eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
18.8هزار ویدیو
1.3هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gaamedo14 🕊༉ .کانال را به دیگران هم اطلاع رسانی فرمائید🌱؛ تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 حال و هوای حضرت زینب و ام کلثوم پس از شهادت حضرت رقیه (س) ▪️فریاد وا حسینا پر شد در این حوالی ▪️طفلان به گریه گفتند جای رقیه خالی 🎙 حجت الاسلام عالی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا» و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبّار و شقی قرار نداده است! (سوره مبارکه مریم/ آیه ۳۲) ❇ تفســــــیر و نیز مرا نیکوکار، قدردان و خیرخواه، نسبت به مادرم قرار داده است (وَ بَرّاً بِوالِدَتِی). و مرا جبار و شقى قرار نداده است (وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّاراً شَقِیّاً). جَبّار به کسى مى گویند که براى خود، هر گونه حقوقى بر مردم قائل است، ولى هیچ حقى براى کسى نسبت به خود قائل نیست! و نیز جبّار به کسى مى گویند که از روى خشم و غضب، افراد را مى‌زند و نابود مى‌کند و پیرو فرمان عقل نیست، و یا مى‌خواهد نقص و کمبود خود را با ادعاى عظمت و تکبر، برطرف سازد که همه این‌ها از صفات بارز طاغوتیان و مستکبران در هر زمان است. 🌺🌺🌺 شَقِىّ به کسى گفته مى شود که اسباب گرفتارى، بلا و مجازات براى خود فراهم مى سازد، و بعضى آن را به کسى که قبول نصیحت نمى کند تفسیر کرده اند. و پیدا است که این دو معنى از هم جدا نیست. در روایتى مى خوانیم: حضرت عیسى(علیه السلام) مى گوید: قلب من نرم است و من خود را نزد خود کوچک مى دانم (اشاره به این که نقطه مقابل جبار و شقى این دو وصف است). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۲ سوره مبارکه مریم) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: وای بر کم فروشان 🔸احکامی که باید بدانیم •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : رفتار و گفتار انسان باید بر مبنای عقل باشد 👤 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
.صد.وشانزده شهاب لیوان آب قند را، به دستش داد. مهیا مقداری از آب قند را، خورد. شهاب مشغول پانسمان زانو و پیشانی و دستان مهیا، شد. ــ الان میام! مهیا سری تکان داد. شهاب، به اتاق مریم رفت و یک دست لباس برداشت و به اتاق برگشت. ــ مهیا جان! بیا این لباس ها رو تنت کن. مهیا سری تکان داد. شهاب، از اتاق خارج شد. موبایلش را درآورد و شماره محسن را گرفت. ــ سلام کجایی؟! ــ مریم باهاته؟! ــ چیزی نیست! ــ زود بیاید خونمون. ــ بیا بهت میگم. ــ زود... تماس را قطع کرد. خداراشکر کرد، نزدیک بودند. اینطور بهتر میتوانست کارش را انجام دهد. در را زد و وارد اتاق شد. مهیا روی تخت نشسته بود. شهاب، با لبخند به طرفش رفت. مهیا به کمربند شهاب خیره شده بود. شهاب رد نگاهش را گرفت، که متوجه اسلحه اش شد! ــ چیه خانوم؟! به چی خیره شدی؟! ــ شهاب، ازش استفاده که نمیکنی! شهاب، کمک کرد، مهیا روی تخت دراز بکشد. ــ وقتی لازم باشه، استفاده میکنم. ... نگاهی به زخم پیشانی و چشمان مهیا انداخت؛ که از گریه ی زیاد، دورشان سرخ شده بود. ــ شهاب خوابم میاد! ــ خب بخواب خانمی! ــ میترسم چشام رو ببندم. شهاب، چشمانش را محکم روی هم فشار داد و دستانش را مشت کرد. ــ من برات مداحی بخونم؛ آروم میشی... مهیا سرش را تکان داد. ــ منو یکم ببین... سینه زنیم رو هم ببین... ببین که خیس شدم... عرق نوکریمه این... دلم یه جوریه... ولی پراز صبوریه... چقدر شهید دارن... میارن از تو سوریه... چقدر شهید دارن... میارن از تو سوریه... منم باید برم... آره برم سرم بره... نزارم هیچ حرومی....طرف حرم بره.... یه روزی هم بیاد... نفس آخرم؛ بره... نگاهی به مهیا، که آرام خوابیده بود؛ انداخت. با صدای آیفون، سریع از جایش بلند شد و خودش را به آن رساند. در را باز کرد. به اتاق برگشت. اسلحه و موبایل و کتش را برداشت. پایین رفت. محسن و مریم وارد خانه شدند. ــ چی شده داداش؟! شهاب، اسلحه اش را در پشت کمرش گذاشت. ــ چیزی نیست. مریم برو پیش مهیا حواست بهش باشه... یه ثانیه هم تنهاش نزار... چراغ هارو هم خاموش نکن! ــ شهاب! چی شده؟! خب حرف بزن! ــ بعد بهت میگمـ... محسن تو با من بیا! قبل از اینکه بیرون بره، مریم را صدا کرد. ــ مریم به خانوادش زنگ بزن بگو که امشب میمونه پیشت، در مورد زخماش هم چیزی نگو... مریم، سری تکان داد و به اتاق شهاب رفت. مریم، با دیدن صورت زخمی مهیا؛ نگران به سمتش رفت. ــ خدای من! چه اتفاقی افتاده برات... سریع، تلفن مهیا را، از کیفش بیرون آورد. خاموش بود. بین وسایل شهاب گشت و شارژر را درآورد و گوشی را به شارژ زد. به محض اینکه روشن شد، دنبال شماره مهلا خانم، گشت؛ که با پیدا کردنش، دکمه اتصال را لمس کرد. ــ الو! مهیا مادر! چرا جواب نمیدی؟ ــ سلام خاله مهلا، من مریمم! ــ سلام دخترم! شرمنده فک کردم مهیایی... تو خوبی؟! آقا محسن خوبند؟! ــ خداروشگر سلام داره خدمتتون... راستش، زنگ زدم بگم؛ مهیا امشب پیش من میمونه. الان هم خودش داره شام درست میکنه، دیگه من زنگ زدم. ــ چرا چیزی شده؟! ــ نه خاله جان! مامان و بابام رفتند روستا؛ خونه ی عمه نسترن. چون تنهام؛ گفتم، کنارم بمونه. چون ممکنه شهاب هم بره کار دیر بیاد. ــ می خواید بیاید خونمون؟! ــ نه نه خاله! منم کار دارم. بمونیم بهتره... ــ باشه عزیزم! مهیا کارش تموم شد یه زنگ بهم بزنه... ــ باشه حتما! ــ عزیزم سلام برسون! ــ سلامت باشید. خداحافظ! گوشی را قطع کرد. نفس عمیقی کشید. سریع به اتاقش رفت و لباسش را عوض کرد. کتاب هایش را برداشت و به اتاق شهاب برگشت. ــ باورم نمیشه همچین کاری کرده باشه!! شهاب، پوزخندی زد. ــ من از اول بهت گفتم؛ این دختره ولکن ماجرا، نیست. ــ حالا می خوای بری اونجا برای چی؟! ــ اونجا پاتوقشونه! ــ خب بری... می خوای چیکار کنی؟! ــ بپیج تو همین خیابون. محسن پیچید. ــ جواب منو بده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزمایش اجتماعی بر روی یک زن خانمه سرش توی گوشیه میان بچه‌شو برمیدارن بعد چندین ثانیه تازه میفهمه بچه نیست صاحب این آزمایش می خواست ثابت کند که مشغول شدن به تلفن همراه می تواند باعث شود ارزشمندترین دارایی خود را از دست بدهید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
مداحی_آنلاین_کیم_اولسا_درده_مبتلا_منصوری.mp3
4.5M
🔳 🌴روضه حضرت رقیه(س) 🌴کیم اولسا درده مبتلا 🎤زنده یاد 👌بسیار دلنشین •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
یا حضرت رقیه س - SNN.IR.mp3
2.7M
🏴مداحی|خیمه ها سوخت دویدیم حرم سوخت عمو 🌹 حضرت رقیه (سلام الله علیها) ♦️مداح: حاج میثم مطیعی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
حضرت رقيه ‏.mp3
2.37M
سلیم موذن زاده اردبیلی حضرت رقیه •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ زنان و دختران با حجاب چادری یهودی (لِو طاهور Lev Tahor یعنی قلب پاک) در کانادا •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍کارشناس اینترنشنال: نباید چیزی به نام ایران باقی بماند؛ ایران باید تکه تکه و تجزیه شود ساختار سیاسی ایران بعد از جمهوری اسلامی باید متشکل از ملیت‌های مختلف شود؛ کرد و بلوچ و عرب و ترک و ترکمن و... هر کدام باید جدا شوند و حکومت خودمختار تشکیل دهند! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اصل ماجرا | همه دروغ‌ها درباره لایحه عفاف و •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
📍جمع بندی حادثه شاهچراغ تا این لحظه 🔹 بزرگ‌ترین توفیق، زنده‌گیری عامل حمله بود. هم از این جهت که وی برنامه کشتار وسیع و آتش زدن بخشی از حرم را داشت و هم اینکه دستگیری این فرد و تخلیه اطلاعاتی سریع وی منجر به شناسایی تیم پشتیبان وی در همان شب شد. 🔹 شناسایی مسیر حرکت وی (پاکستان- ترکیه- افغانستان - ایران) نشان از اطلاع میت و ISI داشت زیرا سرپل اصلی ارتباط گیری عامل با داعش و سپس اعزام وی به بدخشان افغانستان و ایران در ترکیه و پاکستان صورت گرفته است. از این رو تبادل سرویسی در دستور کار قرار گرفته است. 🔹از سویی بررسی‌ها نشان داد پشت پرده آمر و هدایت کننده این عملیات رژیم بوده است. جالب است که بر خلاف گفته‌ها تا این لحظه با وجود نقش جدی داعش در این حادثه مانند عضویت عامل و آموزش وی در افغانستان و وعده انتقام داعش برای دو تروریست معدوم حادثه پارسال، اما داعش مسئولیت رسمی این حمله را تا کنون بر عهده نگرفته است هر چند ممکن است در جمع‌بندی‌های ماهانه، فصلی یا حتی سالانه این عملیات را بر عهده گیرند. به نظر می‌رسد یک طرف با بر عهده نگرفتنِ داعش به دنبال ارسال یک پیام مستقیم به تهران بوده است. 🔹باید توجه داشت که رژیم پس از وقایع پاییز ۱۴۰۱ که منجر به آسیب شدید ظرفیت‌هایش در ایران شد (که دستگیری بزرگترین شبکه تروریستی ۲۰ سال اخیر کشور خود نشانی بر این موضوع است) فاقد قدرت عملیاتی سابق است. البته مشکلات داخلی سرزمین‌های اشغالی را نیز باید اضافه کرد. طبیعی است که آنها با این ترور کور به دنبال شکستن اقتدار امنیتی ایران و عرض اندام در صحنه‌ای که روزانه زیر ضربه‌اند، بوده‌اند. 🔹از این رو بدون فوت وقت و برای جلوگیری از تغییر موازنه حتی برای یک روز، با کد ساعت ۱:۲۰ شاهد تشکیل قارچ انفجاری در کارخانه صنایع نظامی البیت بودیم. 🔹از سویی بسیار مهم بود تا کارکرد شکستن اقتدار امنیتی نظام و یا شبهه آلود کردن اذهان توسط رسانه‌های معاند شکل نگیرد. از همین رو در سطح رسانه‌ای نیز تلاش شد تا این حادثه چندان بزرگنمایی نشود تا حساسیت‌ها کاهش یابد و در عوض اولا تصویری مقتدرانه شکل بگیرد و دوما روند اطلاع رسانی از اقدامات مقابله‌ای قطع نشود. الحمدلله ثبت تصویر لحظه مهار تروریست توسط مدافع حرم فرزاد بادپا به هدف اول کمک کرده و با توضیحات وزیر و بیانیه‌های وزارت اطلاعات + مقامات استان فارس جریان اطلاع رسانی نیز قطع نشد. 🔹 در خصوص اینکه چرا صدا و سیما در دقایق ابتدایی اعلام کرد این حادثه را داعش بر عهده گرفته؛ ماجرا از این قرار است که ساعت حمله همزمان با ساعت تغییر شیفت کارکنان سازمان بوده است و طبیعتا پوشش چنین خبری در این ساعت، سختی‌های خاص خود را دارد. در این لحظه تصویری از یک خبر بی بی سی در خصوص بر عهده گرفتن عملیات توسط داعش در سال گذشته به دست یک نفر می‌رسد که اعلام هم می‌شود اما به زودی مسئول بالاتر آن بخش وارد شده، متوجه قدیمی بودن تصویر می‌شود لذا مانع از تداوم انتشار می‌شود. از این رو عملکرد صداوسیما در این ماجرا به استثنای دقایق ابتدایی حادثه، خوب بود. 🔹لازم به ذکر است داعش به هیچ عنوان توان تشکیلاتی سابق برای عملیات را ندارد و این اقدامات به طور قطع با حمایت سنگین سرویس‌های متخاصم صورت می‌گیرد. در این مورد دست داعش آشکار است اما در بالا گفته شد که احتمالا چرا تا کنون بر عهده نگرفته است. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥‌ آخرین سخنان مهسا امینی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
📲💭 سرویس‌های جاسوسی در پشت پرده‌ی هنجارشکنی ها 👈اطلاع رسانی گسترده👉 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توی این برای عجل الله تعالی فرجه الشریف کم نگذار •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
ــ همینجاست. بایست. محسن، ماشین را نگه داشت. شهاب، زود پیاده شد و به صدا زدن های محسن هم، توجه نکرد. صدای آهنگ، از خانه بیرون می آمد. شهاب پشت سرهم آیفون را زد. که نازنین؛ با لباس نامناسب در را باز کرد. شهاب سرش را برگرداند. فریاد زد: ــ یه چیزی تنت کن! نازنین، که از حضور شهاب، شکه شده بود؛ آرام آرام به عقب رفت و یک مانتو و شال سرش کرد. پارتی، دخترانه بود. دخترها با دیدن تیپ شهاب و محسن با فکر اینکه پارتی لو رفته، با جیغ و داد؛ به طبقه بالا رفتند شهاب، به سمت نازنین رفت. نازنین به عقب برگشت و نیشخندی روی لبش جای گرفت. ــ میدونستم برمیگردی پیشمـ... شهاب، با عصبانیت، نگاهی به نازنین انداخت. ــ الان کارت به جایی میرسه میری سراغ زنم؟!!!!! چرا لالمونی گرفتی...؟!!! نازنین، دوست نداشت، از خودش ضعفی نشان بدهد. ــ من فقط می خواستم بهش حقیقت رو بگمـ... شهاب با اخم به نازنین نزدیک شد و با عصبانیت غرید: ــ حقیقت رو بگی؟! کدوم حقیقت؟! حقیقت اینکه عوضی تر از تو، پیدا نمیشه؟! خجالت نمیکشی بعد اون گندکاریت! دوباره برگشتی؟! چرا بهش نگفتی چه گندی زدی؟!! هان؟؟! چرا؟! اگه می خواستی حقیقت رو بگی؛ چرا کامل براش تعریف نکردی؟! نازنین، از خشم و عصبانیت شهاب ترسید. ــ حالا زن من رو میترسونید. حالا به جایی رسیدی، که برای انتقام از من، سراغ زنم میری! اینجوری عذابش میدی! ولی کور خوندی... فریاد زد: ـــ پای کسی که بخواد مهیای منو اذیت کنه؛ قلم میکنم... شنیدی؟! پاش رو قلم میکنم!! نازنین که نمی خواست کم بیاورد؛ گفت: ــ اینقدر زنم زنم نکن... زن تو هم با دخترای خیابونی، فرقی نمیکنه... شهاب، با عصبانیت به طرفش آمد. دستش را بالا آورد، که نازنین عقب برگشت و پایش به میز گیر کرد وروی زمین افتاد. شهاب از عصبانیت به نفس نفس زدن، افتاد. دستش را پایین آورد. ــ حیفه که دستمو نجس کنم... به پاکی زنم، ایمان دارم. اینقدر ایمان دارم ،که به حرف های چرت تو اهمیت ندم. حالا مثل بچه ی آدم، آدرس اون عوضی! مهران رو بهم میدی... فریاد زد: ــ باتوام! آدرس اون عوضی رو بده! نازنین، که به این همه عشق شهاب به مهیا، حسادت می کرد؛ حاضر نبود که آدرس را به شهاب بدهد. ــ من هیچ آدرسی ازش ندارم! شهاب فریاد زد: ــ نزار دیونه شم... دارم بهت میگم، آدرس اون آشغال رو بده! ــ آدرسش رو بهت نمیدم. برا چیته؟ می خوای بری سراغش، چون مهیا جونت رو، یکم ترسوند؟! اصلا خوب کرد. خودم بهش گفتم. تقصیر منه؛ برنامه رو عوض کردم. والا قرار بود کارای بیشتری انجام بدیم. با نعره شهاب، از ترس به مبل چسبید. شهاب اسلحه اش را به سمت نازنین گرفت. ــ ببند دهنتو تا برات نبستمش! محسن به سمتش آمد. ــ شهاب داری چیکار میکنی؛ شهاب؟! اسلحتو بکش اونور... شهاب، بی توجه به محسن، روبه نازنین که از ترس اسلحه، میلرزید؛ گفت: ــ اینقدر برام کم ارزشی، که میتونم... همین الان میتونم... کارتو یه سره کنم... پس مثل بچه ی آدم آدرس رو بده! نازنین، تند تند سرش را تکان داد؛ و با گریه و زاری گفت: ــ باشه! آدرس رو میدم. فقط اسلحه رو بکش اونور! شهاب اسلحه را پشت کمرش گذاشت. محسن، نفس آسوده ای کشید... ـــ زود باش...! شهاب، سوار ماشین شد و در را بست. محسن ماشین را روشن کرد. ــ واقعا می خو استی بهش شلیک کنی؟! ــ مگه مملکت بی صاحابه؛ که الکی بیام به یکی شلیک کنم. فقط می خواستم بترسونمش و آدرس اون عوضی رو ازش بگیرم. ــ می خوای چیکارش کنی؟! شهاب با اخم به بیرون خیره شد. ــ الان خودت میبینی! یک ربع ساعت طول کشید، تا به آدرسی که نازنین به آنها داده بود؛ برسند. تا شهاب خواست پیاده بشود، محسن دستش را گرفت. ــ شهاب، اسلحت رو بزار تو ماشین... ــ محسن؛ حواسم هست. ــ شهاب لطفا! شهاب، کلافه اسلحه اش را به سمت محسن گرفت و پیاده شد. به برج روبه رویش، نگاهی انداخت. محسن خودش را به شهاب رساند. شهاب به سمت ورودی رفت، که نگهبان اجازه نداد وارد شود. ــ با کی کار داری آقا؟! ــ صولتی! مهران صولتی! * از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا * * ادامه.دارد.... *