eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞زلزله مثبت ۱۸ در اتاق جنگ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- حاضری با دوست دخترت ازدواج کنی؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
آیات حجـاب و عفـاف.pdf
6.12M
📗 دریافت PDF کتابچه «24 آیه شریفه از کریم در رابطه با و » •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَىَ إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا» و در این کتاب (آسمانی) از موسی یاد کن که او مخلص بود، و رسول و پیامبری والا مقام! (سوره مبارکه مریم/ آیه ۵۱) ❇ تفســــــیر سه آیه بعد، اشاره کوتاهى به موسى(علیه السلام) دارد که فرزندى است از دودمان ابراهیم، و موهبتى است از مواهب آن بزرگ‌مرد که خط او را تعقیب و تکمیل کرد. نخست، روى سخن را به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) کرده مى گوید: از موسى در کتاب آسمانیت یاد کن (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى). آنگاه پنج قسمت از مواهبى را که به این پیامبر بزرگ مرحمت فرمود بازگو مى کند: 1 ـ او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جائى رسید که پروردگار او را خالص و پاک ساخت (إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً). و مسلماً کسى که به چنین مقامى برسد، از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود; چرا که شیطان با تمام اصرارى که براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد، خودش اعتراف مى کند که قدرت بر گمراه کردن مخلصین ندارد. قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَ ُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ: گفت سوگند به عزتت همه آنها را گمراه مى کنم * مگر بندگان مخلصت. 2 ـ او پیامبر و رسول والامقامى بود (وَ کانَ رَسُولاً نَبِیّاً). حقیقت رسالت آن است که مأموریتى بر عهده کسى بگذارند و او موظف به تبلیغ و اداى آن مأموریت شود، و این مقامى است که همه پیامبرانى که مأمور دعوت بودند داشتند. 🌺🌺🌺 ذکر نَبِیّاً در اینجا اشاره به علو مقام و رفعت شأن این پیامبر بزرگ است; زیرا این واژه در اصل از نبوة (بر وزن نغمة) به معنى رفعت و بلندى مقام گرفته شده، البته ریشه دیگرى نیز دارد که از نبأ به معنى خبر است; زیرا پیامبر، خبر الهى را دریافت مى کند و به دیگران خبر مى دهد اما در اینجا مناسب‌تر همان معنى اول است. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۵۱ سوره مبارکه مریم) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹از خصوصیات حضرت نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیامبر اکرم (ص) به شهادت رسیدند یا رحلت کردند؟ پاسخ حجت الاسلام را بشنوید. سخنرانی بسیار شنیدنی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان_جانم_میرود #قسمت_صدوسی_وپنجــم مهیا، آرام هق هق می کرد. مریم به او گفته بود، که باهم بروند؛
شهاب سعی می کرد او را از دیدن همسرش، منصرف کند. ــ خانم موکل! بلند شید. نمیشه ببینیدش... مرضیه احساس می کرد، قلبش آتش گرفته بود. دوست نداشت شهادت عزیزش را باور کند. ــ همسرمه! می خوام ببینمش! چرا دارید این کارو میکنید؟! بزارید ببینمش. باور کنید اگه امیر علی بود و میدید من اینجوری به شما اصرار می کنم و شما قبول نمیکنید؛ هیچوقت ساکت نمیموند. با این حرف صدای گریه همه بلند شد. مهیا به شهابی که دستش را جلوی صورتش گذاشته بود و شانه هایش آرام تکان می خوردند؛ نگاه کرد. احساس بدی داشت که نمی توانست جلو برود و او را آرام کند. مرضیه با چشمانی پر اشک، به شهاب اصرار می کرد؛ که همسرش را ببیند. ــ خانم موکل باور کنید نمیشه! مرضیه با گریه گفت: ــ چرا نمیشه! میترسید، من پیشونیه تیر خوردشو ببینم؛ حالم بد بشه؟! مهیا احساس کرد؛ قلبش فشرده شد. هیچ کنترلی بر اشک هایش نداشت. مریم با نگرانی به مهیا نگاه کرد. صدای مرضیه، باز در فضای ساکت معراج پیچید. ــ بزارید برای آخرین بار هم که شده؛ ببینمش! آقا شهاب شما رو به بی بی زینب_س؛ به جدتون؛ به مادرتون فاطمه الزهرا_س؛ قسم میدم. فقط بزارید من امیر علیم رو ببینم. شهاب دیگر نمی توانست، نه بگوید. او را قسم داده بود. با کمک محسن در تابوت را برداشت. ــ مهیا جان! می خوای بریم تو ماشین؟! مهیا به مریم که نگران بود؛ نگاهی انداخت. ــ نه! من خوبم! دوباره به طرف مرضیه چرخید. مرضیه دستی به صورت سرد و بی روح امیر علی کشید و با گریه گفت. ــ امیر علی! چشماتو باز کن جان من! چشاتو باز کن! نگاه قسمت دادم به جون خودم! مثل همیشه اخم کن و بگو، هیچوقت جونه خودتو قسم نده! زار زد. و قلب مهیا فشرده تر و اشک هایش بیشتر شد. ـ امیرعلی؛ چرا تنهام گذاشتی؟! من غیر تو کسیو ندارم. تو تموم زندگیم بودی... تو قول داده بودی، کنارم بمونی! من الان تکیه گاهی ندارم. مهیا به هق هق افتاده بود. ــ امیرعلی! صدات کردم؛ چرا نگفتی جانم؟! امیر علی، نبودنت سخته... با هق هق داد زد. ــ امیر علی!!! مهیا دیگر نمی توانست سر جایش بایستد. مریم و سارا متوجه حال بدش شدند. به او کمک کردند، که از جمعیت دور شوند و گوشه ای بشیند. مهیا، سر روی زانوهایش گذایش و هق هق اش در فضا پیچید. سارا حرفی نزد. گذاشت تا مهیا آرام شود... مهیا با احساس اینکه کسی روبه رویش نشست؛ سرش را بالا آورد. با دیدن شهاب، اشک هایش، گونه اش را خیس کرد. آرام زمزمه کرد. ــ شهاب! شهاب، به چشمان سرخخ و پر اشک مهیا نگاه کرد. ــ جانم؟! گریه اجازه حرف را به مهیا نمی داد. شهاب می دانست، مهیا الان به چه چیزی فکر می کرد. خودش لحظه ای به این فکر کرد، که اگر شهید شود؛ و مهیا برای دیدنش اینگونه زار بزند و دیگران را التماس کند؛ عصبی شد. ـــ مگه من به مامان نگفتم نزاره بیای؟! مهیا اشک هایش را پاک کرد. ــ انتظار نداشتی تو این موقعیت ولت کنم؟! شهاب لرزی بر دلش افتاد. لیوان آب را به دست مهیا داد. ــ بیا یکم بخور... پسری از جمعیت جدا شد و به طرف آن ها آمد. ــ شهاب! شهاب سر برگرداند. ــ جانم؟! ــ حاج آقا موسوی گفتند بیاید. می خواند شهید رو دفن کنند. ــ باشه اومدم! شهاب، نگران مهیا بود. نمی توانست اورا تنها بگذارد. مهیا که از چهره و چشمان شهاب قضیه را فهمید؛ دستش را روی دست شهاب گذاشت. ــ شهاب برو من حالم خوبه. ــ بیا بربمت تو ماشین، خیالم راحت باشه. ــ باور کن شهاب! حالم خوبه! سارا و مریم پیشمن تو برو... شهاب سری تکان داد. دست مهیا را فرشد. ــ مواظب خودت باش! ــ باشه برو! شهاب از او دور شود. مهیا دوست نداشت برود. دوست داشت کنارش می ماند و او را آنقدر نگاه میکرد، تا مطمئن شود؛ که هست و هیچوقت تنهایش نمی گذارد. مهیا با دخترها به سمت جمعیت رفتند. کار خاک سپاری تمام شده بود و مرضیه سرش را روی قبر گذاشته بود و با گریه امیر علی را صدا می کرد. صدای مداح در فضای غم انگیز معراج پیچید. عشق؛ عشق بی کرونه... اشک؛ از چشام روونه... * از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا * * ادامه.دارد.... *
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دروغی که پس از ۱۱ ماه برملا شد •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
مداحی_آنلاین_چگونگی_کشف_حجاب_حجت_الاسلام_عالی.mp3
3.16M
♨️چگونگی کشف در زمان رضاخان پهلوی 👌 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام عالی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
17.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙نماهنگ حماسی وبسیار زیبای حکم جهاد 🇮🇷 🎤حسین طاهری وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد ما قدرت حقیم تلاویو ضعیف است ما نیروی قدسیم و هدف قدس شریف است تهدید شدی خصم برو اَرچه نشستی در راه سلیمانیِ ما نیست شکستی 🌺🇮🇷 🇮🇷🌺 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب: دشمن در دشمنی و نقشه‌کشی خودش جدی است و ما هم در مقابله با دشمن به شدت جدی هستیم. 🌷 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat