•
.
هر سال بابک شبای یلدا میومد خونه برام یه هدیه ای با آجیل و میوه و اینا میاورد.
بعد میگفت بیا بریم خونه ننه(مادربزرگ) دورهم باشیم.
میرفتیم خانه مامان بزرگم.
اونجا فامیلا دور هم جمع میشدیم.
- بعد شہادتش، من فکر میکردم دیگه بابک نیست قرار کی بیاد؛ خیلی ناراحت بودم و افسوس سال های قبل رو میخوردم....
تا اینکه روز یلدا رفت تو خواب دوستش و گفت برای خواهرم عیدی ببر نزار چشم به در بمونه!
خواهرم منتظره...!!
🎙- #شهید_بابکنوری :)
#یـَلدا🍉
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80