📍بیایید فرض کنیم
بیایید فرض کنیم به جای رئیس جمهور آمریکا، رئیس جمهور ما میگفت: اگر فقط 200 هزار نفر بمیرند باید از من ممنون هم باشید! چه غوغایی در جهان به پا میشد!؟ ضجه های حقوق بشر و دموکراسی چگونه گوش فلک را پر میکرد!؟ فرض کنید به جای آمریکا و انگلیس در ایران دستورالعملی صادر میشد مبنی بر اینکه بیماران کرونایی مبتلا به سندروم داون، فلج مغزی یا اوتیسم را به حال خود رها کنید تا بمیرند!
یا به جای اسپانیا و ایتالیا در ایران، قید بیماران بالای 80 سال را میزدند یا به جای فرانسه و اسپانیا و آمریکا، در ایران افراد مسن گروه گروه در خانه های سالمندان جان می دادند! آنوقت چه میشد!؟ در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و رسانه های حقوق بگیر غرب و بین سلبریتی ها چه غوغایی برپا میشد!؟
فرض کنید به جای آمریکا و فرانسه و آلمان و ایتالیا و اتریش، ایران محموله ماسک و تجهیزات پزشکی کشوری دیگر را میربود یا در ایران به جای آمریکا و انگلیس پزشکان و پرستارانی که به کمبود تجهیزات اعتراض می کردند اخراج می شدند یا در ایران به جای آمریکا، پرستار فداکاری به علت نداشتن تجهیزات حفاظتی بهتر از کیسه زباله جان میسپرد و مقامات حکومتی به کادر درمان توصیه می کردند به جای ماسک از دستمال و روسری استفاده کنند!
فرض کنید مقامات ما به جای مقامات آن ها جلوی دوربین ها با همه دست میدادند و معضل کرونا را بی اهمیت می پنداشتند یا در ایران صف های کیلومتری برای دریافت غذای خیریه تشکیل میشد! فرض کنید خدای نکرده راهروهای بیمارستان های ما به جای بیمارستان های آن ها مملو از بیماران یا اجساد رها شده بود! اصلا فرض کنید خدای نکرده ایران به جای همه آن کشورها صدر جدول مبتلایان و متوفایان کرونا را در اختیار داشت.
خوب میدانیم که رویداد فقط یکی از موارد بالا در ایران اسلامی کافی بود تا برای روزها و هفته ها، ایران و ایرانی تحقیر و تمسخر و سرزنش شود. تنها یک قلم از هزارانش این بود که دوباره جار بزنند که شعار مرگ بر آمریکا به خودتان برگشته!!؟ اما به لطف خدای بزرگ و به همت و درایت همه ایرانیان، هیچ یک از این اتفاقات نیافتاده است. کاش هرگز در کشورهای اروپایی و آمریکایی تحریم کننده ما هم اتفاق نمی افتاد ولی لااقل خوبی اش اینست که آن ها دیگر نگران جنگ ناجوانمردانه تبلیغاتی و رسانه ای نیستند چون پیچ این یکی دست خودشان است.
حالا به عکس این داستان نگاه کنید: اگر به جای ایران در یکی از آن کشورها، ظرف دو هفته به 100 هزار زندانی مرخصی اعطا میشد و 10 هزار نفر عفو میشدند! چه اتفاقی می افتاد؟ اگر ده ها هزار نیروی جهادی و بسیجی شب و روز به ضدعفونی کردن شهرها، تولید تجهیزات محافظتی، کفن و دفن فوت شدگان و کمک به سالمندان و خدمت به بیماران کرونایی مشغول میشدند چه؟ اگر مردمانشان در حماسه ای تاریخی، یک سنت چندهزار ساله همانند روز طبیعت را ترک میکردند و خیابان ها و بوستان های خالی از جمعیت را به نمایش می گذاشتند چه؟
✍️ حسین رجایی
تنها میان داعش - نسخه موبایل.pdf
1.07M
📕 نسخه پی دی اف داستان #تنها_میان_داعش
در این ایام که در خانه هستیم چه خوبه که قسمتی از وقتمون رو با کتاب بگذرونیم.
🔴معرفی کتاب:
کتاب "تنها میان داعش" داستانی است برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال 1393در شهر آمرلی عراق با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر به ویژه فرماندهی بی نظیر شهید سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی که در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است.
آمرلی در زبان ترکمن به معنای امیری علی هست.(علی(ع) امیر من هست.)
هیئت شهدای گمنام نوش آباد🌹🌹🌹🌹🌹
@shohada_gomnam_noushabad
👆یک کتاب عالی که گوشه ای از اقدامات سردار دلها در مقابله ی با داعش را بیان میکند
از دستش ندین حتما مطالعه بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 دو دقیقه حرف آخر الزمانی.
🚩 حرف دل سید حسن نصرالله : ما در دل نبردی بزرگ هستیم.امام خیمه گاه ما امام خامنه ای است.در این جنگ بی طرفی وجود نداردیا با حسین هستی و یا با یزید و فرمانده حسینی ما بگوید بایستید شب فرارسید میگوییم اگر هزار بار کشته شویم
#ما_ترکناک_یابن_الحسین
هیئت شهدای گمنام نوش آباد🌹🌹🌹🌹🌹
@shohada_gomnam_noushabad
🚦 یک #احتمال و فرضیه این است که اشاعۀ بیماری #کرونا در جهان، با هدفِ عبور دادنِ ملتها از نظم فعلیِ تمدنی بهسمتِ حکمرانیِ بلامنازع مجازی باشد.
📍 جوانانِ آتشبهاختیار بستر تأیید یا رد این قبیل فرضیهها را فراهم کنند.
📍 ویروس کرونا برخلاف همۀ طراحیها، میتواند ضربههای مهلکی بر پیکرۀ مدرنیته وارد کند.
✍ #آیتالله_میرباقری
#بخش_اول
🔸بیماریای که اخیراً فراگیر شده و به یک ابتلای بزرگ برای جامعه جهانی تبدیل شده، از نظرِ اجتماعی و تمدنی، یک پدیدۀ چندوجهی است نه یکوجهی. ما با یک امرِ میانرشتهای و بلکه #فرارشتهای مواجه هستیم که نباید یک وجهۀ آن غلبه پیدا کند و باید ابعاد مختلف این پدیده به شکلِ جدی موردِ تأمل قرار بگیرد. وجهی از این پدیده، جنبۀ بهداشتی است که مربوط به دانشهای وابسته به پزشکی است. وجه دیگر مربوط به حوزه علوم انسانی و علومِ شناختی و همچنین دانشهای تمدنی و فلسفه تاریخ و حوزۀ رسانه و امثال اینها است. حتی جنبۀ امنیتی و #جنگ_بیولوژیکی هم مورد توجه قرار گرفته و آمادگیهایی برای مقابله با این تهدید فراهم شده است.
🔸امروز این بیماری با تهدیدِ سلامت بشر و مخیر کردن بشر بین انتخاب سلامتی یا انتخاب پیوستارهای کنونی، فضای سیاست، فرهنگ و اقتصادِ جهانی را بهشدت تحتتأثیر قرار داده و نوعی گسست اجتماعی ایجاد کرده است، به طوری که بعضی از صاحبنظران جهانی دربارۀ دنیای #پساکرونا شروع به نظریهپردازی کردهاند. این حوادث نشان میدهد که این واقعه، جدیتر و فراتر از یک پدیدۀ یکبُعدیِ بهداشتی و پزشکی است.
🔸به نظر میرسد با در نظر گرفتنِ گستردگی و بزرگیِ این واقعه، و فرضِ پایداریِ این شرایط، این احتمال وجود دارد که در کنارِ همۀ جنبههایی که عرض شد، مقصد جدیتر و بزرگتری هم در پشتصحنه وجود داشته باشد و آن، عبور دادنِ جامعه جهانی از نظم کنونیِ زندگی به یک سامان و نظم جدید است.
🔸دربارۀ این جنبه، دو احتمال هست و ما باید این احتمالاتِ مختلف را در نظر بگیریم و طراحیهای خود را متناسب با آنها دنبال کنیم. #احتمال_اول این است که واقعاً در امتداد این واقعه، فضای عبور از نظم مادیِ مدرن، به نظم معنوی و نظمِ تحتتأثیرِ هدایتهای الهی و در جهتِ غلبۀ ولایت حقه به وجود بیاید؛ یعنی این پدیدهها یک امری تلقی شود که تحت تدبیر ولی الله الاعظم (عج) جامعه جهانی را بهتدریج از نظمِ مادی و سیطرۀ قدرتها بهسمتِ یک نظمِ معنوی و رهایی از تسلط مادی سیر دهد.
#اما در نقطۀ مقابل، این هم محتمل است که مهلت شیطان هنوز تمام نشده باشد و خدای متعال مهلتی به شیاطینِ جن و انس داده باشد و دستگاه ابلیس و شیاطین انس از این فرصت استفاده کنند و با طراحیهای بزرگ و پنهان در پشتِ صحنه، بهدنبالِ تغییر مفهوم و سازوکارهای حُکمرانی بر جهان و ایجاد یک نظم پیچیدهتر مادی، یعنی عبور از حاکمیت کنونیِ قدرتهای مادی بر جهان بهسمتِ حاکمیت مجازی و #حکمرانی_مجازی و سایبری باشند که فضایی مدیریتپذیرتر، خشکتر و سختتر است.
🔸 این طراحیها ممکن است توسط دستهای پشتِ صحنۀ قدرت در جهان انجام شود؛ کمااینکه #دستهای_پشت_صحنه در بعد از جنگ جهانی، صحنه را به گونهای مدیریت کردند که جامعه بشری را به پذیرشِ یک حاکمیت جهانی، و محدود کردن اختیارات دولت_ملتها، واداشتند و تحت عنوانِ سازوکارهایی برای تحقق صلح پایدار، سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل و زیرمجموعههای آن را بر جهان حاکم کردند و فضایی از رعب و هراس و اضطراب و گریز از جنگ را در جامعه جهانی به وجود آوردند. آنها آسیب را به حدّی گسترده کردند که حتی کشورهایی که مستقیماً درگیر آن جنگها نبودند، به پذیرش این نظم جهانی و سیطره قدرتها از طریقِ شبکۀ سازمانهای بینالمللی تن بدهند.
میدانید بیش از هفتاد میلیون کشتۀ رسمی در آن جنگها بوده که بسیاری از آنها مربوط به کشورهای درگیر است، ولی در ورای آن، کشورهایی که درگیر جنگ جهانی نبودند، شاید دهها میلیون کشتههای خاموش دادهاند و این هم طراحی همان کسانی بوده که این جنگها را هدایت میکردند تا بتوانند آن کشورها را هم به نقطۀ پذیرشِ این نظم نوین جهانی بر محور قدرتهای برندۀ جنگ برسانند و نیز آنها را در نقطۀ آسیبپذیری قرار بدهند که مسلط بر اوضاع نشوند.
🔸علیایّحال، همانطور که بحرانِ جنگ جهانی اول و دوم، بستر جامعه جهانی را برای پذیرش یک نظم جدید با ادعای صلح پایدار مهیا کرد، این فضای ناامنِ کنونی هم میتواند جامعه جهانی را برای پذیرش یک پیشنهاد جدید برای تحققِ یک نظم مادی و ایجاد #حکمرانی_مجازی مهیا کند.
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
#آیتالله_میرباقری
#بخش_دوم
🔸این دورکاریها و این تعطیل کردن تجمعات حقیقی و عبور از #جامعۀ_حقیقی به #جامعۀ_مجازی و ایجاد بستر برای پذیرشِ حلوفصل امور (تحصیل، اشتغال و سایر ارتباطات اجتماعی) در فضای مجازی، و قرائن فراوان دیگر بهویژه قرار گرفتن در شرایطِ یک رزمایش بزرگِ زیست در فضای مجازی، که آخرین مقاومتها در برابرِ آن در حال فروریختن است و...، مؤیداتی بر این احتمال است که شاید چنین پشتِ صحنهای وجود دارد تا بتوانند سیطره بلامنازع مجازی بر جهان پیدا کنند. گمان من این است که این بیانی که رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی در روز عید مبعث فرمودند و اشاره کردند که ما در فضای مجازی هم باید قوی بشویم، شاید با توجه به این نکته بوده باشد.
🔸 این احتمال و فرضیه ممکن است معارضاتی داشته باشد، از جمله اینکه اگر چنین مقاصدی در کار باشد، پس چرا این بیماری دامن اروپا و آمریکا را هم گرفته است؟ در پاسخ باید گفت: منافاتی ندارد، چون در جنگ جهانی هم کل جامعۀ جهانی ناامن شد و جهان به سمتی کشیده شد که شعار نظم نوین و صلح پایدار را بپذیرند.
🔸به هر حال، ما باید احتمالات و فرضیهها، بهخصوص احتمالات و #فرضیههای_بزرگ و استراتژیک را در نظر بگیریم و صحت و سُقم آنها را دنبال کنیم و برنامهریزی و رزمایشِ متناسب برای مواجهۀ فعال و هوشمندانه با آن انجام دهیم و تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم. نباید فرضیههای بزرگ را صرفاً با چند قرینۀ خُردِ مخالف رد کرد. البته این فرض هم دور از نظر نیست که این ویروسِ منحوس اما هوشمند، از همان آغاز هم با هدفِ ایجاد گسست اجتماعی از یک طرف، و شکلدهی به پیوست و انسجامِ مجازی و کلبۀ الکترونیکی از طرف دیگر، مهندسی و مدیریت شده باشد.
🔸به نظر میرسد اگر آن نهادها و ساختارهایی که باید پشتیبانیِ فکری کنند، شکل گرفته بود و مسیر خودش را طی میکرد، امروز میتوانست دربارۀ این مسائل، نظر کارشناسی بدهد، ولی تلقی حقیر این است که اکنون، شبکۀ نیروهای جوان و فعال و بهخصوص نیروهای #آتش_به_اختیار، و نخبگان، فضاهای اندیشهورزی در این زمینهها را باید بهسرعت فراهم کنند و بستر #تأیید_یا_رد این فرضیهها را بررسی کنند و سپس بهدنبال یک طراحی همهجانبه و سازوکار جامعی در مقابلِ این پدیده، با ابعادی که برای آن مفروض است، داشته باشند و در برنامههای خود، علاوه بر حوزه بهداشت و حوزه جنگهای بیولوژیکی که بخشی از کار هستند، به این فرضیهها هم توجه کنند. اگر مقیاس این بحران، عبور دادنِ جامعه جهانی بهسمتِ یک حکمرانی بلامنازع جدید باشد و ظرفیت چنین تصرفاتی فراهم آمده باشد، باید تحرکات و اقدامات متناسب با آن طراحی و عملیاتی شود و این کار نیاز به فعالیتهایی در لایههای مختلفِ بنیادی، راهبردی و برنامهریزیهای عملیاتی دارد و بعد اقدام گسترده در صف بهصورت یک شبکه منسجم انجام بگیرد.
🔸شکی نیست که تابآوری جامعه دینی در برابر این ابتلا بسیار بیشتر از جامعه مادی و مدرن است. این ویروس میتواند برخلاف همۀ طراحیها، ضربههای مهلکی بر پیکرۀ مدرنیته وارد کند. این ویروس میتواند به ظهور شکافها و ضعفهای فراوانِ مستتر در نظم مدرن (از جمله اصالت منافع فردی) منتهی گردد. از طرف دیگر، امروز، تمدن غرب یک تمدنِ بیرقیب نیست. در رقابت تمدنی بین جبهۀ غرب و جبهۀ اسلام، اگر مقاومت کنیم و موضعگیری و برخورد آگاهانه و فعال در مقابلِ طراحیهای غیرانسانی غرب داشته باشیم، نتیجۀ متفاوتی رقم خواهد خورد و فروپاشیِ تمدن غرب تسریع خواهد شد.
راه ما آماده شدن برای مواجهه با احتمالات است و این آمادگی چیزی نیست جز #قوی_شدن در عرصههای مختلف اقتصادی، مجازی، علمی و فرهنگی. (۱۳۹۹/۱/۱۰)
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
#تساوی_یا_بردگی
🛑ویل دورانت در کتاب تاریخ و تمدن گفته:
" اصل قضیه اینه که حدود صد سال پیش که کارخونههای مختلف در انگلستان به وجود آمدند، انگلستان با کمبود کارگر مواجه شد. زن ها هم به خاطر ساده بودن، کم توقعی و دور بودن از اخلاق های خشونت آمیز، مورد توجه کارخونه دارها و سرمایه دارها قرار گرفتند. اما به زنها اجازه نمی دادند پولی رو که به دست می آورند، برای خودشون نگهداری یا خرج کنند...
به خاطر همین قانون، زن ها هم نمی رفتند توی کارخونهها کار کنند تا جیب مردها پرتر بشه. از طرف دیگه، سرمایه دارها که به کارگرهای ساده و قانعی مثل زنها نیاز داشتند، این قانون رو به ضرر خودشون دیدند، برای همین، قانونی رو در انگلستان تصویب کردند که زن مالک پول خودش باشه. از همین جا بود که پای زنها به کارخونهها و اجتماع بیرون از خونه باز شد و از همون موقع، بقیه سرمایهدارهای کشورهای اروپایی هم یکی بعد از دیگری، فریاد آزادی و تساوی حقوق زن و مرد رو سر دادند."١
💢شهید مطهری می فرمایند:
"آنچه دنیای غرب کرد این بود که به قول #ویل_دورانت، زن را از بندگی و جان کندن در خانه رهانید و گرفتار بندگی و جان کندن در مغازه و کارخانه کرد. یعنی اروپا غل و زنجیری از دست و پای زن باز کرد و غل و زنجیر دیگری که کمتر از اولی نبود به دست و پای او بست، امّا اسلام زن را از بندگی و بردگی مرد در خانه و مزارع و غیره رهانید و با الزام مرد به تأمین بودجه اجتماع خانوادگی، هرنوع اجبار و الزامی را از دوش زن برای مخارج خود و خانواده برداشت."
📚دختران آفتاب، ص ١١٥_١١٦
#پویش_حجاب_فاطمے
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢بیستمفروردین ماه
سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم شهیدسید مرتضی آوینی
روز هنر انقلاب اسلامی
و روز بسیج هنرمندان
گرامی باد.
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ طوفان به پا کنید!
🔸شاید ما در آستانه خط پایان هستیم! باید ببریم این بازی را ...
👤 تاکید استاد پناهیان در مورد طوفان توییتری در شب نیمه شعبان با هشتگ:
#ThePromisedSaviour
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
انتظار حرکت است
انتظار سکون نیست
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
🌹﷽🌹
🌺🌺🌺سلام ولادت با سعادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رو به همه تبریک عرض میکنم.
💐 این ایام که در خونه هستیم چه خوبه که قسمتی از وقتمون رو برا مطالعه بذاریم.
❤️ از امشب با رمان عاشقانهای متفاوت در دل بحران #ایران و #سوریه و با یادی از شهدای #مدافع_حرم در خدمت شما خوبان هستیم
🌹هر شب دو قسمت تقدیم خواهد شد
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
هیئت شهدای گمنام شهر نوش آباد
🌹﷽🌹 🌺🌺🌺سلام ولادت با سعادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رو به همه تبریک عرض میکن
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_اول
💠 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمهشب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنیتر بود.
روی میز شیشهای اتاق پذیرایی #هفت_سین سادهای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر #ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوشسلیقگیام توجه کند.
💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکیاش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمیاش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکیاش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی #خبر خوندی، بسه!»
💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!»
لحن محکم #عربیاش وقتی در لطافت کلمات #فارسی مینشست، شنیدنیتر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت #العربیه باز بود و ردیف اخبار #سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این میخوای #انقلاب کنی؟» و نقشهای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«میخوام با دلستر انقلاب کنم!»
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بیمقدمه پرسید :«دلستر میخوری؟» میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، #شیطنت کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!»
💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه #مبارزه بینتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!»
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشهها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچهبازی فرق داره!»
💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچهبازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال #دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!»
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و #بسیجیها درافتادیم!»
💠 سپس با کف دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق #مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
💠 تیزی صدایش خماری #عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر #آرمانت قید خونوادهات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«#چادرت هم بهخاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر #اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
هیئت شهدای گمنام شهر نوش آباد
🌹﷽🌹 🌺🌺🌺سلام ولادت با سعادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رو به همه تبریک عرض میکن
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دوم
💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونوادهات فرق داشتی و بهخاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگیات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانوادهام را در محضر و سر سفره #عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای #سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.
از سکوتم فهمیده بود در #مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت :«#مبارزه یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم.
💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی #عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی #بنزین حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده #مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
💠 دو شیشه بنزین و #فندک و مردی که با همه زیبایی و #عاشقیاش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از #تونس و #مصر و #لیبی و #یمن و #بحرین و #سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را میترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! #بن_علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! #حُسنی_مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز #ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار #قذافی هم دیگه تمومه!»
💠 و میدانستم برای سرنگونی #بشّار_اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا #آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»
💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و #عاشقانه تمنا کرد :«من میخوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟»
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده میشد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانهای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درسمون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته #کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»
💠 به هوای #عشق سعد از همه بریده بودم و او هم میخواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
Banifatemeh-Milade Emam Zaman1398-003.mp3
5.51M
🎼دل و دلدارم ، یارِ وفا دارم ..
|⇦• سرود زیبا ویژۀ میلادِ منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله اعظم روحی له الفدا به نفسِ حاج سید مجید بنی فاطمه •✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
یَحبِسُنا عَنهُم إلاّ مایَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُکرِهُه...
چیزى جز کارهاىِ ناشایستِ ما
ایشان را از ما مخفی نمیسازد...
#امام_مهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
#صدای_صلوات
برگنبد افلاک اذان می پیچد
گلبانگ نماز عرشیان می پیچد
برکل سماوات صدای صلوات
درمقدم صاحب الزمان می پیچد
✍#سید_هاشم_وفایی
#صلوات 👉
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
امروز دلم را از هر عشقےخالےمیکنم
و سندِ دلم را به نامِ تو مےزنم.
امروز روزِ توستــ
روزِ تو ، ڪہ پیرترین جوانِ تاریخے ...
امروز و هر روز روزِ توستــ؛
هر روز که به یادت باشیم بهار و
هر لحظه که برایمان دعا کنےعید است.
امروز و هر روز روزِ توست
و ما منتظرِ آمدنت میمانیم
تا دیگر
هیچ غروبے بدونِ تــو
سخت و تلخ و دلگیر نباشد.
در افق آرزوهایم
تنها «أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج» را میبینم...
#سلامصبحتبخیرآقاےمنآقاےدلتنگے✋
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
حال دنیا خوب نیست!
گرفتاری و غم، ترس و اضطراب، ظلم و فساد... گلوی دنیا را میفشارد!!
و در این میان
همهی دلها و فکرها، در جستجوی منجی بشریت و موعود همه ادیاناند!!!
باید همه #باهم برای آمدنش دعا کنیم...
▪️مرا بدون تو حالی برای شادی نیست
▫️اللهم عجل لولیک الفرج
هیئت شهدای گمنام نوش آباد🌹🌹🌹🌹🌹
@shohada_gomnam_noushabad
📝 بیائیم به عنوان یک #منتظر، در این روزهای نفسگیری که وحشت و اضطراب غیرعادی در دل و جان مردم جهان افتاده است، با زبان، پیام، قلم و رفتارمان، همگان را متوجّه #ظهور یگانه منجی الهی عالم بشریّت سازیم و تنها راهحل قطعی برای رفع همهی مشکلات، بیماریها و نابسامانیها، را خلاصه در وجود مقدّس مولایمان #امام_زمان عجّلالله فرجه الشریف و ظهور آن بزرگوار بدانیم و از خدا ظهورش را تمنا کنیم.
هیئت شهدای گمنام نوش آباد🌹🌹🌹🌹🌹
@shohada_gomnam_noushabad
🔸 رهبر معظم انقلاب در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت نیمه شعبان :
🔹شاید در تاریخ بشر کمتر دورهای اتفاق افتاده باشد که آحاد بشری و جامعه بشری به قدر امروز احساس نیاز به منجی داشته باشد.
🔹احساس نیاز به یک منجی، به یک مهدی، احساس نیاز به یک دست قدرت الهی، امامت مظلوم، عصمت و هدایت الهی.
🔹بشر با این همه پیشرفتهای علمی حیرت آور، احساس خوشبختی نمیکند، بشریت دچار فقر، بیماری، فحشا و گناه است، دچار بی عدالتی، نابرابری و شکاف طبقاتی بسیار وسیع است.
🔹بشر دچار سوء استفاده از علم است و دولتها از علم سوء استفاده میکنند، اینها موجب شده انسانها در همه جای دنیا احساس خستگی و دست نیاز به یک نجات بخش کنند.
🔹البته خرد انسانی نعمت بزرگی است و میتواند بسیاری از مشکلات حیات را حل کند، عدالت به وسیله علم امروز فابل حل شدن نیست، گره آن قابل حل شدن نیست، امروز بی عدالتی در دنیا از علم تغذیه میکند.
🔹ماموریت بزرگ حضرت بقیه الله (عج)، عبارت از قسط و عدل است، در بسیاری از روایات و زیارتها به این موضوع اشاره شده است، عدلی هم که انتظار است که حضرت به وجود بیاورند، در بخش خاصی نیست و در همه وجوه است.
🔹آحاد بشر چه آنهایی که نخبه هستند و میتوانند حوادث را تشخیص دهند و چه مردم که گرفتار زندگی هستند، همه این احساس نیاز را دارند، منتهی برخی آگاهانه و برخی غیرآگاهانه.
🔹برای اینکه این نیاز جهت پیدا کند و مفید فایده باشد، در اسلام خواسته شده از ما که انتظار داشته باشیم، انتظار فراتر از نیازمندی است،انتظار یعنی امید به اینکه آینده قطعی وجود دارد.
هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
🔸 رهبر معظم انقلاب در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت نیمه شعبان 2
🔹انتظار فرج داشته باشید، انتظار فرج امید است.
🔹انتظار فرج، خود یک نوع فرج است، انسان را از حالت درماندگی نجات میدهد.
🔹انتظار به معنی نشستن و چشم به در دوختن نیست، انتظار به معنای آماده شدن و اقدام کردن است، به معنای این است که انسان احساس کند که عاقبتی وجود دارد.
🔹باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعه مهدوی، هم خودسازی کنیم و هم به قدر توانمان دگرسازی کنیم، و بتوانیم محیط پیرامونی خود را به حد توان به جامعه مهدوی نزدیک کنیم.
🔹جامعه مهدوی؛ جامعه، قسط، عدالت و برادری است.
🔹آرامش روانی ناشی از انتظار فرج را میشود به وسیله دعا و مناجات با پروردگار افزایش داد.
🔹راز و نیاز با ائمه که نزدیکترین آحاد عالم وجود به پروردگار هستند، به انسان آرامش و امکان و اطمینان میدهد.
🔹دیشب قطعا میلیونها نفر دست به دعا شده و همین موضوع برکات زیادی خواهد داشت، دیشب میلیونها نفر موفق شدند با خدا حرف بزنند که این برکاتش را در جامعه نشان خواهد داد.
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
بیست و یکم فروردین ماه سالگرد شهادت شهید رضا شمس آبادی نوش آبادی
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ امروز سالگرد شهادت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی بود یکی از سه سپهبد شهید ایران
🔻شاید جالب باشد بدانید ایران تاکنون ۳شهید سپهبد داشته که هر سه نیز ترور شدهاند
جالب تر اینکه هر سه شهید به فاصله ۲۰سال از یکدیگر به شهادت رسیدند
در این میان سپهبد شهید قرنی و سپهبد شهید صیاد شیرازی ارتشی بودند و سپهبد شهید سلیمانی نیز سپاهی بود
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
📷 پامنبری های جلسه دیشب #حاج_محمود_کریمی در شب نیمه شعبان
__
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سوم
💠 دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از #سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!»
💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچهها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این #مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط #بشّار_اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک #عدالتخواهیام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از #تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه #اردن بودیم.
💠 از فرودگاه اردن تا مرز #سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان #درعا است و خیال میکردم بههوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از #آشوب شهر لذت میبرد.
💠 در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
💠 بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و #اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!»
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟»
💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی #محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!» و هنوز #عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد. شال و پیراهنی #عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!»
💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز #محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«#ایرانی هستی؟»
💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً #رافضی هستی، نه؟»
و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی #شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🚩هیئت شهدای گمنام نوش آباد
@shohada_gomnam_noushabad