر ما یَشاؤُنَ انحصار استفاده کرده اند یعنى تنها در آنجا است که انسان هر چه را بخواهد مى یابد و گرنه چنین امرى در دنیا غیر ممکن است!. و در پایان آیه مى فرماید: خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش مى دهد (کَذلِکَ یَجْزِی اللّهُ الْمُتَّقِینَ). یعنى شایسته پرهیزگاران این است که خداوند هر گونه نعمت را در اختیارشان بگذارد. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۱ سوره مبارکه نحل) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : نماز ، ادب این عالم است 👤 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هشتاد_و_یکم گلبهار به تنها کسی که نمی خورد، دختر عقد بسته در حال طلاق است. پيش خودم
از صداقت گلبهار خوشم می آيد. حداقل اقرار می کند که بی هدف سر کار می رود... اين ويژگی خوب است که اگر بتوانم درست از آن استفاده کنم، می شود از خر شيطان پياده اش کرد: - خب چه فرقی می کنه. کار کاره ديگه. چه کار خونه، چه کار کامپيوتری. هر دو تاش بايد زحمت بکشی. - وا! ليلا! اون حقوق داره. - تو که می گی پولش فقط خرج اضافه می شه! يعنی نياز نداری. تازه وقتی پول می آد دستت، ذهنت درگير می شه که کجا خرجش کنی؟ حيف نيست به خاطرش يه آينده رو خراب کنی؟ - خب چه کار کنم الآن جامعه اين رو می پسنده؟! - شايد جامعه داره اشتباه می کنه. آرامشت مهم تره يا حرف مردم؟ - آره به خدا! يه روز که سر کار نمی رم توی خونه انقدر آرومم که دوست ندارم اون روزم تموم بشه. هر دو تاش يه جوريه. رفتنش يه جوريه، نرفتنش هم می شه بيکاری. حوصله آدم سر می ره. - کی گفته بيکار باش. اين همه کار که می شه تو خونه انجام داد. هم آرامش داری، هم مشغولی، هم زندگيت رو از دست نمی دی. - آخه دوستام چيز ديگه می گن. من و گلبهار از صدای کوبيده شدن چاقو به ظرف از جا می پريم. منفجر شد. عطيه را می گويم. - دوستات کيان؟ همونايی که دارند طلاق می گيرند؟ به نظرت اونا دلسوزن يا می خوان يکی مثل خودشون پيدا کنند تا بشينن ساعت ها حرف مفت بزنند. خودشون رو به نفهمی بزنن و حق جلوه بدن؟ برای چی زندگی که با محبت شروع کردی به خاطر حرف چهار تا عوضی ديگه که معلوم نيست دلسوزتن داری می پاشونی؟ خسرو که بد نمی گه. نمی خواد بری سر کار. به هر دليلی. همکارای مردت، خستگی های زيادش. بيشعور دوستت داره. ادبيات دهکده جهانی من را کشته است. گلبهار هم عصبی جواب می دهد. - خودشم با چند تا خانم همکاره. ديدم که بدش هم نمی آد. کار از بيخ خراب است. بايد اساسی خراب کرد و از نو ساخت. هر چند زندگی را که نمی شود خراب کرد، عقيده خراب را می شود ساخت. بدجور همه چيز را مدرنيته و درهم کرده اند. - به چی فکر می کنی؟ مگه بد می گم ليلاجان. واقعيته ديگه! - نه می دونی گلی جون! بد نمی گی. بد فکر می کنی. راستش من هنوز ازدواج نکردم؛ اما فکر می کنم ازدواج گروکشی نيست؛ يعنی چون تو گفتی، پس من هم می گم. چون تو رفتی پس من هم می رم. من اون چيزی که توی خانواده خودم می بينم محبته. حالا گاهی از سر محبت مادرم نديد می گيره، گاهی پدرم کوتاه می آد که بالاخره زندگيشون جلو رفته ديگه. - مردا رو اگه محبت زيادی بکنی پررو می شن! عطيه فقط مُشت نمی زند؛ که آن هم فکر کنم جايی اگر گلی را تنها گير بياورد، دريغ نمی کند: - يعنی الآن تو می خوای از شوهرت جدا بشی، اون روش کم می شه. نه خير خانم. اصلاً می دونی چيه؟ همونجور که تو آزادی سر کارت هر طور که می خوای بپوشی و با هر کی می خوای راحت باشی، اون هم حق داره. فقط مطمئن باش اين وسط تو ضرر می کنی. گلی از همه حرف فقط قسمت منفی اش را گرفت. ناراحت شد: - من به خاطر دل خودم تيپ ميزنم نه برای کشتن مردا که الهی همه شون يه جا بميرن! - دخترای همکار خسرو هم به خاطر خودشون تيپ می زنن. اونام يه جا بميرند ديگه؟ خنده ام می گيرد. بشر به خاطر آنکه نمی خواهد دست از خودخواهی اش بردارد حاضر است همه چيزهای سر راهش را قلع و قمع کند. بحث کج شده را بايد صاف کرد: - گلی جان تو فکر می کنی اگه جدا بشی چی می شه؟ - هيچی! ميشم مطلّقه! راحت می شم. البته دروغ چرا، هنوزم دوستش دارم. داغون هم می شم! بغض می کند و درجا اشکش که تا حالا با غرورش نگه داشته بود جاری می شود. سعی می کند با دستمال اشک ها را بگيرد تا آرايشش خراب نشود. - گلی همين قدر که مواظبی آرايشت خراب نشه، مواظب هم هستی که يه اشتباه کوچيک زندگيت رو خراب نکنه؟ - به خدا من دلم نمی خواد خراب بشه. اون داره حرف زور می زنه. عطيه با چاقو تپه ای را که از پوست ميوه ها درست کرده به هم می ريزد و با تأسف می گويد: - تو به خاطر لذتی که از خانم مهندس خانم مهندس شنيدن می بری داری آتش می زنی به آينده ت. گور بابای هر چی مدرک مهندسی و پزشکی و ليسانس زپرتيه! الآن سر کار، با بداخلاقی هر چی دستور بدن، غر بزنن، ماها سرمونو بالا نمی آريم و همش هم بله قربان گو هستيم. خب فکر کن شوهرت رييسته، بهش بگو چشم. نمی ميری که! تازه اين زندگيته. دو روز ديگه هم اون بِهِت می گه چشم و نازتو می خره. بيشعور بازيت منو کشته! منتظرم که گلی جواب عطيه را بدهد و هر چه از دهانش در می آيد بارش کند، اما آن قدر خموده شده که سکوت می کند. همه ساکت شده ايم. 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطای دید جالب •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هشتاد_و_دوم از صداقت گلبهار خوشم می آيد. حداقل اقرار می کند که بی هدف سر کار می رود
يکی به تأسف. يکی به تحير. يکی هم مثل من به... حالم از همه جهت خراب است. نمی دانم چرا؛ اما فکر می کنم اگر به گلی کمی اميد بدهم بد نباشد: - وای گلی جون! فکر کن يکی دو ماه ديگه می ری سر زندگيت. بعد هم سه چهار تا بچه تپل مپل می آری. انقدر سرت شلوغ می شه که به اين روزا می خندی. - چه دل خوشی داری ليلا! اميد فايده نداشت! نااميدانه حرف بزنم ببينم می گيرد. اين بچه ها انگار غصه را بيشتر از شادی و خنده دوست دارند! - اگه جدا بشی، چند سال ديگه فقط کارای شرکت رو انجام دادی، يه حساب پر پول هم داری، اما همش دنبال آرامشی. کسی که لحظه های تنهاييت رو با شادی پر کنه. يه کسی که حرف تو رو بفهمه و خوشبختت کنه. چه می دونم بالاخره هر زنی نياز به يه مرد داره، هر مردي هم نياز به يه زن تا زندگيشون کامل بشه. عطيه هم می پرد وسط حرفم: - الکی هم شعار نده که اين همه دختر که ازدواج نکردن و مشکلی ندارن. چون همش دروغه. همين دوستای مزخرف ما با قرص اعصاب می چرخن. منتهی مثل الآن تو اَند که اگه کسی قيافه تو ببينه فکر می کنه خوش بخت تر از تو کسی نيست. بلند می شوم تا چای بياورم. کمی از اين فضا دور بشوم بد نيست. انرژی منفی اش خيلی زياد است. دارم فکر می کنم که قيد ازدواج را بزنم. به سختی اش نمی ارزد. چای را که تعارف می کنم شوهر گلی زنگ می زند. - خسروس. ببين شده بپّای من. کجا می رم؟ کی می رم؟ با کی می رم؟ خيلی سرد و تخاصمی صحبت می کند. قطع که می کند به اين نتيجه می رسم بايد مرکز مشاوره ام را جمع کنم. تازه می فهمم انسان موجود عجيب الخلقه ای است. پيچيده و حيران. همان بهتر که طرف حسابش نشوم. - يه چيزی نمی گی ليلا جون! - چی بگم؟ - حداقل بگو چه کار کنم؟ به خدا من اگر مسئول مملکتی می شدم به جای راه انداختن مراکز مشاوره، اول يک مرکز «چگونه تفکر کنيم تا خوشبخت زندگی کنيم» راه می انداختم. آدم ها بايد ياد بگيرند فکر کنند. تا بتوانند برای زندگی خودشان، در شرايط خودشان، با امکانات و توانمندی های خودشان راه حل پيدا کنند. ولی حالا من اينجا نشسته ام. نه مسئولم، نه هيچ. مستأصل شده ام مقابل گلبهار. - راستش اين زندگی خودته! اگر من راه حل بدم. همون قدر اشتباهه که دوستات راه حل طلاق دادند. اگه بگم برو يا نرو سر کار، همون قدر دخالت در عقل تو کرده ام که جامعه تو رو بی عقلِ مقلّد دوست داره؛ که می گه اگه نری سر کار عقب مونده ای. ولی خودت بشين فکر کن، اول زندگيت رو بسنج، ببين توی اين چند سال راهی که رفتی با طبع و اهدافت همسان بوده؟ اصلاً هدفت درست بوده؟ يا نه فقط برای کم نياوردن مقابل ديگران اين مسير رو رفتی؟ من حتی فکر می کنم اين تيپ و آرايشت برای اينه که به خسرو نشون بدی که خيلی راحتی! سرش را به نشانه تأييد تکان می دهد: - تو بودی چه کار می کردی؟ - نظر من مهم نيست. ولی فکر کنم همديگه رو دوست داريد. پس بی خيال! موقع خداحافظی می گويد: - تورو خدا دعام کن! گلبهار می رود. به مزاح می گويم: - عطيه تو چرا شوهر نکردی بياد دنبالت؟ بايد پياده بکشی به جاده. - خريت عزيزم! اما الآن يکی خواهانمه. بگو خب! خنده ام می گيرد و می گويم: - خب. - هيچي من نمی خوامش. دهانم جمع می شود: - وا چرا خب؟ - چون خوب نيست. با هر کی که بهم گفت عزيزم که نمی تونم راه بيفتم برم. بهم نخنديا، دوست دارم پسر پاک و مؤمنی باشه. مثل خسرو زياده، اما من شوهر با روابط عمومی بالا نمی خوام. آب دهنم می پرد توی گلويم. تا عطيه برود سرفه دست از سرم بر نمی دارد. دنيای عجيبی است. تحليل می کنم چرايی زير و رو شدن فرهنگمان را. کمی هايش، خوبی هايش. می خواهم يک مقصر پيدا کنم که يقه اش را بچسبم. پيدا می کنم و نمی کنم. پدر و مادر که می آيند دل از اتاقم می کنم. قاليچه کوچکی را بر می دارم و راهی حياط می شوم. صدای صحبت پدر و مادر را می شنوم. بندگان خدا چه قدر بايد غصه ما را بخورند. توی حياط ولو می شوم رو به آسمان. با ابرها حرکت می کنم تا انتهای پشت بامی که پشتش پنهان می شوند. ابر ديگری می شود مرکب خيال های من. توی ذهنم آينده را سوار اين ابرها جلو می برم. بيست و دو سال دارم، اما به خاطر تمام درگيری هايم جز سهيل هنوز با خواستگار طرف نشده ام. الآن اگر مبينا بود چه قدر خوب می شد. بايد قبل از آمدنشان زنگ بزنم. خيالات زمان را گم می کند. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat