eitaa logo
رمان وحکایات وخاطرات شهدا
62 دنبال‌کننده
93 عکس
14 ویدیو
0 فایل
چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج) رمان وحکایات وخاطرات شهدا https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec @ShohadayEAmniat https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🎆 --» قصه های قرآنــی «-- 🎆 --» عکس نوشته های‌ قرآنی «-- 🎆 --» تفسیر روزانه «-- ‌‌ 🎆--» تلاوت‌های‌ دلنشین «-- 💫 دعا و ذکرهای روزانه💫 💫ختم هفتگی قرآن💫 با ما همراه باشین👇👇 در گروه ✅ «قــــــرآن و دعا» ✅ انجمن قرآن و دعا https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014 ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ᰔᩚ 🎉 تولدِ شهید آغازی ست کــــــــه پایان نــــــــــــدارد ××× شهید آمده تا دلها را به نور الــهی مــــــــزین کند 😍🌟 🦋تولدت مبارک برادرم🦋 🎊 🎈 ᰔᩚ کانال شهدای مدافع حرم https://eitaa.com/joinchat/1622999487C14ec481167
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯سه تا روش خیلی مجرب توسل به سه ساله امام حسین (ع) اول⬅️ از شاگردان آیت الله سید جمال الدین‌ موسوی گلپایگانی رضوان الله تعالی علیه نقل شده: رو به قبله 🧮 هزار مرتبه صلوات نثار حضرت رقیه سلام الله علیها هدیه‌ نماید، در انتهاخداوند را به 🧮هزار صلواتی که هدیه شده است، قسم بدهد؛ ان شاءالله حاجت برآورده ومجرّب است! 📚منبع:ذکر محبوب، صفحه ۴۱۱؛ـ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دوم⬅️حاج شیخ مرتضی انصاری تذکر میدادندهنگام برخورد با مشکلات سخت غیر قابل حل عدد🧮 ۱۴ را در نظر بگیرید ،مثلا بگوییدمشکلم حل شد🧮۱۴ صلوات نذر بی بی سه ساله کربلا میکنم یا مبلغ🧮 ۱۴۰۰۰ هزار تومان نذر فلان جا میکنم و سریع مشکل شما ان شاءالله حل میشود.‌ سوم⬅️ شهید حسین معز غلامی به ذکر (الهی به رقیه سلام الله علیها)خیلی اعتقاد داشت میگفت‌ تا گره‌ای به کارتون افتاد یه تسبیح بردارید و بگید : 🤍الهی به رقیه سلام الله علیها خدا حتما به سه‌ ساله ارباب نظر میکنه و مشکلتون‌ حل میکنه برای دیگرانم ارسال کنیم🙏🏼🌹 گروه اعمال طلائی(ادعیه، اذکار) https://eitaa.com/joinchat/1836056829C2f9b34a8ea ارتباط با ادمین گروه: @valayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 6⃣2⃣ سردار علی ناصری برای ماندگاری در تاریخ، شیوه شناسایی و جمع آوری اطلاعات از آغاز تا مرحله نهایی را ذکر می کنم. ما کلیه نیروهای خود را به دسته های متعدد تقسیم کرده و هر دسته را مأمور منطقه یا جای خاصی کرده بودیم. یک دسته معمولا بیست و پنج سی نفره بود. معمول کار این بود که جاهایی در هور، در عمق مواضع دشمن یا در مرزهای خودی، از قبل برای شناسایی مشخص می شد. یادم است که محسن رضایی چندین بار با دست خط خودش چند جا را برای شناسایی مشخص کرد یا در جلساتی که با ما و علی هاشمی داشت، به طور شفاهی نام برد. در مرحله بعدی، جلسه ای به ریاست علی هاشمی تشکیل می شد و مسائل به طور خیلی ریز و کاربردی طرح، بررسی و تحلیل می شد. فرمانهای لازم صادر می گشت و سوژه مورد نظر به دسته ها معرفی می شد تا آنان گروهها و تیمهایی تدارک ببینند و برای شناسایی اعزام کنند. بعد تیمها می رفتند و کلیه اطلاعات مورد نیاز را جمع آوری می کردند. تیمهای شناسایی معمولا چهار تا شش نفره بودند که سوار دو بلم یا قایق می شدند. علت اینکه در هر ماموریت دست کم دو بلم اعزام می شد نیز این بود که ممکن بود برای یک بلم اتفاقی رخ دهد و بلم دومی بتواند کمک کند یا فرار کند و برای ما خبر بیاورد. بلمها چوبی بودند و آنها را نیروهای بومی با مردی و پارو به حرکت در می آوردند. نیروهای اعزام شونده، مسلح به مسلسل کلاشینکف، کلت دستی، قطب نما، دوربینهای دید در روز و دید در شب، آب و مواد غذایی بودند. نیروها کوچک ترین مسائل امنیتی و حفاظتی را رعایت می کردند. مثلا مجاز نبودند قوطیهای خالی کنسرو یا کمپوت را در هور رها کنند و موظف بودند آنها را به عقب بازگردانند؛ زیرا ممکن بود مأموران استخبارات و ضد اطلاعات عراق از طریق همان قوطیهای خالی پی به ماهیت مأموریت ما ببرند و کارها لو برود. در این مرحله، عکسهای هوایی بسیار به کارمان آمد و ما با خواندن آنها توانستیم آبراهها و کانالهایی را که حتی نیروهای بومی از ترس پرخطر بودن منطقه به ما گزارش نکرده بودند، کشف و شناسایی کنیم. گروههای شناسایی به منطقه اعزام می شدند. در بازگشت اگر اطلاعات تکمیلی نیاز بود، باز یکی دو گروه دیگر به منطقه اعزام می شد. شناساییها که کامل می گشت، گزارش مکتوبی تهیه و برای قرارگاه نصرت ارسال می شد. این گزارش در جلسات متعدد با حضور علی هاشمی و مسئولان اطلاعات قرارگاه بررسی، تحلیل و نقد می شد و پس از حصول اطمینان کامل، به مقامهای بالاتر و در رأس آنها محسن رضایی تقدیم می شد. بر اساس همین گزارشهای تصمیمات نظامی در منطقه گرفته می شد. پیگیر باشید چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج) رمان وحکایات وخاطرات شهدا https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec @ShohadayEAmniat https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گریه‌های عاشقانه شهدای مدافع‌حرم مازندرانی در زیارت حرم مطهر بنت‌الحسین حضرت‌رقیه سلام‌الله‌علیها💔 چه گفتید که رقیه سلام‌الله‌علیها خریدارتون شد😭❤️‍🩹 🌹 کانال شهدای مدافع حرم https://eitaa.com/joinchat/1622999487C14ec481167
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌آثار بسیار عجیب خواندن در 😳 💥به شدت پیشنهاد میشه مشاهده بفرمایید ⛳️گروه دلدادگان امام حسین ع (طرح چله زیارت عاشورا) https://eitaa.com/joinchat/2071986607C0c3444224b 🌴⛳️🌴⛳️🌴⛳️🌴⛳️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 کلیپ داستانی معرفی امام حسین(ع) و کربلا برای کودکان 🦋💛🦋💛🦋💛🦋💛🦋💛🦋 ✅ کانال کودکانه ┄┅👒---✶---🧢┅┄ ایستگاه کودکانه😍👦🧒👶 https://eitaa.com/joinchat/26149080Cb4d7c15d29 👆👆👆 💌قسمت های بعدی را در این گروه دنبال کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز روز عاشوراست در کنار عزاداری امام حسین(ع) و خوندن زیارت عاشورا و نذری دادن که خیلی ثواب داره. بیاین برای سلامتی و آرامش دل امام زمان(عج) هم صدقه بدیم. صدقه دادن نه تنها باعث آرامش دل ها میشه، بلکه میتونه بلاها رو هم دفع کنه. 🌸 ان‌شاءالله که همهٔ خیرات و صدقات ذخیره آخرتمان باشد 🌸 ✳️ صدقات ‌و مشارکت های خود را به شماره کارت ✔️بنام حجت الاسلام سیدمجتبی حسینی نژاد شماره کارت 💳
6219861903431954
شماره شبا 💳
IR210560611828005180230401
واریز نمایید روی شماره کارت یا شبا برنید کپی می شود ┄┅══✼🍃🕊🍃✼══┅┄ 🍃🌷🌷🍃 〰〰〰🌟🌺🌟〰〰〰 🍃🌷🌷🍃 🍃🌷🌷🌷 🍃 ✳️نشر پست صدقه جاریه می باشد. گروه دیوار مهربانی https://eitaa.com/joinchat/825033039Cec0700a1f0 🌸با سپاس 🌸
🍂 🔻 7⃣2⃣ سردار علی ناصری اوایل زمستان 1362، حادثه ای بسیار خطرناک اتفاق افتاد که مو ها را از ترس بر انداممان راست کرد . حادثه البته در هور اتفاق نیفتاد در طلاییه رخ داد ؛ اما به ما هم مربوط می شد . یکی ازمحور هایی که ما کار شناسایی انجام می دادیم ، طلاییه بود . در حد فاصل طلاییه جدید و قدیم و روبه روی سیل بند شهید باکری ، شبی بچه ها به شناسایی می روند ؛ تیمی شامل محسن بنی نجار ، هدایت الله ترک زاده و کاظم جودی . مسئول آن محور ، مرتضی طالب زاده بود . قرار بوده برای شناسایی کانال پنجاه متری عراق بروند. دو نفر هم عقب می مانند . در حال عبور از میدان مین ، یکی از آن سه نفر روی مین می رود . انفجاری صورت می گیرد و هر سه نفر زخمی و بیهوش می شوند . مین جهنده بوده . عراقی ها شروع می کنند به تیر اندازی به طرف آن سه نفر ؛ اما چون شب و میدان مین بوده ، جرئت نزدیک شدن نداشته اند . محسن بنی نجار از آن دو احوال می پرسد . آنها پاسخ می دهند که پاهایشان زخمی شده و قدرت حرکت و راه رفتن ندارند . به محسن می گویندکه برود عقب و کمک بیاورد . محسن ، قطب نما را می گیرد ، صورت آن دو نفر را می بوسد و به عقب بر میگردد؛ اما هنوز کمی نرفته با صورت به زمین می خورد . هر چه صدایش می زنند ، جوابی نمی دهد . کشان کشان خود را به او می رسانند و می بینند بدنش سرد شده و شهید شده است . گویا ترکش به قلبش خورده بود . آن دو نفر ، پاهای خود را با چفیه می بندند و تا صبح در حالت هوش و بی هوشی همان جا می مانند . صبح که می شود ، عراقی ها می آیند و آن دو را به اسارت می گیرند . آن دو نفر که پشت کانال بودند ، وقتی که صبح می شود و از آن سه نفر خبری نمی شود ، بر می گردند و خبر می دهند که برای تیمشان دیشب اتفاقی افتاده است . به من که خبر دادند ، بلافاصله با حمید رمضانی به طلاییه و همان جایی که بچه ها شب پیش رفته بودند ، رفتم . با دوربین نگاه کردیم و دیدیم تحریک دشمن غیر عادی است و عراقی ها آنجا گشت می زنند . فهمیدیم برای بچه ها اتفاقی افتاده ؛ اما نمی دانستیم چه اتفاقی . حتی نمی دانستیم شهید یا اسیر شده اند . ترک زاده و جودی را عراقی ها به بصره می بردند و در آنجا پاهایشان را که روی مین رفته بوده ، قطع می کنند . بعد از عملیات خیبر ، عراقی ها آن دو را آزاد کردند و تحویل ایران دادند . من و حمید رمضانی برای استقبال از آنان به ایستگاه راه آهن اهواز رفتیم . در اهواز ، استقبال باشکوهی از آنان کردند . برای لحظه ای آن استقبال عظیم را که دیدم ، دلم خواست من هم اسیر شوم ! از ته قلب از خدا اسارت خواستم . از همان روز به دلم الهام شد که من نیز روزی اسیر خواهم شد ! این رازی بود بین من و خدا که با احد الناسی مطرح نکردم. پیگیر باشید
🍂 🔻 8⃣2⃣ سردار علی ناصری نزدیک های عملیات خیبر ، دشمن نیروهای خود را در جزایر شمالی و جنوبی مجنون تقویت کرد که ممکن است به ماجرای مشکوک اسارت سه تن از نیروهای شناسایی لشکر 27رسول الله مربوط باشد . این سه نفر در حوالی چاه نفتی که در غرب منطقه طلاییه بود ، به اسارت دشمن در آمدند و دشمن بلافاصله حساس شد و مواضعش را در جزایر مجنون کمی تقویت کرد . در طلاییه نیز دشمن خود را تقویت کرد ؛ اما خوشبختانه در سرتاسر منطقه هور هیچ گونه حساسیتی از او دیده نشد. ما در یک سالی که در هور کار اطلاعات و شناسایی می کردیم، ماموریت های برون مرزی زیادی در عمق خاک دشمن انجام داده بودیم و از آن طرف مرز نیز خبرهای دست اول و دقیقی در دست داشتیم. خود من چند بار تا عمق خاک دشمن نفوذ کردم که شرح آن را به تفصیل خواهم گفت. جا دارد در همین جا یادی کنم از شهیدان سید ناصر، سید نور و عبدالمحمد سالمی. این دو ، اولین عناصر اطلاعاتی ما بودند که تا عمق خاک دشمن نفوذ کردند و مناطق حساس دشمن را شناسایی کردند. آن دواغلب از منطقه تبور، رفیع ،حوضچه و.... به طرف استان العماره در عراق می رفتند. در آن نواحی ، نیروهای بومی عراقی بسیاری برای ما کار می کردند و همکاری اطلاعاتی خوبی با ما داشتند . این دو نفر ، ماموریت های زیادی به استانهای العماره ،بصره ، ناصریه و حتی کربلا ،نجف و خود بغداد انجام دادند و گزارش های دست اول و جالبی برای ما آوردند. گزارش های آنان هنوز در برخی از مراکز آرشیوی در داخل ایران موجود است. آنها با مدارک جعلی عراقی وارد خاک عراق می شدند و هر کجا که می خواستند ، می رفتند. پیگیر باشید
🍂 🔻 9⃣2⃣ سردار علی ناصری ما در مرکز اطلاعات قرارگاه نصرت واحدی داشتیم که کار اصلی اش جعل اسناد دشمن بود؛ جعل گواهی نامه، شناسنامه، کارت پایان خدمت، برگ مرخصی، برگ تردد. این کار با تردستی و مهارت بسیار بالایی انجام می گرفت طوری که مدارک جعلی با اصل یکسان بود. در عراق در جبهه ای برگ تردد خاص خود را داشت که رنگ آن با جبهه دیگر فرق می کرد. این برگه ها، هر یکی دو ماه نیز مرتب تغییر می کرد تا امکان جعل آن وجود نداشته باشد؛ اما ما در اطلاعات قرارگاه و زیر نظر مستقیم حمید رمضانی افراد خبره ای را گرد آورده بودیم که کارشان جعل انواع اسناد بود. در داخل ارتش عراق هم کسانی داشتیم که مرتب اسناد جدید و اصلی را برایمان می آوردند و از این نظر می توانستیم خوب کار کنیم. حتی یادم است که در چند نوبت کارت سازمان امنیت عراق (مخابرات) را نیز به دست آوردیم و جعل کردیم که خیلی به دردمان خورد. جالب اینکه ما در آغاز کار به آن دو مأموریت دادیم که فقط به استان های بصره و العماره بروند و از نقاط حساس و مهم عکس بگیرند و کروکی تهیه کنند؛ اما آن دو با دلیری وصف ناپذیر خود قلب دشمن را شکافتند و تا دل بغداد پیش رفتند و برای ما از آنجا نیز اطلاعات آوردند؛ چیزی که حتی در مخیله دشمن هم نمی گنجید. البته در بازگشت، به دلیل تخلف از دستور فرماندهی و اقدام خودسرانه، با آنان برخورد هم شد. یک نیروی اطلاعات باید بسیار نظم پذیر باشد و فقط هدفی را که به او دیکته کرده اند، دنبال کند و از حاشیه روی جدأ بپرهیزد. علی هاشمی البته برخورد چندانی با آن دو نکرد و فقط به دادن تذکری عادی قناعت کرد. سید نور و سالمی در عملیات خیبر به شهادت رسیدند و واحد اطلاعات ما، دو عنصر شجاع فداکار و زیرک و باهوش را از دست داد. پیگیر باشید
🍂 🔻 0⃣3⃣ سردار علی ناصری قبل از عملیات، خودم هم یکی دو بار به مأموریت برون مرزی رفتم. در مأموریت اول پس از جعل کلیه اسناد و مدارک لازم، به اتفاق جاسم و حسن هله چی و ابو احمد میاحی و ثائر میاحی" که همگی از مجاهدان عراقی بودند و بعدها به شهادت هم رسیدند، از موقعیت شهید بتایی به طرف خاک و مرز عراق به راه افتادیم. جایی که به خاک عراق نفوذ کردیم، در منطقه نهر صویب بود؛ درست در منتهي اليه. حاج ابواحمد میاحی در منطقه القرنه روستای مویب که زادگاهش بود در حبن اجرای یک ماموریت به همراه مهدی میاحی و کامل میاحی با نیروهای دشمن درگیر می شوند و به شهادت می رسند. . تانر در انتفاضه شعبانیه عراق در سال ۷۰ در عراق به شهادت رسید. جنوب غربی هور، آن ناحیه بدون پوشش نی بود و به همین خاط آنجا را در دل تاریکی و شبانه طی کردیم، پشت کانال صویب، جایی سد مانند بود که محل نصب پمپ و تلمبه بود. از آن سد هم رد کردیم و با بلم وارد مرز عراق شدیم. شب به منزل خاله ثائر (به او ام میثم می گفتیم) در روستای صویب رفتیم که به معنی واقعی کلمه شیرزن بود. شوهرش به دلیل مبارزه با بعثیها در زندان بود و یکی از پسرهایش نیز برای ما کار می کرد و با ما بود. پسرش میثم در سال ۶۵ فکر میکنم در کربلای ۵ به شهادت می رسد. شب وقتی وارد منزل این زن شدیم، ثائر به خاله اش گفت: گرسنه ایم. شام مفصلی برایمان درست کرد که خوردیم. خود او هم با واحد اطلاعات ما همکاری داشت. زنی بود مطمئن و رازنگهدار. اهل انس با قرآن بود و قرآن را هم تدریس می کرد. بعد از شام، ثائر با اشاره به من گفت: .. خاله، میدانی این کیه؟ - نه. - پاسدار خمینیه! آثار شادی در چهره آن زن پیدا شد. مدتی صحبت کردیم. بعد به من گفت: - خدایا، تو خودت شاهد باش؛ فاطمه زهرا، من تو را گواه می گیرم که با رعبی که اینجا حاکم است و در بدترین حال، من پاسدار خمینی را به خانه ام راه داده ام. خدایا، اجر این کارها را از تو می خواهم. " از شنیدن حرفهای او، مو بر تنم راست شد و در خود احساس مسئولیت مضاعفی کردم. اگر بعثیها و عراقیها می دانستند که این زن با واحد اطلاعات قرارگاه نصرت همکاری می کنند و خانه اش پایگاه پاسدارهای ایرانی است، تکه پاره اش می کردند. پیگیر باشید چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج) رمان وحکایات وخاطرات شهدا https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec @ShohadayEAmniat https://eitaa.com/ShohadayEAmniat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 1⃣3⃣ سردار علی ناصری شام را که در منزل ام میثم خوردیم، خیلی خسته بودیم و خوابیدیم و به خواب رفتیم. فردا صبح، آن زن، در اتاقی را که ما داخل آن بودیم، از پشت قفل کرد. ساعت حوالی ده صبح بود که دختر همسایه وارد خانه شد. خیلی فضول بود. تا متوجه قفل بودن در شد گفت: - ننه میثم، چرا در این اتاق قفله؟! چی توشه؟ آمد به طرف اتاق و شروع کرد با قفل در ور رفتن. ما هم داخل اتاق بودیم و صدای قلب خود را می شنیدیم و در دل دختر را نفرین می کردیم! ثائر گفت: ۔ خدا به دادمان برسد. من این دختر را می شناسم. خیلی کنجکاو و فضول است. ننه میثم آمد و با لطایف الحیلی دختر را از در اتاق دور کرد و گفت: - چرا باز باشه؟ مرغ ها و خروس ها می روند داخل آن و کثافت می کنند. قفل کرده ام که نروند. . خوب درش را ببند؛ چرا آن را قفل کرده ای؟ - قفل باشه، بهتره. ممکنه باد در را باز کنه و مرغها بروند آنجا. خلاصه با هزار زحمت و کلک، ذهن آن دختر فضول را از اتاقی که ما در آن بودیم، منحرف کرد. مدتی ما در آن روستا مخفی بودیم. روزها در هور و حوالی آنجا کار شناسایی انجام می دادیم و شب ها برای استراحت و صرف غذا به منزل ام میثم باز می گشتیم. روزی با بلم به رودخانه شط العرب رفتیم. مهدی میاحی، از روستای شنانه در پنج کیلومتری جنوب القرنه و در غرب رودخانه، در این ماموریت با ما همکاری می کرد. قرار بود برایمان ماشینی بخرد تا ما بتوانیم راحت تر در خشکی و جاده ها تردد کنیم. محل ملاقاتمان منطقه شرش در جنوب القرنه و غرب رودخانه شط العرب بود. سر قرار که رسیدیم، مهدی هم با دست پر آمد. ماشین مناسبی خریده بود. سوار ماشین شدیم و به عقبه دشمن در القرنه رفتیم. پیگیر باشید در پیام رسان ایتا👇
🍂 🔻 2⃣3⃣ سردار علی ناصری در این مأموریت، مناطق استقرار نیروهای امنیتی، پلیسی و جيش الشعبی کاملا شناسایی و حتی عکس برداری شد. همچنین از سایت رادار «بربخ» در غرب رودخانه دجله و شرق جاده آسفالت اصلی نیز عکس برداری کردم و از محل دقیق آن کروکی کشیدم. سوژه اطلاعاتی دیگر، پل های ثابت و متحرک، خصوصا پایه های پل ها برای انفجارهای احتمالی بود که از همه آنها به طور دقیق عکس گرفتم. برای عکس برداری، اول صبح یا ظهر را انتخاب می کردیم که تردد کم بود. یکی از اولین جاده هایی که با ماشین رفتیم، شهر القرنه در استان العماره بود. مهدی رفت داخل یک عکاسی و عکس فوری گرفت. من هم بیرون و در خیابان ماندم و شهر و مناطق حساس آن را شناسایی کردم. عکس را برای کارت شناسایی لازم داشت. شهر به یک پادگان نظامی شباهت داشت و هر جا را نگاه می کردی، نظامی، بعثی و عناصر وابسته به صدام به چشم می خوردند. در قهوه خانه ای توقف کردیم تا چای بنوشیم. من برای آنکه کسی شک نکند، ریشم را تراشیده و سبیل کلفتی گذاشته و لباس سربازان عراقی را به تن کرده بودم. داخل قهوه خانه پر بود از نیروی نظامی و امنیتی که آمده بودند چای مصرف کنند. نظامی ها داشتند درباره جبهه و جنگ صحبت می کردند. از اینکه یک نیروی اطلاعاتی سپاه پاسداران ایران در کنار بعثی ها و دشمن نشسته بود و چای می خورد، در خود احساس خاصی داشتم و از لطف خدا شاکر بودم. در عین دلهره و اضطراب، داشتم. پیگیر باشید در پیام رسان ایتا👇