eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @sh_tarbiat 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا از مساجد شب انتخاباتی اطلاع دارید؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
این سه روز بعد یعنی همین سه‌شنبه برگزار می گردد،لطفا اطلاع رسانی فرمائید https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ» ای مردم! از (عذاب) پروردگارتان بترسید، که زلزله رستاخیز امر عظیمی است! تفسیر: این سوره با دو آیه تکان دهنده و هیجان انگیز پیرامون رستاخیز و مقدمات آن شروع مى شود، آیاتى که بى اختیار انسان را از این زندگى گذراى مادى بیرون مى برد و به آینده هول انگیزى که در انتظار او است، متوجه مى سازد. آینده اى که اگر امروز به فکر آن و آمادگى بر آن نباشد، به راستى وحشتناک است و اگر باشد، دل انگیز و روح افزا است. 🌺🌺🌺 نخست، عموم مردم را بدون استثناء، مخاطب ساخته، مى گوید: اى مردم! از پروردگارتان بترسید، و پرهیز کارى پیشه کنید که زلزله رستاخیز، جریان مهم و عظیمى است (یا أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ). خطاب یا أَیُّهَا النّاسُ، دلیل روشنى است بر این که هیچگونه تفاوت و تبعیضى از نظر نژاد، زبان، اعصار، قرون، مکان ها و مناطق جغرافیائى و طوائف و قبائل در آن نیست، و مؤمن و کافر، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، مرد و زن امروز و آینده، همه در آن شریکند. جمله اتَّقُوا رَبَّکُمْ عصاره تمام برنامه هاى سعادت بخش است; چرا که از یکسو، توحید را بیان مى کند (رَبَّکُمْ) و از سوى دیگر، تقوا را، و به این ترتیب، برنامه هاى عقیدتى و عملى در آن جمع است. و با ذکر جمله إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ حقیقتى را که در بسیارى از آیات قرآن آمده است، به طور سربسته بازگو مى کند، و آن این که رستاخیز با یک انقلاب و تحول شدید در سازمان عالم هستى بر پا مى گردد: کوه ها از جا کنده مى شوند، دریاها به هم مى ریزند، زمین و آسمان در هم کوبیده مى شوند، و جهانى نو با زندگانى نو آغاز مى گردد، مردم در آستانه قیامت در وحشت عظیمى فرو مى روند، و سر از پا نمى شناسند. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱ سوره‌ مبارکه حج) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
🔸حکم فراموش کردن یک رکن نماز 🔺 رساله و روزه، مسأله ۳۰۰ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : اگر می خواهی ایمان کاملی داشته باشی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌ما با اسم کاری نداریم! 🔻 را بدون جهت‌گیری‌ها و تقطیع‌های سلیقه‌ای و سانسور، از سرچشمه بشنوید؛ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
* 💞﷽💞 ‍ 22 ✍ -اره،توروخدا یادم نیار! امروز به اندازه کافی قشنگ بوده سپیده که قیافه راحله را دید خنده اش گرفت. خوشبختانه آن روز صفایی عجله داشت برای همین فقط توانست درس را بدهد و برود. از کلاس که بیرون آمدند سپیده سقلمه ای به راحله زد: - شانست خوبه ها! حالا اگه ما بودیم دو ساعتم اضافه میموند تا از همهههه بپرسه، وضعه داریم?ایششش راحله خندید: -ناهار رو اینحا بخوریم یا بریم ارم? سپیده نالید: -اووو،ارم? کی حوصله داره اون همه راه بره و اون همه پله رو بره بالا? دو زار غذا بهمون میدن همش صرف رفت و آمد میشه! همین حا میخوریم دیگه! راحله که سعی داشت چادرش را بگیرد تا باد نبردش گفت: -بعد اسم ما شیرازیا بد در رفته! باشه دیگه اینقد ناله و زاری نداره ک. از خیابان گذشتند تا وارد دانشکده شماره 3 شوند که سلف داشت. راحله به شوخی گفت: -این همه راه اومدی خسته نشدی? سپیده پیامی را که نوشته بود ارسال کرد،گوشی اش را در کیفش گذاشت و به شوخی گفت: -نمیدونم چرا سلف رو همون طرف نساختن که ادم راحت باشه! دم اتاقک کوچک فروش ژتون ایستادند. بالخره ژتون را گرفتند و راهی سلف شدند. وقتی غذایشان را گرفتند سپیده پرسید: -کلاس عصر رو میای? راحله کمی از خورشتش را روی پلو ریخت: -اره،چرا نیام? - گفتم شاید میخوای بری معذرت خواهی! راحله که قاشق را به دهانش نزدیک کرده بود لحظه ای به سپیده خیره ماند، بعد قاشق ش را پایین آورد و رفت توی فکر. سپیده دهانش را پر کرد: -ولش کن،مهم نیست راحله نگاهش کرد. کاش او هم میتوانست اینقد بی خیال باشد. بالخره سپیده غذایش را تمام کرد. راحله هم چند لقمه ای خورد و بقیه غذایش را سپیده همچون غنیمتی جنگی ک گیر قحطی زده ای می آید قورت داد و گفت: -این دکتر پارسا هر بدی داشت خوبی ش این بود که غذای تو به من رسید. ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 محبت بیش از اندازه ممنوع! 🎙 حجت‌الاسلام استاد حسین دهنوی 🔰 سلسله جلسات خانواده موفق •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: مبلغ غدیر باشیم! 🔸 حضرت رضا علیه السلام از امیر مؤمنان علی علیه‌السلام نقل کرده است که فرمود: باید حاضر به غائب و نزدیک به دور جریان غدیر را برساند. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به این مسئله دستور داده است. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طرفدارهای نامزدها کاسه‌ی داغ تر از آش نشوند. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
این همین برگزار می گردد،لطفا اطلاع رسانی فرمائید https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور در این شرایط، مردم را برای مشارکت در دعوت کنیم؟ این ۸دقیقه بارها ارزش دیدن دارد •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
🔸همیشه حرفی بزن که بتوانی آن را بنویسی... چیزی را بنویس که بتوانی امضا کنی... و چیزی را امضا کن که بتوانی پایش بایستی... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
چرا رای بدیم؟.pdf
1.21M
چرا باید رأی بدهیم؟! 🔰 ۷ دلیل برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آقا جان نمی گذاریم حرفت زمین بماند... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
این همین برگزار می گردد،لطفا اطلاع رسانی فرمائید و در ثواب سهیم باشید به اندازه کافی هست https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىَ وَمَا هُم بِسُكَارَىَ وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ» روزی که آن را می‌بینید، (آنچنان وحشت سراپای همه را فرامی‌گیرد که) هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را فراموش می‌کند؛ و هر بارداری جنین خود را بر زمین می‌نهد؛ و مردم را مست می‌بینی، در حالی که مست نیستند؛ ولی عذاب خدا شدید است! تفسیر: آیه بعد، نمونه هائى از بازتاب این وحشت عظیم را در چند جمله بیان کرده مى گوید: روزى که زلزله رستاخیز را مشاهده کنید، آنچنان وحشت سر تا پاى همه را فرا مى گیرد که مادران شیرده از کودک شیرخوارشان غافل مى شوند (یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَة عَمّا أَرْضَعَتْ). 🌺🌺🌺 و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنین خود را سقط مى کند (وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْل حَمْلَها). سومین بازتاب این که مردم را به صورت مستان مى بینى، در حالى که مست نیستند! (وَ تَرَى النّاسَ سُکارى وَ ما هُمْ بِسُکارى). ولى عذاب خدا شدید است که این چنین هول و وحشت به دل ها افکنده و انسان ها را از خود بى خود ساخته است (وَ لکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدِیدٌ). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲ سوره‌ مبارکه حج) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣تصویرسازی بچه ها از خدا و اهلبیت قبل از سن بلوغ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* 💞﷽💞 ‍ راحله خندید. سپیده دختری تپل با مصرف غذای بالا بود. هروقت راحله میل نداشت، روزه بود یا به هر دلیل دیگه ای -مثل امروز- غذایش را نیمخورد روز جشن سپیده بود. برای یک ادم پرخور چه چیزی بهتر از یک پرس غذای اضافه? و سپیده اعتقاد راسخی داشت به ضرب المثل معروف "مفت باشه، کوفت باشه". برای همین حتی غذای سلف با وجود کیفیت نه چندان مطلوبش غنیمتی مناسب بود. تنها زمانی که سپیده رغبت چندانی به غذا نشان نداده بود اوایل ورودش به خوابگاه بود که از دستپخت مادرش جدا مانده بود. البته این واقعه عجیب، تنها چند روزی بیشتر طول نکشید بود و سپیده به راحتی غذای سلف را جایگزین کرده بود. این همه اشتهای سپیده برای راحله تعجب آور بود و چون می ترسید علت ان بیماری تیرویید یا بیماری دیگری باشد، سپیده را مجبور کرده بود یک چک آپ کامل برود و نهایتا به این نتیجه رسیدند ک مشکلی وجود ندارد و مساله تنها علاقه بیش از حد سپیده به خوراکی بود و نه چیز دیگر. هرچند خیال راحله کمی راحت شده بود اما نگرانی اش بابت چاق شدن سپیده همچنان ادامه داشت! و وقتی این قضیه را به سپیده گفته بود سپیده با بی خیالی شانه ای بالا انداخته بود و در حالیکه به پیشانی اش اشاره میکرد گفته بود: -پیشونی، منو کجا میشونی! اینجات سفید باشه خواهر..خدا کنه ادم شانس داشته باشه و راحله از این بی خیالی خندیده بود. با این اوصاف آن روز سپیده، بیشتر از هرکسی از دکتر پارسا متشکر بود. بالخره سپیده از ظرف غذا دل کند و به طرف ایستگاه اتوبوس های دانشگاه راه افتادند و به اصرار سپیده که مثل یک سینی سلف سیار شده بود، به جای پایین و بالا رفتن از پله های زیر گذر، از خیابان گذشتند. تا آمدن اتوبوس چند دقیقه ای مانده بود. سپیده لبه دیوار کوتاه دانشکده نشست و به نرده ها تکیه داد. راحله هم مقابلش ایستاد تا سپیده بتواند مقنعه اش را درست کند. درگیری همیشگی سپیده یا مقنعه و کش چادرش یکی دیگر از معضلات بود. از آنجایی مه سپیده عادت نداشت کش چادرش را سفت ببندد، چادرش چندان مرتب روی سرش نمی ایستاد و بنابراین هرچند وقت یکبار میبایست مقنعه و چادرش را مرتب کند که در این مواقع هرکس همراهش بود بایستی نقش حایل بین او و مردم را بازی می کرد و خب طبیعتا این نقش بیشتر به راحله واگذار میشد و ب نوعی جزو وظایف روزانه اش شده بود. بالخره سرویس آمد و با دعاهای سپیده صندلی خالی ماند تا بتواند خودش را روی آن جا بدهد. در طول مسیر تا رسیدن به تپه خوابگاه، که دانشجو ها مختصرا به آن تپه می گفتند، راحله ساکت بود. قبل از اینکه از پله ها پایین بروند راحله کنار پله ها ایستاد و به شهر شیراز که زیر پایشان جا خوش کرده بود خیره شد. او عاشق دیدن شهر از ارتفاع بالا بود. برای همین همیشه چند دقیقه ای اینجا می ایستاد تا این منظره را نگاه کند. سپیده که هنوز سنگینی غذا اذیتش میکرد گفت: -سیر ویو شدین?بریم? راحله که دیدن این منظره او را از درگیری ذهنی خارج کرده بود با لحنی که نشان میداد در عوالم دیگری سیر میکند با صدایی آرام گفت: -همیشه یه احساسی بهم میگه اینجا نمی مونم!البته شاید برای من بد نباشه چون این شهر رو زیاد دوست ندارم! سپیده نگاهی به راحله کرد: -همه عشقشونه بیان شیراز زندگی کنن اونوقت تو اینجارو دوست نداری? راحله لبخندی زد: -خب سلیقه ست دیگه بعد دوباره به طرف شهر چرخید و گفت: -نه اینجا دنیا اومدم، نه اینجا میمیرم! ...