eitaa logo
شیفتگان تربیت
12هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
17.9هزار ویدیو
1.3هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @game2iran 🕊༉ ـ کانال را به دیگران هم اطلاع رسانی فرمائید🌱؛ تبلیغات نداریم! ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 وظیفه مسافر مردّد در اقامت ده روز ⁉️ مسافری که در جایی اقامت کرده و نمی‌داند ده روز می‌ماند یا خیر، وظیفه‌اش نسبت به نماز و روزه چیست؟
راهکارهای زندگی موفق در جزء یازدهم قرآن کریم
* 🌹 ــ حواستونو جمع کنید،نمیخوام اتفاقی بیفته امیرعلی لبخندی زد و گفت: ــ سرمونو خوردی شاه دوماد،برو همه منتظرتن ما حواسمون هست کمیل خندید و رفت،اما با صدای امیرعلی دوباره برگشت: ــ چی شده؟ ــ کت و شلوار بهت میاد کمیل خندید و دیوانه ای نثارش کرد و به درف محضر رفت،سریع از پله ها بالا رفت،یاسین به سمتش آمد و گفت: ــ کجایی تو عاقد منتظره ـ کار داشتم باهم وارد اتاق عقد شدند،کمیل روبه همه گفت: ــ ببخشید دیر شد کنار سمانه نشست،سمانه با نگرانی پرسید: ــ اتفاقی افتاده ــ اره ــ چی شده؟ ــ قرار عقد کنم سمانه با تعجب به او نگاه کرد و زمزمه کرد: ــ این اتفاقه؟ ــ بله،یک اتفاق بزرگ و عالی سمانه آرام خندید و سرش را پایین انداخت با صدای عاقد همه سکوت کردند،سمانه قرآن را باز کرد و آرام شروع به خواندن قرآن کرد،استرس بدی در وجودش رخنه کرده بود،دستانش سرد شده بودند،با صدای زهره خانم به خودش آمد: ــ عروس داره قرآن میخونه. و دوباره صدای عاقد: ــ برای بار دوم .... آرام قران می خواند،نمی دانست چرا دلش آرام نمی گرفت‌،احساس می کرد دستانش از سرما سر شده اند. دوباره با صدای زهره خانم نگاهش به خاله اش افتاد: ــ عراس زیر لفظی میخواد سمیه خانم به سمتش ا # امد و ست طلای زیبایی به او داد سمانه آرام تشکر کرد،و جعبه ی مخملی را روی میز گذاشت،دوباره نگاهش را به کلمات قرآن دوخت،امیدوار بود با خواندن قرآن کمی از لرزش و سرمای بدنش کم شود،اما موفق نشد،با صدای عاقد و سنگینی نگاه های بقیه به خودش آمد: ــ آیا بنده وکیلم؟ آرام قرآن را بست و بوسه برآن زد و کنار جعبه مخملی گذاشت،سرش را کی بالا اورد، که نگاهش در آینه به چشمان منتظر کمیل گره خورد،صلواتی فرستاد و گفت: ــ با اجازه بزرگترها بله همزمان نفس حبس شده ی کمیل آزاد شد ،و سمانه با خجالت سرش را پایین انداخت،و این لحظات چقدر برای او شیرین بود * از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا * * ادامه.دارد.... *
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️مستند صوتی شنود ✅جلسه نهم 🛑 عصبانیت، زمینه فعالیت شیطان 🛑 نجاست، مورد علاقه شیطان 🛑تنها راه به دست آوردن اخلاص 🛑شیطان از چه راهی انسان را زمین میزند؟ 🛑تبعات گناه مسئولین و عاقبت خیانت به حکومت اسلامی
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تند خوانی جزء یازدهم قرآن کریم 🔹 با صدای استاد معتز آقایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دونوع‌ فعالیت‌ امام‌ زمان(عج) در غیبت... مهم ترین کار حضرت درزمان خودش هست و بزرگترین ... استاد عالی🎤 🌿 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1⃣1⃣دعای روز یازدهم ماه رمضان 🎞 🎙 با صدای قاسم موسوی قهار •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
۲۰ فروردین این برگزار می شود،لطفا اطلاع رسانی فرمائید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حمله تروریستی در مسکو 🔻منابع امنیتی روسیه از تیراندازی در مسکو خبر دادند. 🔻این فیلم نشان می دهد که چهار مرد نقابدار با سلاح های خودکار به سمت بازدیدکنندگان تالار شهر کروکوس تیراندازی می کنند و پشت سر آنها افراد تیر خورده در ورودی خوابیده اند. 🔴 نکته هفته قبل آمریکایی ها به روسیه درباره اجرای عملیات های تروریستی هشدار داده بودند. ظاهرا ناتوانی آمریکایی ها و غربی ها در جنگ اوکراین آنها را بسمت استفاده از مزدوران مسلح تروریست علیه مردم روسیه سوق داده است.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فایل صوتی: تند خوانی جزء دوازدهم قرآن کریم 🔹 با صدای استاد معتز آقایی
🔸مردد شدن برای ادامه دادن روزه 🔺 رساله نماز و روزه، مسأله ۸۱۷
💠 راهکارهای زندگی موفق در جز دوازدهم قرآن
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️مستند صوتی شنود ✅جلسه دهم 🛑 ماجرای فرشید و بلایی که سرش آمد 🛑 بی حجابی حق الناس است. 🛑آهی که باعث می شود، مسلمان از دنیا نروی! 🛑حمله به آرزوها، کار شیطان
* 🌹 بعد از بله گفتن کمیل فضای اتاق را صلوات ها و بعد دست زدن ها در بر گرفت. بعد از امضای دفتر بزرگی که جلویش قرار گرفت که هر کدام از آن امضاها متعلق بودن بهم را برای آن ها ثابت می کرد و چه حس شیرینی بود،سمانه که از وقتی خطبه ی عقد جاری شده بود احساس زیبایی به کمیل پیدا کرده بود به او نگاه کوتاهی کرد،یاد حرف عزیز افتاد که به او گفته بود که بعد از خوندن خطبه عقد مهر زن و شوهر به دل هر دو می افتد.هر دو سخت مشغول جواب تبریک های بقیه بودند شدند، صغری حلقه ها را به طرفشان گرفت،و سریع به سمت دوربین عکاسی رفت،آقایون از اتاق خارج شدندو فقط خانم اطراف آن ها ایستادند،آرش کنارشان ماند هرچقدر محمد برایش چشم غره رفته بود قبول نکرد که برود،و آخر با مداخله ی کمیل اجازه دادند که کنارش بماند. کمیل حلقه را از جعبه بیرون آورد و دست سرد سمانه را گرفت،با احساس سرمای زیاد دستانش ،با نگرانی به او نگاه کرد و گفت: ــ حالت خوبه؟ اولین بار بود که او را بدون پسوند و سوم شخص صدا نمی کرد،سمانه آرام گفت: ــ خوبم کمیل حلقه را در انگشت سمانه گذاشت که صدای صلوات و دست های صغری و آرش در فضا پیچید،اینبار سمانه با دستان لرزان حلقه را در انگشت کمیل گذاشت و دوباره صدای صلوات و هلهله.... دست در دست و با صلوات های بلندی از محضر خارج شدند،کمیل در را برای سمانه باز کرد و بعد از اینکه سمانه سوار شد به طرف بقیه رفت،تا بعد از راهی کردن بقیه سری به امیرعلی و امیر که با فاصله ی نه چندان زیاد در ماشین مراقب اوضاع بوند،بزند. در همین مدت کوتاه احساس عجیبی به او دست داد باورش نمی شد که دلتنگ کمیل بود و ناخوداگاه نگاهش را به بیرون دوخت تا شاید کمیل را ببیند،بلاخره موفق شد و و کمیل را کنار یاسین که با صدای بلند آدرس رستورانی که قرار بود برای صرف شام بروند را میگفت. کمیل سوار ماشین شد سمانه به طرف او چرخید و به او نگاهی انداخت،کمیل سرش را چرخاند و وقتی نگاهش در نگاه کمیل گره خورد،سریع نگاهش را دزدید،کمیل خندید ، گفت: ــ اشکال نداره راحت باش من به کسی نمیگم داشتی یواشکی دید میزدی منو وسمانه حیرت زده از این همه شیطنت کمیل آرام و ناباور خندید * ادامه.دارد....