50.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره ملی شهدای استان #اردبیل ۱۴۰۲/۰۵/۲۲
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
May 11
🔰 #سرخط_دیدار | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره ملی شهدای استان اردبیل ۱۴۰۲/۰۵/۲۲
💠درباره اردبیل
👈بنده اصرار دارم در دیدار با مردم و اهالی هر منطقهای برجستگیهایی از آنها را مطرح کنم تا:
👌همه بشنوند، همهی مردم ایران بفهمند
👌خود آن مردم هم قدردان این خصوصیّات باشند
🏷درباره برجستگیهای اردبیل
↙️اردبیلیها دو کار بزرگ برای ایران کردهاند:
🔷کار ملّی ⏪ وحدت کشور
❇️این یکپارچگی و وحدتی که شما امروز در ایران میبینید، کار صفویّه است؛
🔺این از اردبیل و از زمان شاه اسماعیل شروع شد.
🔶کار مذهبی ⏪ اشاعهی مذهب اهلبیت
🔻ایرانیها از قدیم به اهلبیت (علیهم السّلام) ارادت و علاقه داشتند، لکن مذهب اهلبیت رایج نبود، در غربت بود.
❇️خدمت بزرگی که صفویّه به کشور کردند، این بود که مذهب اهلبیت را در سرتاسر کشور ایران منتشر کردند.
✅این محبّتی که امروز شما به اهلبیت دارید،
✅این درسی که ما از مکتب اهلبیت در همهی زمینههای سیاسی و اجتماعی و مذهبی و غیره میگیریم،
🔺به برکت آنها است.
🔷از همان زمان صفویّه
👈ملّای بزرگی مثل محقّق اردبیلی (رضوان الله علیه) در نجف محور علم و فقه شد
🔹تا دوران اندکی قبل از ما
👈مرحوم آمیرزا علیاکبر آقای اردبیلی، ملّای متنفّذ و فعّال که مسجد ایشان امروز معروف است
🔹تا زمان ما
👈مرحوم آقای آسیّد یونس اردبیلی، که مرجع تقلید و عالِم درجهی یک مشهد بود
🔶در مسئلهی جهاد و حضور در میدان مجاهدت هم اردبیلیها انصافاً جزو صفوف مقدّمند
🔸در حدود ۳۵ هزار رزمنده از اردبیل روانهی جبههها شده
🔸این منطقه حدود ۳۴۰۰ یا بیشتر شهید داده
🔸جانبازهای فراوان و خانوادههای معظّم شهیدان دارد
🔺اینها را باید حفظ کرد؛ شناسنامهی اردبیل اینها است🔻
💠درباره مسئله شهادت
⭕️شهید جان خودش را داده است
❇️و رضای الهی را که بالاترین ارزشهای عالم وجود است کسب کرده.
✨در همهی ادیان الهی، فداکاری در راه خدا، جان دادن در راه خدا، این ارزش والا را دارد.
❇️شهدا در حریم ربوبیّتند، در حریم الوهیّت قرار دارند.
✔️این بالاتر از این حرفهایی است که ما در باب زنده بودن به عقلمان میرسد
❤️در این راه بیم و اندوه نیست؛ این راه، راه مسرّت، راه انفتاح، راه خشنودی و خوشدلی است.
👌این پیامِ اینها است
💌یعنی شهدا ما را تشویق میکنند، به ما میگویند در این راهی که ما رفتیم شما هم دنبال ما بیایید، حرکت کنید.
🏷درباره راه روشن شهیدان
♦️ما با شهدا معاصر بودیم، از نزدیک دیدیم شهدا را؛
👌هم جهادشان را دیدیم،
👌هم شهادتشان را دیدیم.
👌دیدیم شهدا چطور توانستند گرههای بزرگ را باز کنند
❇️هشت سال دفاع مقدّس، نقش رزمندگان ما را، نقش مجاهدتهای ما و شهدای ما را در گشودنِ گرهها آشکار کرد.
💢بعد از دوران دفاع هشتساله، جنگ نظامی ما تمام شد امّا:
🚨جنگ شناختی،
🚨جنگ معرفتی،
🚨جنگ اقتصادی،
🚨جنگ سیاسی،
🚨جنگ امنیّتی
⭕️روزبهروز شدّت پیدا کرده، تا همین امروز.
☝️همهی اینها به برکت ایستادگیها، به برکت مقاومتها، به برکت شهادتها خنثی شده.
❇️بنابراین، راه برای ما روشن است. راه، راه مجاهدت، ایستادگی و استقامت است.
⏫این راهی است که ما باید برای هموار کردن آن تلاش و فکر کنیم؛
📌علما
📌روشنفکران
📌دانشگاهیها
📌صاحبانِ مناصبِ گوناگونِ دولتی
✅هر کدام یک جور باید تلاش کنند.
💎خدای متعال هم برکت میدهد، کمااینکه به خون شهدا برکت داد.
مثلا:
❇️شهیدی مثل شهید سلیمانی در راه خدا به شهادت میرسد،
⬅️یک ملّت حرکت میکند و تمام این خطوط توهّمیای که بین آحاد ملّت هست به هم میریزد و ملّت یکپارچه راه میافتند.
🔆بارزترین مثال؛ خون مطهّر اباعبدالله (علیه الصّلاة و السّلام) است.
⬅️امسال دشمن چه تلاشی کرد تا شاید بتواند رونق محرّم را کم کند؛
❌نتوانست و بعکس شد، امسال محرّم و دههی عاشورا گرمتر، پُرشورتر، پُرمعناتر، معرفتبرانگیزتر از همهی سالهای قبل بود.
◀️فِرَق مختلف مسلمان به امام حسین اظهار عشق میکنند؛ غیر مسلمانها [هم همینطور؛]
◀️این راهپیمایی اربعین را شما مشاهده کنید و ببینید!
📌اینها همه نشاندهندهی ارزشگذاری خداوند بر روی شهادت و خون شهید و راه شهدا است
💎در واقع امروز مسئولیّت شما که این کار بزرگ را دارید انجام میدهید و نام شهدا را احیا میکنید، شبیه کار امام سجّاد (علیه السّلام) و حضرت زینب است.
🍀امیدواریم انشاءالله خدای متعال به شماها توفیق بدهد که برای حفظ نام شهیدان، یاد شهیدان، خاطرهی شهیدان، حوادث شهادتهای اینها، داستانهای اینها، همهی روشهای لازم را دنبال کنید.
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»
و مرا -هر جا که باشم- وجودی پربرکت قرار داده؛ و تا زمانی که زندهام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است!
(سوره مبارکه مریم/ آیه ۳۱)
❇ تفســــــیر
و خداوند مرا وجودى پر برکت (وجودى مفید از هر نظر براى بندگان) در هر جا باشم قرار داده است (وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ).
و مرا تا زنده ام، توصیه به نماز و زکات کرده است (وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیّاً).
🌺🌺🌺
ناگفته پیدا است طبق روال عادى، هیچ نوزادى در ساعات، یا روزهاى نخستین تولد، سخن نمى گوید. سخن گفتن، نیاز به نمو کافى مغز و سپس ورزیدگى عضلات زبان و حنجره و هماهنگى دستگاههاى مختلف بدن با یکدیگر دارد، و این امور، عادتاً باید ماه ها بگذرد تا تدریجاً در کودکان فراهم گردد.
ولى هیچ دلیل علمى هم بر محال بودن این امر نداریم، تنها این یک خارق عادت است و همه معجزات چنین هستند، یعنى همه، خارق عادتند نه محال عقلى.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۱ سوره مبارکه مریم)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
تقویم امروز دوشنبه
🌟 ۳۰ مرداد ۱۴۰۲هجرے شمسے
🌙 ۴ صفر ۱۴۴۵هجرے قمرے
🎄 ۲۱ اوت۲۰۲۳ میلادی
📿 ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه:
🎗«یا قاضِیَ الْحاجات»🎗
🎗«ای برآورنده ی حاجت ها»🎗
مناسبت های امروز👇
روز بزرگداشت علامه مجلسی (۳۰ مرداد)
روز جهانی مسجد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موشن گرافیک احکام: شرایط غسل چیه ؟
🔸احکامی که باید بدانیم
#آموزش_احکام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : عبادت بدون این امر ناقص است
👤 #آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان_جانم_میرود #قسمت_صد_وچهارده ولی بعد از اون، فقط می خواستم تو رو، تو چشم شهاب و خانوادش، بد
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_صد_وپانزده
صدای پارس سگ، به گوشش رسید. یاد آن روزی افتاد که در جاده جامانده بود.
هوا تاریک تاریک شده بود، و غیر از نور ماه، نور دیگری نبود. مهیا خودش را آرام، به سمت گوشه ی اتاق کشاند. از درد پایش، چشمانش را روی هم فشار داد. نگاهی به زانوی زخمیش انداخت. شلوارش،
پاره شده بود و خون روی آن خشک شده بود..
نگاهی به اطراف انداخت. کاشکی جراتش را داشت، که بلند شود و از این ساختمان بیرون برود.
خودش را محکم در آغوش گرفت و آرام آرام گریه می کرد. تنها امیدش، فقط شهاب بود.
شهاب، ماشین را نگه داشت. با دیدن ساختمان نیمه کار؛ دیوانه وار، از ماشین، پیاده شد.
ــ یافاطمه الزهرا! مهیا، اینجا چیکار می کنی!
افکار زیادی به ذهنش می رسید که همه را پس زد و با سرعت به طرف ساختمان رفت.
با صدای بلند داد زد:
ــ مهــــــیــــا!!
با دیدن پله ها، به سرعت از آنها بالا رفت. نگاهی به اتاق ها انداخت؛ لکه های خونی را روی زمین دید. یاحسینی، زیر لب گفت.
ـــ مهیا کجایی؟!
به تک تک اتاق ها سر زد. اتاق آخری را سرک کشید، تا می خواست از آن خارج شود...
مهیا را در گوشه اتاق دید به سرعت به سمتش رفت.
ــ مهیا!
مهیا، با چشمانی پر اشک، به شهاب نگاهی انداخت.
ــ شهاب!
شهاب کنارش زانو زد
مهیا، هق هق کنان پیراهن شهاب را، در مشتش گرفته بود و اسمش را صدا می زد.
ــ آروم باش عزیز دلم... آروم باش خانومی...
مهیا، نمی خواست از شهاب جدا شود. الان، احساس امنیت می کرد. صدای گریه اش بالاتر رفت و شهاب را دیوانه تر کرد.
ــ مهیا... خانمی... پاشو بریم عزیزم!
مهیا نگاهی یه پایش انداخت.
شهاب، رد نگاهش را گرفت. با دیدن پای زخمی مهیا، چشمانش را از عصبانیت بست.
ــ به من تکیه بده!
مهیا با کمک شهاب، از جایش بلند شد. با کمک شهاب از اتاق بیرون رفتند. مهیا، سریع سرش را در سینه ی شهاب پنهان کرد. دوست نداشت دیگر این جارا ببیند. شهاب، نگاهی به مهیا انداخت. متوجه ترسش شد.
ازساختمان بیرون آمدند. شهاب، در را باز کرد و مهیا را روی صندلی نشاند. دست مهیا را گرفت. ازترس،
دستانش یخ کرده بود. کتش را درآورد و روی مهیا انداخت و سوار ماشین شد...
در طول راه، مهیا نگاهش را به بیرون دوخته بود. و آرام آرام؛ اشک می ریخت. و حتی یک لحظه دست شهاب را ول نکرد.
شهاب، به دستش که مهیا آن را محکم گرفته بود، نگاهی انداخت.
آشفته بود... می خواست هر چه زودتر بداند، که برای چه مهیا این وقت شب، آن هم همچین جایی، بود. اصلا چه اتفاقی افتاده، که مهیا این همه ترسیده و دست و پایش و پیشانیش زخمی شده...
دوست داشت، سریع جواب سوال هایش را بداند. ولی با وضعیت مهیا، نمی توانست چیزی بپرسد. باید تا رسیدن به خانه و آرام شدن مهیا، صبر می کرد.
ماشین را داخل خانه برد. به سمت مهیا رفت و کمکش کرد، که پیاده شود. وارد خانه شدند. مهیا خودش را به شهاب نزدیک کرد.
ــ شهاب چرا اینجا تاریکه؟!
شهاب به مهیا که ترسیده بود، نگاهی انداخت.
ــ خانمی؛ کسی خونه نیست.... برای همین چراغارو خاموش کردیم.
ــ روشنشون کن.
شهاب کلید را زد. مهیا وقتی خانه روشن شد، نفس آسوده ای کشید.
با کمک شهاب، از پله ها بالارفتند. وارد اتاق شهاب شدند. شهاب، مهیا را روی تخت نشاند. چادر ومغنعه مهیا را از سرش برداشت؛ و کمکش کرد، که دراز بکشد. تا شهاب خواست که بلند شود؛ مهیا دستش را محکم گرفت و سرجایش نشست.
ــ کجا میری شهاب؟!
شهاب نگاهی به دستان مهیا، و به چشمان ترسانش انداخت؛ و از عصبانیت چشمانش را، محکم روی هم فشرد.
ــ عزیزم... خانمی... میرم جعبه کمک های اولیه رو بیارم؛ زخم هات رو پانسمان کنم. زود برمیگردم.
شهاب از اتاق بیرون رفت. سریع جعبه را برداشت و به آشپزخانه رفت. یک لیوان آب قند، درست کرد
و به اتاق برگشت. با دیدن مهیا، که گوشه ی تخت، در خودش جمع شده و زانوهایش را در آغوش گرفته بود؛ وسایل را روی میز کارش گذاشت و به سمتش رفت.
ــ مهیا! چرا گریه میکنی خانمی؟!
ــ شهاب... میترسم.
گریه نگذاشت، که صحبتش را ادامه بدهد. دیگر نمی توانست تحمل کند، باید از قضیه سر درمی آورد.
ــ مهیا... عزیزم، نمی خوای بگی چی شده؟! اصلا تو؟ اونجا؟ تو بیابون؟ تو اون ساختمون؟ چیکار می کردی؟!
مهیا، نفس عمیقی کشید. الان ؛ دیگر ترسی از چیزی نداشت. شروع کرد، به تعریف کردن... از تماس زهرا... از افتادنش... از مهران و صحبت های نازنین... از ترسیدنش... گفت و شهاب شکست... گفت و رگ گردن شهاب، برجسته شد... گفت و شهاب از عصبانیت، کمر مهیا را فشرد...
مهیا زار می زد و تعریف می کرد و شهاب پا به پایش داغون تر می شد!
ــ شهاب! خیلی ترسیدم. وقتی مهران رو دیدم. وقتی بهم نزدیک شد. دوست داشتم خودم رو بکشم.
دستان شهاب مشت شد. مطمئن بود اگر مهران را گیر می آورد، او را می کشت.
مهیا، کم کم آرام شد.
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
15.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠رهبر عزیز انقلاب :
بساط کشف حجابها در جامعه قطعا جمع خواهد شد.
کار تمیز فرهنگی👌
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
🕌 ۳۰ مردادماه، روز جهانی مسجد گرامی باد
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat