eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | نماهنگ «روزه‌اولی» با صدای محمدحسین پویانفر •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تاثیر خطای یک نفر در زندگی دیگران 🔹گناه یک شخص در جامعه مانند این صحنه است؛ با امر به معروف باید به برخی بگوییم که نمی‌توانند گناه کنند و‌ بگویند به خودم مربوط است. 🔹همه جامعه در یک کشتی سواریم...! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
46.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تند خوانی جزء چهارم قرآن کریم 🔹 با صدای استاد معتز آقایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
4⃣ دعای روز چهارم ماه رمضان 🎙 با صدای قاسم موسوی قهار •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
🌹
🌹🙏🌹👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌پیش‌بَری اهداف براندازانه با تحریک و سوء‌استفاده از احساسات زنانه! 📌ابن‌زیاد: در جنگ شهری، نیمی از لشکریان زنانند؛ بُرد با کسی است که بتواند آنها را روانه میدان کند! ⚠️ اجازه تکرار تاریخ را نخواهیم داد
هدایت شده از شیفتگان تربیت
از کتاب تا قاف کرامت کانال شیفتگان تربیت کتابخوانی برگزار میکند. هدیه نقدی برای افراد برگزیده 😍🎁🎁🎁🎁 👈وقت کامل برای مطالعه است👌 https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90 برای دیگران ارسال بفرمایید 📌مطالب ناب همراه با مسابقه و هدایایی نقدی هدیه ۳۰۰ میلیون ریالی ۴،۰۰۰،۰۰۰میلیون ریال برای ۷۵ نفر زمان مسابقه اطلاع رسانی خواهد شد
تندخوانی‌جزء 5۩معتزآقائی.mp3
4M
⑤ تندخوانی جزء پنجم قرآن 🎙 استاد معتز آقایی
📚 روزه گرفتن با وجود منع پزشک 💠 سؤال: اگر پزشکی به جهت بیماری از گرفتن روزه منع کند، روزه گرفتن چه حکمی دارد؟ روزه منع_پزشک_از_روزه_گرفتن
راهکارهای زندگی موفق در جزء پنجم قرآن کریم👆👆👆 التماس دعا 🤲 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
* 🌹 ــ این عالیه سمانه بیا تنت کن ــ بابا بیاید بریم بشینیم یه جا پاهام درد گرفت مژگان به سمتشان آمد و دست سمانه را گرفت و به سمت کافه ای که در پاساژ بود کشاند. ــ کشتید این دخترو خب ،پا نموند براش از بس بردینش اینور و اونور سمانه نگاهی به مژگان انداخت،برعکس خواهرش او همیشه مهربان بود و نگاه هایش رنگ مهربانی و محبت را داشت و مانند نگاه های تحقیر آمیز و غیر دوستانه ی نیلوفر نبود. وارد کافه شدند و دور یکی از میزها نشستند،بعد از چند دقیقه صغری و ثریا هم به جمعشان اضافه شدند،سه ساعتی می شد برای خرید عقد چهارتایی به بازار آمده بودند،اما هنوز خریدی نکرده بودند. سمانه نگاهی به آن ها انداخت که در حال بحث در مورد لباس هایی که دیده اند،بودند،با صدای گوشی صغری سکوت کردند،صغری با دیدن شماره کمیل گفت: ــ وای کمیله،فک کنم الان میخواد بیاد برید حلقه انتخاب کنید مژگان با ناراحتی گفت: ــ دیدید اینقدر لفتش دادیم تا کمیل اومد سمانه که از فکر اینکه تنهایی با کمیل برای خرید برود شرم زده می شد،گفت: ــ خب باهم میریم دیگه خرید ،هم حلقه هم لباس با اخم کردن هر سه ساکت شد. ــ دیگه چی؟میخوای با شوهرت بری حلقه بخری بعد من با مژگان و صغری دنبالت اومدیم برا چی؟ ــ ثریا چه اشکالی داره آخه؟ صغری که برای صحبت با کمیل کمی از آن ها دور شده بود ،روی صندلی نشست: ــ خانما کمیل اومده آدرس دادم الان میاد سمانه با استرس به ثریا نگاه کرد،ثریا با لبخند دستان سرد سمانه را در دست گرفت وآرام گفت: ــ آروم عزیزم دلم،چیزی نیست داری با شوهرت میری خرید حلقه ــ نمیدونم چرا استرس گرفتم ــ عادیه همه اینطورن،بعدشم کمیله ها ترس نداره،همون کمیلی که بیشتر وقتا کلی مورد عنایت قرارش میدادی یادت نرفته که و چشمکی برایش زد،سمانه با حرص مشت آرامی به او زد: ــ یادم ننداز ثریا ثریا خندید وگفت: ــ شوخی کردم گلی میخواستم حال و هوات عوض بشه ،الانم یکم بخند قیافت اینهو میت شده با صدای مردانه ای هر چهار نفر به سمت صدا برگشتند. سمانه نگاهش را از بوت های مشکی و اور کت بلند مشکی بالا گرفت و نگاهش به کمیل رسید که او را نگاه می کرد با ضربه ای که ثریا به پایش زد به خودش آمد و و آرام سلام کرد. ــ ببخشید مزاحم جمعتون شدم اما گفتید ساعت۸خریدتون تموم میشه همه به هم نگاه کردند و ریز خندیدند،ثریا خنده اش را جمع کرد و گفت: ــ نه آقا کمیل ،از عصر تا الان اینقدر اینور و اونور چرخیدیم فقط خانمتو گیج کردیم ،والا هیچ نخریدیم ــ جدی میگید؟اگه میدونستم خانممو نمیدادم دستتون از لفظ خانمم که کمیل با آن سمانه را مورد خطاب قرار داد،لرزی بر قلب سمانه انداخت. ــ خب پس ما میریم خرید حلقه ،شما هستید ثریا خانم؟ ــ بله هستیم ماهم باید بریم خرید بعدا میبینیمتون با اشاره ی ثریا از جا بلند شدند و خداحافظیه سریعی با سمانه کردند و در عرض یک دقیقه از کافه خارج شدند. ــ بریم سمانه خانم سمانه لبانش را که از استرس خشک شده بودند را تر کرد وآرام لب زد : ــ بله از روی صندلی بلند شد و همراه کمیل از کافه خارج شدند،اول به سمت مغازه ای در همان پاساژ رفتند،فروشنده دوست کمیل بود و از آن ها به خوبی استقبال کرد و بهترین حلقه ها را برایشان آورد ،سمانه و کمیل هر دو سختگیری نکردند و سریع انتخابشان را کردند،موقع حساب کردن حلقه ها ،سمانه کارتش را از کیف در آورد که با چشم غره ای که کمیل برایش رفت،دستش در مسیر خشک شد،کمیل سریع هر دو حلقه را حساب کرد و از مغازه خارج شدند. ــ آقا کمیل کمیل ایستاد و به سمانه نگاهی انداخت و گفت: ــ جانم سمانه به رسم این چند روز سریع سرش را پایین انداخت تا گونه های گر گرفته اش را از کمیل پنهان کند،کمیل سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد که موفق شد. ــ چیزی میخواستید بگید؟ ــ آها اره،حلقه ی شما رو مـ... کمیل نگذاشت سمانه ادامه بدهد ا با اخم گفت: ــ وقتی با من هستید حق ندارید دست تو جیبتون بکنید،اینو گفتم که تا آخر عمر که باهم هستیم فراموش نکنید * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقاد به برخی از موضع‌گیری‌های مذهبی‌ها درباره ماجرای اخیر در ⁉️ چرا موقع اهانت به قرآن و سکوت کردید؟
06_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
17.64M
⭕️مستند صوتی شنود ✅جلسه ششم 🛑 ماموریت ویژه شیاطین 🛑 شیطان به چه شکلی در می آید؟ 🛑چه کسانی مورد عنایت اهل بیت هستند؟ 🛑هرکس می خواهد مدافع حق باشد، خود را برای بدترین اتفاقات آماده کند. 🛑راهی برای خلاصی از شیطان 🛑تاثیر مال مخلوط به حرام در زندگی