eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 روزی حکیمی به شاگردانش گفت: می خواهیم یک بازی انجام دهیم. بچه ها با خوشحالی گفتند چه بازی!؟ گفت: فردا هر کدام یک کیسه می گیرید و در آن به تعداد آدمهایی که دوستشان ندارید و از آنها بدتان می اید پیاز قرار دهید! 🔸روز بعد همه همان کار را کردند . یک و دو و سه و ... پیاز در کیسه آوردند. حکیم گفت: تا وقتی نگفتم، آن کیسه را هر جا که می روید با خود ببرید. 🔹بچه ها بعد از مدتی از این وضع خسته شدند و به حکیم شکایت بردند: که پیازها گندیده و بوی تعفن آنها را اذیت میکند... حکیم به آنها گفت: این شبیه وضعیتی است که کینه دیگران را با دل خود همراه کنیم، و این کینه و نفرت قلب ما را فاسد می کند و بیشتر از همه خودمان را اذیت خواهد کرد! 🔺پس دل خود را از کینه و حسد و همه بدیها دور کنیم ...🔺 http://eitaa.com/salehinardabil
هدایت شده از شیفتگان تربیت
👈مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند، به سراغ استاد رفت. 🔹استاد خردمند گفت: تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد، پولی بده. تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد ودشنام می داد، جوان به او پولی می داد. 🔸آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد. استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر. همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او. . . 🔹جوان به گدا گفت: عالی است! یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد ،پول بدهم، اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آن که پشیزی خرج کنم. 🔺استاد وقتی صحبت جوان را شنید رو نشان داده و گفت: برای گام بعدی آماده ای ؛چون یاد گرفتی به روی مشکلات بخندی! به ما بپیوندید🌹 📚کانال شیفتگان تربیت👇 http://eitaa.com/salehinardabil
😍 روزی بهلول داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می گوید : من در سه مورد با زاهد و شيخ و غيره مخالفم. یک اینکه می گویند خدا دیده نمی شود . پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گویند : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می گویند : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم. استاد اینها را شنید و شرمنده شد و از جای برخاست و رفت... ✅باما همراه شوید... 🔗ایتا: 🌐http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
در خبرها اورده اند که... مردی🧔 صبح گاهان برای ادای نماز صبح روانه🚶‍♂ مسجد🕌 شد در راه پایش سر خورد و در گودالی اب فرود آمد🙆‍♂😬 به منزل🏘 برگشت و پس از تعویض لباس 👕👖دوباره روانه مسجد 🕌شد . دوباره همانجا سر خورد و به گودال افتاد. 😖😓 مرد به سوی خانه 🏘برگشت برای بار سوم لباس🧥👖 پوشید و روانه خانه خدا🕌 گردید. وقتی به گودال آب رسید دید 👀 مردی🧛‍♂ فانوس به دست منتظر او ایستاده ...‼️ مرد فانوس🧛‍♂ به دست گفت: من منتظر تو هستم تا تو را به سلامت به مسجد🕌 رسانم عابد🧔 قصه ما از او تشکر کرد و با هم روانه مسجد🕌 شدند وقتی به مقصد رسیدند مرد عابد🧔 قصه ما از مرد فانوس 🧛‍♂به دست پرسید: تو که هستی⁉️ و برای چه به من کمک کردی ..‼️ مرد فانوس 🧛‍♂به دست جواب داد .... من شیطانم ..🧟‍♂ بار اول که به زمین خوردی دوست میداشتم که ازبرگشتن منصرف شوی😠ولی تو با برگشت خود موجب شدی خداوند تمام گناهان خویشاوندانت را عفو نماید😖 و در مرتبه دوم که به زمین خوردی لباس پوشیدی و برگشتی خداوند گناهان تمام مردم دهکده ات را بخشید. 😖😖 ترسیدم اگر بار دیگر به زمین بخوری خداوند به خاطر تو از سرتقصیرات تمام مردم زمین بگذرد😣 بنابراین چاره را در آن دیدم که شما را به سلامت به مقصد رسانم.👿 ✅ با ما همراه شوید... 🔗 ایتا: 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
🎋 : بهلول‌به‌پادشاه‌داد 🌹روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده! بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ گفت: صد دینار طلا. پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ گفت: نصف پادشاهی‌ام را. بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟🍃 گفت: نیم دیگر سلطنتم را. بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat 🌐 روبیکا: 🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat