eitaa logo
شٌهَـــدا شَرمَــندهـــ ایمــ🍁
966 دنبال‌کننده
3هزار عکس
808 ویدیو
66 فایل
بِسمــ رَب الشُـهَـدا بیا عـاشِقے را رِعـایَت کُنـیـم 🌿زیـارانِ عـاشِـق حِکـایَت کُنـیـم 🌿 اَز آنـهـا کـه خـونـین سَـفَـر کَرده اَند🌿سَفَر بـَر مِـدار خَـطر کرده اند کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت. 🌷یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:اخوی خدا خیرت بده ماعملیات داریم ماشین ما رو درست کن برم 😊 گفتم مردحسابی الان ظهره خسته‌ام . برو فردا صبح بیا 🤨 با آرامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم 😊 🌷منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته‌ام . نمیتونم کار کنم دیگه . خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده‌م بشورم 😒 بسیجی جوان گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن 😌 🌷 منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال خودم و بچه‌ها رو برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور . ایشون هم آرام بادقت لباسارو میشست . منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیر رو لفت دادم . بعد تموم شدن لباسا اومد. 🌷 گفت:اخوی ماشین ما درست شد؟😊 ماشین رو تحویل دادم داشت . داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن.😍😘 🌷اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱 🌷 حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم . حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید:چی شده؟🤔 🌷 گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟ حاجی گفت:چطور نشناختین؟ ایشون بودن🙂 یه سوال ؛ 👈 بنظر شما ما شایستگی را داشتیم یا ایشون؟🌹 ایشون کجا ما کجا؟!!!!!!!!!😵😭 راوی:رضا رمضانی منبع: کتاب خداحافظ سردار @shohadasharmandeimm