eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: همیشه نگران باش 🔸حجت الاسلام محمدرضا رنجبر •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت114 ✍ #میم_مشکات #فصل_بیست_و_هفتم: جواب نهایی راحله روی صندلی تاب حیاط
* 💞﷽💞 ‍ : باد برمیخیزد زنگ زده بودند، جواب گرفته بودند و قرار بود امروز عصر بیایند و حالا راحله در تاب، داشت خاطراتش را مرور میکرد. آمدند. حرفهای بزرگتر ها رد و بدل شد، راحله هم حرف هایش را زد. اعتقاداتش، حریم ها و خط قرمز هایش را گفته بود و از سیاوش هم پرسیده بود. فهمید سیاوش با وجود همه اختلافها قابل اعتماد است. همانطور که پدر فکر میکرد اصول اخلاقی اش محکم و درست است. می ماند ریزه کاری های اعتقادی اش که باید راحله صبر میکرد و تلاش. زمان بیشتری نیاز بود تا معلوم شود قدرت عشق کافیست یا خیر... تحقیقات انجام شده بود و پدر وقتی سید را دیده بود و سوال پرسیده بود از رفیق پانزده ساله اش مطمئن شده بود که این وصلت خیر است. در نهایت قرارها گذاشته شد و تاریخ نامزدی تعین شد. نامزدی که باعث میشد راحله بداند با چه کسی میخواهد زندگی کند و بی گدار به آب نزند. صحبت یک عمر زندگی در میان بود. سیاوش خوب و عاقل بود اما به هرحال تفاوت هایی بود، باید معلوم میشد قابل حل هستند یا راه به بیراهه میرود. آزمایش خون، باز کردن گچ دست سیاوش، خرید های اولیه و ریزه کاری ها انجام شد و در نهایت، عصر یکی از روزهای اردیبهشت ماه، همان روز تولد سیاوش، مراسم نامزدی برپا شد. یکی دو ساعتی طول کشید تا مراسم تمام شود و مهمان ها پراکنده شوند و عروس و داماد را به حال خودشان بگذارند. وقتی خطبه را خواندند و ماچ و بوسه ها و تبریکات تمام شد، در اولین فرصتی که پیش آمد سیاوش دست تازه عروسش را گرفت و یواشکی به باغ خزید. بعد از ماه ها انتظار میتوانست با خیال راحت تماشا کند این پروانه سبک بالی را که به هر فرصتی از دستش میگریخت... ساکت میان باغ کوچکشان قدم میزدند. راحله خجالت میکشید و سیاوش هم چنان خوشحال بود که نمیتوانست حرفی بزند. کمی که راه رفتند راحله پرسید: - این مدت اینقدر درگیری بود یادم رفت بپرسم، نگفتین کی اونجور بهتون حمله کرده بود? سر چی? و سیاوش که اصلا دوست نداشت با به میان آوردن اسم نیما این لحظات خوشش را زهر کند اخم کوتاهی کرد و گفت: - دو تا دزد! میخواستن ماشین رو ببرن، درگیر شدیم! و راحله با شیطنت گفت: -پس اهل دعوا و کتک کاری هم هستین! حالا بیشتر زدین یا خوردین? ...
37.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | با این چند دقیقه به تمام شبهات این روزها درباره چرایی کمک به محور مقاومت پاسخ دهید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | چرا امام‌خامنه‌ای در دیدار با رئیس مجلس لبنان فرمودند: «شرایط کنونی منطقه به گونه‌ای است که هم برای دشمن صهیونیستی شرایط مرگ و زندگی است و هم برای جبهه حق!»۱۴٠۳/۳/۲ 🔸 به روایت آیت‌الله میرباقری •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چند دقیقه آقای رحیم‌پور ازغدی را باید هر روز‌ چندبار شنید... سخنرانی شجاعانه در حضور هاشمی رفسنجانی کاش همان روز شنیده میشد 🌍 پ.ن- شرایط فرهنگی کشور ما تقریبا" در همین نقطه قرار گرفته است. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 شب‌های جمعه سوره واقعه را بخوانید 🔹 ابو بصیر روایت کرده است که امام صادق علیه السّلام فرمود: کسی که در هر شب جمعه سوره واقعه را تلاوت کند، خداوند او را دوست می‏ دارد و محبّت او را در دل تمام مردم قرار می دهد و در دنیا هرگز روی بدبختی و تنگدستی را نبیند..... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 « هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ» هیهات، هیهات از این وعده‌هایی که به شما داده می‌شود! «إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ» مسلّماً غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در کار نیست؛ پیوسته گروهی از ما می‌میریم، و نسل دیگری جای ما را می‌گیرد؛ و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد! تفسیر: هیهات! هیهات! از این وعده هایى که به شما داده مى شود (وعده هاى بى اساس و تو خالى!) (هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ). اصلاً مگر ممکن است انسانى که مُرد و خاک شد، و ذرات آن به هر سو پراکنده گشت، باز هم به زندگى باز گردد؟ چنین چیزى محال است محال!! 🌺🌺🌺 سپس با این سخن تأکید بیشترى بر انکار معاد کردند که غیر از این زندگى دنیا چیزى در کار نیست، پیوسته گروهى از ما مى میرند و نسل دیگرى جاى آنها را مى گیرد، و بعد از مرگ، دیگر هیچ خبرى نیست! و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد! (إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۶_۳۷ سوره‌ مبارکه مؤمنون) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ احکام و شرایط نماز جمعه به زبان ساده 📎 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جاده چالوس؛ جاده زندگی💚 🎙استاد تراشیون •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت115 ✍ #میم_مشکات #فصل_بیست_و_هشتم: باد برمیخیزد زنگ زده بودند، جواب گر
* 💞﷽💞 ‍ و سیاوش که با این حرف اخم هایش را فراموش کرده بود قاه قاه خندید و گفت: -فکر کنم بیشتر خوردم! و دوباره خندید. راحله ایستاده بود و نگاهش میکرد. حالا دیگر میتوانست با خیال راحت کیف کند از بودن با سیاوش. خنده های مردانه اش چقدر دوست داشتنی بود. دلش را میلرزاند. با خودش فکر کرد چطور این چند وقت که شاگرد سیاوش بوده عاشقش نشده? شاید هم این خاصیت آن خطبه جادویی عقد است که اینقدر آرامش میبخشد! سیاوش گفت: -راستی میدونستی امروز تولد منه? راحله متعجب پرسید: -واقعا? خوش ب حالتون سیاوش که منظورش را نفهمیده بود گفت: -چرا? -آخه خدا یه کادوی خوب مث من بهتون داد و سیاوش که اصلا فکرش را نمیکرد آن دختر محجوب و سر بزیر اینقدر زبان ریختن بلد باشد دوباره خندید. یکدفعه راحله به طرفی رفت، خم شد انگار میخواست چیزی را از روی زمین بردارد و بعد برگشت. قاصدکی را جلوی سیاوش گرفت و گفت: -بیا! اینم برا آرزوی روز تولدتون. چشماتونو ببندین، ارزو کنین و فوت کنین سیاوش دستانش را دور دست راحله که قاصدک را گرفته بود پیچید و قاصدک را جلوی دهانش آورد. نگاه مهربانی به راحله کرد و قاصدک را فوت کرد. راحله چرخید و کنار سیاوش ایستاد و با هم، دست در دست هم، پرواز قاصدک های ریز را در باد، تماشا کردند. سیاوش با همان صدای بمش زیر لب آرام شعری را میخواند: -باد بر میخیزد جان میگیرد باد وزیدن آغاز کرد.. اکنون باید زیست.. برای زیستن دو قلب لازم است.. قلبی که دوست بدارد.. قلبی که دوست داشته شود.. دستی که بگیرد.. دستی که گرفته شود.. و بهانه ای برای ماندن.. بهانه ای از جنس بهانه های تو.. که برای ماندن.. نم باران را.. رگبار میدیدی.. نمیدانم یکباره تو را چه شد.. تو اما بدان.. اشکهایم دلتنگت شده اند.. چنان که لحظه ای.. چشمان به انتظار نشسته ام را.. تنها نمیگذارند.. این اشک ها.. خووووب چشمانم را درک میکنند... شعر تمام شد. سیاوش همچنان نگاهش به آسمان بود و راحله نگاهش به سیاوش. یادش آمد به اولین روز نامزدی اش با نیما. خطبه را که خواندند نیما سرش گرم گوشی بود. لابد داشته ... احساس کرد این مرد را خیلی بیشتر از آنکه فکر میکند دوست دارد. یکدفعه بغضی گلویش را بست. بغضی که شاید خستگی تلاطم این مدت بود. شاید هم بغض خوشحالی داشتن سیاوش. چقدر شکرگزار خداوند بود بخاطر داشتن چنین نعمتی. سیاوش آرامش عجیبی در دلش گذاشته بود. ناخواسته کمی دست سیاوش را فشار داد. سیاوش چرخید و به چشمان راحله خیره شد: -چی شده خانم گل? و راحله دلش گرفت. نیما هیچ وقت او را به این لطافت صدا نزده بود. نیمایی که راحله تمام دلش را نثارش کرده بود و این مرد، این جوانی که راحله هرگز روی خوش نشانش نداده بود اینقدر مهربان بود. به چه آب و آتشی زده بود برای دست آوردن راحله. چرا راحله این را زودتر نفهمیده بود? احساس شرم میکرد. پرده ای از اشک چشمانش را پوشاند. سیاوش متعجب و کمی نگران لبخند زد: - راحله جان?حالت خوبه خانمی? دست هایش را دور صورت راحله قاب کرد و نگاهش بین چشم های خیس راحله در رفت و آمد بود: -نمیخوای چیزی بگی? دارم نگران میشما! دوست داشت تمام خستگی این مدت را زار بزند. دستان گرم و مردانه سیاوش امنیت خاصی داشت. میدانست اگر حرف بزند بغضش خواهد ترکید. سعی کرد لرزش صدایش را مخفی کند: -خیلی خوبه که هستی "سیاوش" ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مامان و باباها ....! 🎞 مجموعه "خشت اول" 😊 کمال هم‌نشین همیشه اثر می‌کنه! 💌 برای پدر و مادرها ارسال کنید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ السلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فی اَرْضِه ❤️السلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْرَاُ و تُبَیِّن ❤️السلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصَلّی و تَقْنُت ❤️السلامُ عَلَیکَ حینَ تَرْکَعُ و تَسْجُد ❤️السلامُ عَلَیْکَ حینَ تُهَلِّلُ و تُکَبِّر ❤️السلامُ عَلَیْکَ حینَ تَحْمَدٌ و تَسْتَغْفِر •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ساحل نجات تو پهلو گرفته‌ام سیل گناه برده اگر بارها مرا •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠استوری ولادت امام حسن عسکری علیه السلام به دیگران ارسال فرمائید👌 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat