『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
💭#پویشختمصلوات :) °•. باهمسلامتیمقاممعظمرهبری درایامپسازتزریقواکسنکرونارا ازخداون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ڪات_ڪتابـــــ🎬📚
•• عنوانڪتاب: "خاطرات سفیر"
•• نویسندهڪتاب: نیلوفرشادمهری
•• موضوعڪتاب: خاطرات دختری ایرانی است که برای تحصیل و پیشرفت بیشتر به کشور فرانسه سفر میکند. در آنجا با دختری خوش اخلاق آشنا میشود که آمریکایی است و...
•• خریدآنلاینڪتاب:
https://www.digikala.com/product/dkp-411874/
📖#قسمتهاییازڪتاب
روهرشببراتونمیفرستیم:)
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پاسخگویـٖےشبھاتجمھوریاسلامی'
•• نمونههایعجیب؛
ازجهلسیاسیمردم . . .!!
#پاسخ_به_شبهات✂️ [استاد راجی]
#ایران_سیاسی🌐🇮🇷
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#پای_اخلاق_شهدا🌺
•• نوجوانکهبودکلاسِزبانمیرفت.
وهمازبقیهی بچههاقویتربود، وهم
شاگرداولِمدرسه🏅؛ دمِدرِخونهشون تابلوییزده🚪، ورویاوننوشتهبود:
"کلاسِتقویتیدرسِزبان"
درمسجدِامامعلی'علیهالسلام'؛
ساعت۲تا۴؛ هزینهیهرساعت=
¹⁰تاصلوات؛ قبولیباخدا...
👨🏻🏫علیبا برگزاریِاینکلاسخیلیاز بچههایِمحلروجذبِمسجدکرد.
🎙#سردار_شهید_علیهاشمی🌹
تولد:¹⁰دی¹³⁴⁰اهواز
شھادت:⁴تیر¹³⁶⁷جزیرهمجنون
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#شاید_تلنگر...!
داخلفضایمجازی: سربازگمنامامامزمان(عج) داخلفضایواقعی: نمازصبحقضا!!!
- وقتینمازتردبشه
#کلاعمالتردمیشهرفیق:|
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
Faryad Khoda.mp3
9.66M
#رزق_معنوی_شبانه☁️🌙☁️
°〖 پَـناھ خــدا . . . 〗•
🎤علیاکبرقلیچ
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#ڪات_ڪتابـــــ🎬📚 •• عنوانڪتاب: "خاطرات سفیر" •• نویسندهڪتاب: نیلوفرشادمهری •• موضوعڪتاب: خاط
#خاطراتسفیر🚁
#قسمت_اول1⃣
چندتا پذیرش داشتم از چند تا دانشگاه معتبر، مهمترینش ENSAM پاریس بود. انسمها اکلهای ملی ممتاز مهندسیان که اعتبار خیلی بالایی دارن، دانشجوی خوب و توانمند میگیرن و به اندازه کافی هم امکانات در اختیارش قرار میدن.
هزار تا فکر و خیال میاومد توی سرم و میرفت و ذوقم رو ۱۰ برابر میکرد. خیلی خوشحال بودم که میتونستم دانشجوی انسم باشم. چقدر خوبه این سیستم دانشگاهی که برای میزان علم دانشجو و توانمندیهای علمیش اینقدر ارزش قائله. استادی که قرار بود استاد راهنمای تزم بشه یه نامه برام فرستاده بود که بیا همدیگر رو ببینیم. اون موقع ساکن شهر توغ بودم. با یه خانواده فرانسوی زندگی می کردم؛ چیزی شبیه دختر خونده. رفتم یه بلیط رفت و برگشت گرفتم برای دو روز بعد.
یه ساعتی بود که رسیده بودم پاریس. جلوی در انسم بودم؛ یه بنای خیلی قدیمی و زیبا و اصیل. رفتم تو. چند دقیقه بعد، با راهنمایی برگه ای که توش بخش پذیرش و نگهبانی داده بودن دستم، رسیدم به دفتر استادی که مدیریت تز من رو قبول کرده بود؛ یه خانوم خیلی خیلی یخ و سرد. در زدم و خیلی مودب رفتم تو و با یه لبخند سلام کردم. به هر حال به اندازه کافی برای اینکه دانشجویی اون اکل بودم ذوق داشتم که قیافه سنگی استاد نتونه لبخند رو بپرونه! استاد بایه نگاه مبهوت سر تا پام رو برانداز کرد و بعد از یه مکث کوتاه جواب سلامم رو داد. ازم خواست بشینم. شاید ۱۰ ثانیه به سکوت گذشت. منتظر بودم ازم سوال کنه؛ اگرچه همه چیز رو میدونست که قبولم کرده بود. رزومه و سوابق تحصیلی من دستشون بود. من هم خیالم از همه چیز، به خصوص توان علمی و سطح تحصیلیم توی دوره های قبل، راحت راحت بود. برای همین اتفاقاً من بیشتر مایل بودم که ازم سوال کنه؛ از اینکه چه ایده هایی دارم، از اینکه چیزی تو سرمه و چه جوری می خوام به نتیجه برسونمش ... جواب همهش رو آماده کرده بودم و داشتم فکر می کردم باید از کجا شروع کنم. خیلی خوشحال، منتظر شروع گفتگو بودم که خانوم دکتر، در حالی که با دست به سر تا پای من و حجابم اشاره می کرد، گفت: تو همین جوری می خوای بیای توی دانشگاه؟ انتظار همه جور حرفی رو داشتم به جز همین یکی رو! اما ... خب، نیازی به از قبل فکر کردن نبود. جوابش خیلی واضح بود. گفتم: البته!...
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: نیلوفر شادمھری
#ادامهدارد...⌛
••📔📕📗📘📙📓•📔📕📗📘📙📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#خاطراتسفیر🚁 #قسمت_اول1⃣ چندتا پذیرش داشتم از چند تا دانشگاه معتبر، مهمترینش ENSAM پاریس بود. ا
#خاطراتسفیر🚁
#قسمت_دوم2⃣
تلفن رو برداشت و زنگ زد به یه نفر دیگه که اون موقع نمی دونستم کیه. آقایی که قیافهش اصلا شبیه فرانسویا نبود، اما ژست و اداهاش چرا، اومد توی اتاق دستش رو آورد جلو که دست بده. دستام رو روی هم گذاشتم و عذرخواهی کردم و توضیح دادم که من مسلمونم و نمیتونم با شما دست بدم. بعدها فهمیدم اون آقا، که معاون رئیس اون لابراتوار بود، خودش یه مسلمون مراکشیه؛ از اون افرادی که اصرار دارن از خود اروپاییا هم اروپایی تر رفتار کنن! آقاهه یه نگاهی کرد به خانوم استاد و با هم از اتاق بیرون رفتن؛ اما به مدت فقط چند ثانیه. آقاهه یه جوری بود. خدا رو شکر می کردم که اون استادم نیست.
استاد اومد تو بدون اینکه بخواد چیزی درباره من بدونه، گفت: فکر نمیکنم بتونیم با هم کار کنیم؛ به خصوص که توهم میخوای اینجوری بیای دانشگاه ... غیرممکنه ... اون هم توی انسم! توی سرم، که تا چند دقیقه قبل پر از ولوله و هیاهوی حرف های جور واجور بود، یهو ساکت شد؛ اما صدای فریاد و اعتراض دلم رو میشنیدم.
بلند شدم. خیلی سخت بود؛ ولی دوباره بهش لبخند زدم. گفتم: ترجیح میدم عقایدم رو حفظ کنم تا مدرک دکتری انسم رو داشته باشم. گفت: هر طور می خوای!
توی قطار، موقع برگشتن به شهر خودم، به این فکر می کردم که میزان دانش و توانمندی علمیم چقققدر توی این کشور مهمه ... و خب البته اینکه موهام دیده بشه مهمتره! نمیدونم چرا بغض کرده بودم. به خودم گفتم: چته؟ اگه حرفی رو که زدی قبول نداشتی و همینجوری یه چیزی پروندی که بیخود کردی دروغ گفتی؛ اما اگه قبول داری، بیخود ناراحتی. تو بودی و استاد. اما خدا هم بود. ان شاءالله که هرچی هست خیره.
یه هفته بعد برای ثبتنام توی لابراتوار سهپهانای دانشگاه آنژه عازم شهر آنژه شدم...
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: نیلوفر شادمھری
#ادامهدارد...⏰
••📔📕📗📘📙📓•📔📕📗📘📙📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#ڪات_ڪتابـــــ🎬📚 •• عنوانڪتاب: "خاطرات سفیر" •• نویسندهڪتاب: نیلوفرشادمهری •• موضوعڪتاب: خاط
31.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطراتسفیر🚁
کلیپ انیمیشن
#قسمت_اول1⃣ و#قسمت_دوم2⃣
✏️نویسنده: نیلوفر شادمھری
••| ادامهدارد...
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
صفحه-303.mp3
1.94M
#هࢪ_ࢪۅز_ݕٵ_ڨࢪٵن🦋
صفحه 303
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#طݪبڱـٖے👳🏻♂
تا جوان هستید میتوانید یک کارۍ
انــجام بـدهیـــد. ریشـھهاۍ فسـاد
در قلـب جــــوان ضعیـف اســت...!
#امام_خمینی(ره)🌱
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#دلنوشته💔
{..°🕊🔗🌿°..}
♢ليتني كنتُ طيراً...
كُلما ضاقت بي الأرض،
حلقت للسماء...!
♢ڪاش پرندھ بودم
هرگاھ زمین برایم تنگ مےشد،
بھ آسمان پرواز مےڪردم...
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
16.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پاسخگویـٖےشبھاتجمھوریاسلامی'
•• ماجرایانتخابموقت؛
آیتاللهخامنهای به رهبری چه بود؟
#پاسخ_به_شبهات✂️ [استاد راجی]
#ایران_سیاسی🌐🇮🇷
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#پای_اخلاق_شهدا🌺
مادرشھیدمیگه: زمانیکهازکربلابرگشت،
ازشپرسیدم: ازامامحسین(؏)چی
خواستی؟🤲🏻
گفت:یکنگاهبهگنبدحضرتابوالفضل(؏)
کردم، یکنگاهبهگنبدسیدالشهدا(؏)و گفتمآدممکنید.🌿
🎙#شهید_مجیدقربانخانی🌹
تولد:³⁰مرداد¹³⁶⁹ تھران
شھادت:³⁰فروردین¹³⁹⁴ خانطومان
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#شاید_تلنگر...!
ازشهدافقطعکسشونروبرایقشنگی
پروفایلاستفادهمیکنیم
آیاازاخلاقشونوکارهاشونداخل
زندگیمونهماستفادهمیکنیم؟ /:
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
طال انتظاری.. .mp3
6.45M
#رزق_معنوی_شبانه☁️🌙☁️
°〖طال انتظاری ...! 〗•
🎤حسین الاکرف
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#خاطراتسفیر🚁 #قسمت_دوم2⃣ تلفن رو برداشت و زنگ زد به یه نفر دیگه که اون موقع نمی دونستم کیه. آقای
#خاطراتسفیر🚁
#قسمت_سوم3⃣
اون روز همه ی انسمی های پاریس دعوت بودن لابراتوار ما
خانم استاد بوشقد محترم رو که یادتون هست؟
همونی که هیچ خوش نداشت من با اون حجابم دانشجوی انسم باشم به این دلیل که غیر ممکن بود و استاد اوست عزیز که متقاعد شده بود من دانشجوی انسم نباشم به خصوص که به اقایون دستم نمیدم! و وای وای اِه اِه دخترهی مسلمون روز موعود توی LBL بودم . چقدر خانم استاد بوشقد سختش بود طفلی، شماهم اگه بودید پدرتون در میومد . اون هم وقتی مجبور بودید ۷ ساعت تموم نشون بدید اصلا متوجهی حضور تنها محجبهی جمع نشدید . کسی که دست بر قضا دور میز کنار شماهم نشسته و از شانس بد شما خودکارتون که همهی حواستون بهش هست میافته توی بغل طرف و شما نهایتا مجبورید به طرز یهویی متوجهی حضورش بشید!! اون هم وقتی که بهتون لبخند میزنه و خودکارتون رو میده دستتون.
-سلام خانم بوشقد .
+اوه ، سلام شمایید ؟!
عجب . برای من مثل این بود که یه مادری بعد از به دنیا اوردن بچش بگه ، اوه من بچه داشتم؟! ناهار مهمون لابراتوار بودیم اون هم توی رستوران چینیها . بوی مارمولک پخته فضای رستوران رو گرفته بود . پرفسور قشیه توضیح داد که همه ی رستورانای اطراف رزرو بودن و اون از این فرصت استفاده کرده تا ما با غذاهای چینی آشنا بشیم . من نمیفهمم آخه موش برشته هم آشنا شدن داره؟
یکی از دخترای انسم پاریس سمت راستم بود . اسمش سلین بود . گفت :ببخشید ،چقدر این مانتوی شما قشنگه . این لباس محلی شماست؟
-نه این یکی از پوشش های رسمی کشور منه . برای وقتی که یه خانم میخواد از محیط خونه بیرون بره این نقوش هم نقوش سنتی ایرانه .
+شما ایرانی هستید؟
-بله
+وای چه جالب...
و سر صحبت باز شد درباره ی همه چی و خیلی زود رسید به غذاهای چینی . از سلین پرسیدم : تو میخوای چی سفارش بدی؟
+فکر کنم صدف بخورم . خیلی خوشمزه است . البته به کیفیت صدف و نوع پختشم بستگی داره . راستی شما توی ایران صدف میپزید؟
-نه...!
سرم رو کردم توی منو بلکه چیزی پیدا کنم، اما فایده نداشت . ای بابا معقول ترین غذاش حلزون و سبزیجات بود که هیچ تناسبی با عقل ایرانی نداره . ناچار قید غذا رو زدم و رفتم سراغ سوپ ها . یکی یکی خوندم ببینم توی هرکدوم چی پیدا میکنم
یکی یکی خوندم ببینم تو هرکدوم چی پیدا میشه. قالب شون یا گوشت پرنده داشت یا چرنده!!
جز یکی...
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: نیلوفر شادمھری
#ادامهدارد...⏰
••📔📕📗📘📙📓•📔📕📗📘📙📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#خاطراتسفیر🚁 #قسمت_سوم3⃣ اون روز همه ی انسمی های پاریس دعوت بودن لابراتوار ما خانم استاد بوشقد
#خاطراتسفیر🚁
#قسمت_چھارم4⃣
به سلین گفتم: ببخشید این کلمه ای که نوشته چیه؟ گوشته؟
_نه! یعنی آره . تقریبا گوشته.
سفارش غذا رو دادم.
یه سوپ و یه سالاد.
سفارش بقیه چی بود؟؟ یه پیش غذا و یه پرس غذای حسابی و سالاد.
پیش دستی کردم و برای سلین که یکم از نوع سفارش من متعجب شده بود، از عشق وافر ام به سوپ و سوپی جات تعریف کردم.
چشمتون روز بد نبینه.
کاسه سوپ رو که گذاشتن جلوم چشمام گرد شد. اونقدر ازش فاصله گرفتم و چسبیدم به صندلی که نزدیک بود صندلی چپ شه!!
نامردا!!!!! حالا چون من حلزون و گوشت و صدف نمیخوردم، باید سوپ ملخ بهم میدادین؟؟!!
از کجا میدونستم ملخ پخته و یهو پر نمیزنه بیاد روی سر و صورتم؟؟!!!
تصمیمم رو گرفتم...
با خودم گفتم: فقط سالاد رو میخورم. تو یه فرصت مناسب که جماعت مشغول لمبوندن و حرف زدن ان،شوم رو با ملخ هاش به یکی از گارسون ها تحویل میدم.
شروع کردم به خوردن سالاد کاهو که تو برگ کلم و پنیر هم کنارش بود.
سلین گفت: عه ! پس چرا سوپ نمیخوری؟؟
گفتم: خب ، خیلی گشنه ام نیست. یکیش رو بیشتر نمیتونم بخورم، ترجیح میدم سالاد بخورم.
درسته که سوپ فوق العاده است. اما سبزیجات خیلی برای سلامتی بهتره.
من از سر بی غذایی و گشنگی کاهو میخوردم و اطرافیان در وصف رژیم و غذاهای گیاهی حرف میزدن و هی من رو تشویق میکردن و می ستودن.
غذای بقیه و کاهوی من که تموم شد، نوبت به دسر شد. توی منوی دسر ها، دنبال یه دسر بزرگ و حجیم میگشتم . بلکه به زور و ضرب دسر ، یکمی سیر شم، همه سفارش مون رو دادیم.
هنوز آخرین جملات حضار در تحسین رژیم من تموم نشده بود که گارسون ، جلوی چشم اون جماعت رژیم پرست، یه ظرف بزرگ بستنی گذاشت جلوی من، چهار_پنج تا گلوله خوشگل بستنی، با شکلات و خانه و توت فرنگی و یه مشت فشفشه و جنگولک روش.
با چنان عشقی به بستنی نگاه میکردم که جرئت سوال کردن بای هیچ کس نبود.
همیشه معتقد بودم ، نباید برای حرف مردم ، اهمیت قائل شد...
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: نیلوفر شادمھری
#ادامهدارد...⏰
••📔📕📗📘📙📓•📔📕📗📘📙📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#خاطراتسفیر🚁 کلیپ انیمیشن #قسمت_اول1⃣ و#قسمت_دوم2⃣ ✏️نویسنده: نیلوفر شادمھری ••| ادامهدارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطراتسفیر🚁
کلیپ انیمیشن
#قسمت_سوم3⃣ و#قسمت_چھارم4⃣
✏️نویسنده: نیلوفر شادمھری
••| ادامهدارد...
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
صفحه-304.mp3
2.03M
#هࢪ_ࢪۅز_ݕٵ_ڨࢪٵن🦋
صفحه 304
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#طݪبڱـٖے👳🏻♂
در این انقلابــــــ آن قدر کـار هست که میتوان انجام داد بیآنکه هیچ پستـــ، سمتــــــ، حکـم و ابلاغی در کـار باشد.
#شھید_بھشتی(ره)🌱
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80