#داستانک
👈 روزی حکیمی به شاگردانش گفت:
می خواهیم یک بازی انجام دهیم.
بچه ها با خوشحالی گفتند چه بازی!؟
گفت: فردا هر کدام یک کیسه می گیرید و در آن به تعداد آدمهایی که دوستشان ندارید و از آنها بدتان می اید پیاز قرار دهید!
🔸روز بعد همه همان کار را کردند . یک و دو و سه و ... پیاز در کیسه آوردند.
حکیم گفت: تا وقتی نگفتم، آن کیسه را هر جا که می روید با خود ببرید.
🔹بچه ها بعد از مدتی از این وضع خسته شدند و به حکیم شکایت بردند: که پیازها گندیده و بوی تعفن آنها را اذیت میکند...
حکیم به آنها گفت: این شبیه وضعیتی است که کینه دیگران را با دل خود همراه کنیم، و این کینه و نفرت قلب ما را فاسد می کند و بیشتر از همه خودمان را اذیت خواهد کرد!
🔺پس دل خود را از کینه و حسد و همه بدیها دور کنیم ...🔺
http://eitaa.com/salehinardabil
هدایت شده از شیفتگان تربیت
#داستانک
👈مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند، به سراغ استاد رفت.
🔹استاد خردمند گفت:
تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد، پولی بده.
تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد ودشنام می داد، جوان به او پولی می داد.
🔸آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد.
استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر.
همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او.
.
.
🔹جوان به گدا گفت: عالی است! یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد ،پول بدهم، اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آن که پشیزی خرج کنم.
🔺استاد وقتی صحبت جوان را شنید رو نشان داده و گفت:
برای گام بعدی آماده ای ؛چون یاد گرفتی به روی مشکلات بخندی!
به ما بپیوندید🌹
📚کانال شیفتگان تربیت👇
http://eitaa.com/salehinardabil
#داستانک 😍
روزی بهلول داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می گوید : من در سه مورد با زاهد و شيخ و غيره مخالفم.
یک اینکه می گویند خدا دیده نمی شود . پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
دوم می گویند : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
سوم هم می گویند : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد.
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند.
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد.
ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
استاد اینها را شنید و شرمنده شد و از جای برخاست و رفت...
✅باما همراه شوید...
🔗ایتا:
🌐http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
#داستانک
در خبرها اورده اند که...
مردی🧔 صبح گاهان برای ادای نماز صبح روانه🚶♂ مسجد🕌 شد
در راه پایش سر خورد و در گودالی اب فرود آمد🙆♂😬
به منزل🏘 برگشت و پس از تعویض لباس 👕👖دوباره روانه مسجد 🕌شد .
دوباره همانجا سر خورد و به گودال افتاد. 😖😓
مرد به سوی خانه 🏘برگشت
برای بار سوم لباس🧥👖 پوشید و روانه خانه خدا🕌 گردید.
وقتی به گودال آب رسید دید 👀
مردی🧛♂ فانوس به دست منتظر او ایستاده ...‼️
مرد فانوس🧛♂ به دست گفت:
من منتظر تو هستم تا تو را به سلامت به مسجد🕌 رسانم
عابد🧔 قصه ما از او تشکر کرد و با هم روانه مسجد🕌 شدند
وقتی به مقصد رسیدند مرد عابد🧔 قصه ما
از مرد فانوس 🧛♂به دست پرسید:
تو که هستی⁉️
و برای چه به من کمک کردی ..‼️
مرد فانوس 🧛♂به دست جواب داد ....
من شیطانم ..🧟♂
بار اول که به زمین خوردی دوست میداشتم که ازبرگشتن منصرف شوی😠ولی تو با برگشت خود موجب شدی خداوند تمام گناهان خویشاوندانت را عفو نماید😖
و در مرتبه دوم که به زمین خوردی لباس پوشیدی و برگشتی خداوند گناهان تمام مردم دهکده ات را بخشید. 😖😖
ترسیدم اگر بار دیگر به زمین بخوری خداوند به خاطر تو از سرتقصیرات تمام مردم زمین بگذرد😣
بنابراین چاره را در آن دیدم که شما را به سلامت به مقصد رسانم.👿
✅ با ما همراه شوید...
🔗 ایتا:
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
🎋 #داستانک:
#درسیکه بهلولبهپادشاهداد
🌹روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد.
خلیفه گفت: مرا پندی بده!
بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
گفت: صد دینار طلا.
پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهیام را.
بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟🍃
گفت: نیم دیگر سلطنتم را.
بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
🌐 روبیکا:
🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستانک
داستان زندگی ما...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
شیفتگان تربیت
🎥 بازیهای المپیک ۱۹۰۸، حدود ۱۲۰ سال قبل 🔸 #حجاب زنان جالبه توجه هست •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@Shift
کانال متفاوت #شیفتگانتربیت در #روبیکا
حاوی مطالب🔻
#همسرانه
#داستانک
#تربیت
#طب_سنتی
#انگیزشی
#استوری :(قرآنی ،عاشقانه،طبیعت زیبا،شگفتی)
👇👇👇👇👇
https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat
حتما عضو شوید 👆👆👆