eitaa logo
شـمیم‌وصــٰال•
1.7هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
1 فایل
°•﷽•° سَلام‌بَرصاحِب لَحظِهایِ اِنتِظار... در کویِ تو معروفَمُ از رویِ تو مَحروم :)💛 ‌ڪپی:ذکر¹صلوآت‌،ظهوࢪآقا.. ادمین تبادل : @eftekhari735753 کانال کتابمون: @enghelabsquare أللَّھُمَ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪَ‌ألْفَـــــــــرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
داشتیم اسم فامیل بازی میکردیم. خواهرزادم تو قسمت مشاهیر نوشت آرمان علی‌وردی :)💔 ♡⇨@ShmemVsal
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- چرارهبر بھ مسئولیـن تشرنمیزنہ؟! 🌱 ♡⇨@ShmemVsal
«❤️💭» مۍدونۍ‌چِرآ‌جُمـلـہ ایـن‌مَڪآن‌مُـجَھَـز‌بـہ‌دوربـیـن‌مِـدآر‌بَسـتِـہ‌اسـت برآ؎‌بعـضۍ‌از‌مآهآ‌اَثَــرِش‌بیـشتَـراَز عآلَــمِ‌مَـحضرِ‌خُــداسـت؟! چـون‌بَنده‌خـداآبِروتو‌میبَرِه🤷🏻‍♀️ وَلــۍ‌خُـدا‌سَتـآرالعـیوبِـہ:)💔🙂🚶‍♀- ‌ •• ♡⇨@ShmemVsal
-آن‌چنـٰان‌جاےگرفتےتو‌بہ‌چشم‌ودل‌مـن ڪہ‌بہ‌خوبـٰان‌دو‌عـآلم‌نظرےنیسـت‌مرا!:) ‌ ‍⁦🌱 ♡⇨@ShmemVsal
از‌عـلامہ‌حسن‌زاده‌پرسیدند شنیدیم‌اگر‌انسان‌در‌نماز‌متوجـہ‌شود کسۍ‌در‌حال‌دزدیدنِ‌کفشِ‌اوست مۍتواند‌نمازش‌را‌بشکند‌و‌کفشش‌ را‌پس‌بگیـرد‌؛درست‌است؟!... علامہ‌فرمودند‌ بلہ‌بلہ،نمازۍ‌کہ‌در‌ان‌حواست‌بہ‌کفش‌باشد اصلا‌باید‌شکست!' ''🚶🏽‍♂🕳 '' ♡⇨@ShmemVsal
آنڪہ‌بَرگه‌شهادتش‌امضاشد اول‌چشمانش‌با‌حَ‌ـیا‌شد !💔🖐🏽 ♡⇨@ShmemVsal
دل گیر نباش،دلت که گیر باشد رها نمیشوی! یادت باشدخداوند بندگانش را با آنچه که بدان دلبسته‌اند‌،می‌آزماید...🌱
استادپناهیان‌میگه: گیرتوگناهات‌نیست! گیرتوکارای‌خوبیه... که‌انجام‌میدی... ولے نمیگی"خدایابه‌خاطرتو"...! اخلاص‌یعنی‼️ خدایافقط‌تو‌ببین‌حتی‌ملائکه‌هم‌نه..🌱✨
چه‌زیباست‌این‌نصیحت‌شهدا: ما‌از‌حلالش‌گذشتیم، شما‌ازحرامش‌بگذرید...!🌱✨
تا دلار چند تومنی پای انقلاب میمونید؟؟؟ -ما مهاجر نیستیم مجاهدیم...🇮🇷💪 ❤️ @ShmemVsal
شـمیم‌وصــٰال•
رمان مدافع عشق ♥️ #پارت69 _البته ببخشید ما اینجور میگیما. بالأخره دختر ماست. خامه... زهرا خانوم جوا
رمان مدافع عشق ♥️ حسین آقا که با تمام صبوری تابه حال سکوت کرده بود. دست هایش را به هم میمالد و میگوید: _خب پس مبارکه. و حاج آقا هم با لبخند صلوات میفرستد و پشتبندش همه صلواتی بلندتر و قشنگتر میفرستند. فاطمه و زینب دست مرا میگیرند و به آشپزخانه میبرند. روسری و چادر را سرم میکنند، و هر دو با هم صورتم را میبوسند. از شوق گریه ام میگیرد. هر سه با هم به هال میرویم. روی مبل نشسته ای، با کت و شلوار نظامی! خندهام میگیرد. "عجب دامادی!" سر به زیر کنارت مینشینم. اینبار با دفعه ی قبل فرق دارد. تو میخندی و نزدیکم نشسته ای، و من میدانم که دوستم داری! نه نه، بگذار بهتر بگویم... تو از اول دوستم داشتی! خم میشوی و در گوشم زمزمه میکنی: _ چه ماه شدی ریحانم! با خجالت ریز میخندم _ ممنون آقا، شمام خیلی... خنده ات میگیرد. _ مسخره شدم! نری برای دوستات تعریف کنیا. هردو میخندیم. حاج آقا مینشیند. دفترش را باز میکند. -بسم الله الرحمن الرحیم... "خدایا از تو ممنونم! من برای داشتن حلالم جنگیدم و الان..." با کنار چادرم اشکم را پاک میکنم. هرچه به آخر خطبه میرسیم، صدای نزدیک شدن نفس هایمان به هم را بیشتر احساس میکنم. مگر میشد جشن از این ساده تر؟ حقا که تو هم طلبه ای و هم رزمنده! از همان ابتدا سادگی ات را دوست داشتم. به خودم می آیم که: _ آیا وکیلم؟ به چهره ی پدر و مادرم نگاه میکنم و با اشارهی لب میگویم: _ مرسی بابا... مرسی مامان! و بعد بلند جواب میدهم. _ با اجازه ی پدر و مادرم، بزرگترای مجلس و... و آقا امام زمان)عج(، بله! دستم را در دستت فشار میدهی. فاطمه تندتند شروع میکند به دست زدن که حاج آقا صلوات میفرستد و همه میخندیم. شیرینی عقدمان هم میشود شکلات نباتی روی عسلی تان... نگاهم میکنی: _ حالا شدی ریحانه ی علی! گوشه ای از چادر روی صورتم را کنار میزنم و نگاهت میکنم. لبخندت عمیق است، به عمق عشقمان! بی اراده بغض میکنم. دوست دارم جلوتر بیایم و روی ریش بلندت را ببوسم. متوجه نگاهم میشوی، زیرچشمی به دستم نگاه میکنی. _ ببینم خانومی حلقت کجاست؟ لبم را کج میکنم و جواب میدهم. _ حلقه چه اهمیتی داره وقتی اصل چیز دیگه ست... دستت را مشت میکنی و می آوری جلوی دهانت. _ ِا ِا ِا... چه اهمیتی؟ پس وقتی نبودم چطوری یادم بیفتی؟ ِ نشانم را نشانت می انگشتر دهم. _ بااین... بعدشم اصلا مگه قراره از یادم بری که چیزی یادآور باشه! ذوق میکنی. _ هوم... قربون خانوم! خجالت زده سرم را پایین می اندازم. ✨نویسنده:میم سادات هاشمی @ShmemVsal