eitaa logo
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
482 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
41 فایل
کانال معرفی شهدای شهرستان خوی🌷 به حول و قوه الهی در راستای معرفی شهدای پرافتخار شهرستان شهید پرور خوی ایجاد شده است. #کپی_آزاد🌹باصلوات بر ظهور حضرت مهدی(عج) جهت ارتباط با یکی از مدیران کانال به منظور مطرح کردن انتقاد و پیشنهادهای خودتان↙ @karbobala_72
مشاهده در ایتا
دانلود
به نقل از شري زاده همرزم «شهید ابراهیم محمدزاده»: «شهید، فردي باهوش، باوقار و بسيار متين بود. جواني با صفات نيك و فضائل اخلاقي در وجود ايشان نمايان بود. با مردم و با بچه هاي پايگاهي با نهايت مهرباني مي كرد و به هيچ عنوان راضي نبود ديگران از عملكرد وي رنجور باشند. عاشق امام و نظام بود. در اوايل انقلاب روزهاي سه شنبه دعاي توسل و در روزهاي پنجشنبه دعاي كميل برگزار مي کرد. اين شهيد بزرگوار در گوشه اي مي نشست و به آرامي فقط گريه مي كرد و اشك از چشمانش جاري مي شد.» در جای دیگر از همین دوست همرزمش دررابطه با «شهید ابراهیم محمدزاده»  این گونه آمده است: «در سال شصت وچهار در مسجد فاطميه ساعت نه شب بود. بنده مسئول پايگاه بودم. آقاي ابراهيم مرا صدا كرد اگر امكان دارد تشريف بيار بيرون كارت دارند. از پايگاه رفتم بيرون. گفتم چه كسي با من كار دارد. پاسخ دادند: من! گفتم: بفرما،سراپا گوشم! شهیدگفت: با اجازه ی شما از بسيج خوي فرم اعزام به جبهه گرفتم. گفتند که بايد مسئول پايگاه امضا كند. اگر امكان دارد اين فرم را امضا كن.  به شهید گفتم: تو بايد درس بخواني. نبايد به جبهه بروي. ابراهيم گفت: امروز جبهه ها به فرموده امام عزیز نياز به نيرو دارد وجوانان جبهه ها را پُر كنند. خلاصه آن روز فرم اعزام را امضا نكردم. بعد از سه روز ديگر رفته بود به بسيج تا اينكه بدون امضا تحويل اعزام نيرو دهد تا هر چه زودتر اعزام شود. در بسيج قبول نكرده بودند. باز برگشت. در روز چهارم زمستان بود. مسجد سرد بود. در آن سرما نشسته بود تا اينكه بنده وارد مسجد شدم. فوري آمد جلو بعد از احوالپرسي گفت: اين فرم اعزام را امضا كن.  بنده اين بار به ايشان گفتم: ابراهيم جان شما سهمتان را در اين انقلاب داده ايد حالا نوبت ماست. گفت: يعني چه؟ گفتم: برادرت عربعلي شهيد شده است. گفت: جبهه ها بيشتر نياز دارند.  من هر چه گفتم قبول نكرد. گفتم پس اجازه بده من با پدرت صحبت كنم. گفت: خواهش مي كنم هر چه زودتر.  وقتی با آقاي حاج الهوردي صحبت كردم ابراهيم مي خواهد به جبهه اعزام شود. تمام قضايا را به حاج الهوردي محمدزاده گفتم. حاج آقا با كمي درنگ فرمود كسي كه مي خواهد به جبهه برود نمي توان جلو آن را گرفت. عرض كردم كه اجازه مي دهي فرمود: بله. روز بعد « ابراهیم محمدزاده» عزيز آمد،گفت: آقاي شري زاده با پدرم صحبت كردي. عرض كردم بله. فرمود چي گفت. عرض كردم پدرت اجازه داده اند. اما اگر امكان دارد به جبهه نرو. جالب اينجاست، فرمود حالا كه پدرم اجازه داده اند بايد به جبهه اعزام شوم چون رضايت پدر رضايت خداست. سرانجام شهید همیشه زنده، در محل شلمچه در عملیات کربلاي 5- در شلمچه به درجه رفیع ️شهادت نائل گشت و شربت شهادت را لاجرعه سرکشید و به خیل عاشقان حقیقی پیوست. روحش شاد و یادش تا به هماره ابدی باد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹تشییع پیکر مطهر استواردوم" شهید نقی نقی دوست" ازشهدای نیروی انتظامی شهرستان خوی. 🌷شهید نقی دوست، آبان ۹۵ دراثردرگیری با اشرارمسلح درمنطقه مرزی پیرانشهربه درجه رفیع شهادت نائل آمدند @Shohadaye_khoy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸امشب مهمان برنامه بدون تعارف خانواده شهید محمدبلباسی است که ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه دو پخش خواهد شد.
همین الان از شبکه دو سیما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹زندگی نامه سردارشهید رحمان آصفی🌹 "تولد" شهید عبدالرحمن آصفی در 15 تیرماه1342 در یکی از محله های فقیرنشین خوی به نام تازه محله به دنیا آمد وتمام دوران کودکی ونوجوانی اش را در خانواده ای فقیر و خانه ای ساده  دراین محله گذراند. پسری باهوش ،آرام و متین بود و از همان  کودکی به نماز و احکام اسلام علاقه و اهتمام  زیادی داشت.  "تحصیلات" تحصیلات ابتدائی  را در مدارس هدایت ، موثقی و حافظ با موفقیت به اتمام رساند.دوره راهنمائی را نیز در مدرسه بابک گذراند و در نهایت با فارغ التحصیلی از هنرستان  شهید رجائی موفق به اخذ دیپلم در رشته برق الکترونیک شد. "مبارزات" تقریبا از دوسال قبل انقلاب با فضای سیاسی انقلابی آشنا می شود.از آن به بعد نسبت به مسائل داخلی کشور حساس تر شده و علی رغم  سن کم اش به مسائل مذهبی فردی و اجتماعی  و اسلامی اهمیت زیادی می دهد و  دراکثر برنامه ها شرکت می کند . برای پیروزی انقلاب از هیچ کوششی اعم از تظاهرات نگهبانی و تبلیغات و پخش اعلامیه ها و... دریغ نمیکند و بیشتر وقت خود را در دوران انقلاب ومبارزه در مساجد و تظاهرات و نگهبانی های شبانه می گذراند. با آغاز جنگ جزء  اولین داوطلبانی شد که برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد اما به علت کمی سن از رفتن به جبهه بازماند .با این همه توانست با اصرار فراوان  والبته با دستکاری شناسنامه پس از مدتی برای اولین بار موفق به اعزام به جبهه (پیرانشهر) شود.  "مسئولیت ها" فرمانده گروهان عملیاتی در سومار مسئول آموزش بسیج خوی فرمانده گردان امام سجاد علیه السلام مسؤولیت واحد عملیات سپاه ماکو فرمانده سپاه ماکو وفرمانده سپاه نقده.
خاطرات سردارشهید رحمان آصفی قبل از انقلاب  از حدود دو سال قبل از انقلاب کم کم با مسائل سیاسی آشنا شد.کم کم  بعد نسبت به مسائل داخلی کشور حساس تر شد و برای پیروزی انقلاب از هیچ کوششی اعم از تظاهرات نگهبانی و تبلیغات و پخش اعلامیه ها و... دریغ نکرد و بیشتر وقت خود را در دوران انقلاب ومبارزه در مساجد و تظاهرات و نگهبانی های شبانه می گذراند. خیلی تیزهوش و زرنگ بود، مسائل عقیدتی و سیاسی را زود یاد می گرفت و با همان مسائل به بحث پیرامون انقلاب و امام و مبارزه با طاغوت و فریب خوردگان طاغوت می پرداخت. دوران بعد از  پیروزی انقلاب مردم  به او عشق و علاقه فراوانی پیدا کرده بودند چرا که جوابگوی مسائل سیاسی و عقیدتی آنها به شمار می آمد. بعداز انقلاب بعد از انقلاب فعالیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و عقیدتی زیادی کرد. از جمله کارهای فرهنگی او تشکیل کتابخانه در مساجد و جمع کردن بچه ها برای تشکیل بسیج دانش آموزی ، ایجاد پایگاه های  مقاومت و تدریس قرائت قرآن برای بچه ها و گذاشتن برنامه های تبلیغی و ... را می توان  نام برد. وقتی  در مسجد می نشست بچه ها دور او جمع می شدند  وبا او صحبت می کردند. او مربی خوبی برای بچه های محل بود . دفاع مقدس هر بار که عازم جبهه می شد بر روحیه اش افزوده می شد. او جبهه را نزدیکترین راه برای رسیدن به معبود می دانست. حتی بعد از مجروح شدن روحیه خود را از دست نداده و همیشه به عشق شهادت فعالیت می کرد. • با آغاز جنگ جزء  اولین داوطلبانی شد که برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد اما به علت کمی سن از رفتن به جبهه بازماند با این همه توانست با اصرار فراوان  والبته با دستکاری شناسنامه پس از مدتی برای اولین بار موفق به اعزام به جبهه (پیرانشهر) شد. بعد از پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و همزمان با خدمت در سپاه تحصیلات متوسطه خود را به پایان رساند. • از آنجائی که خیلی زرنگ و چابک بود در بیشتر عملیاتها شرکت می کرد. پس از مدتی خدمت در سپاه خوی  همراه عده ای از برادران درقالب یک گروهان عازم جبهه سومار می شوند و بعد از اتمام مأموریت به عنوان مسؤول آموزش بسیج خوی انتخاب و در این پست نهایت تلاش و کوشش را از خود نشان می دهد. وی پس از مدتی باز هوای جبهه می کند ولی بخاطر کارآمدی و لیاقتی که در بسیج از خود به نمایش می گذارد از رفتن او به جبهه ممانعت می شود. • چون عاشق جبهه و عاشق شهادت بود از یک ماه مرخصی استحقاقی خود استفاده می کند وبه جبهه می رود تا  در عملیات مسلم بن عقیل(علیه الرحمه) شرکت کند.در این عملیات فرماندهی گردان امام سجاد(علیه السلام) به عهده می گیرد و با رشادت هرچه تمام تر در این عملیات شرکت می کند. • در همین عملیات است که بر اثر اصابت ترکش خمپاره به چشم چپش بینایی خود را از دست داد ولی با وجود این بعد از معالجه چشمش از طریق منطقه5 به مسؤولیت واحد عملیات و سپس به فرماندهی واحد بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ماکو منصوب می شود. اخلاق  نیکو • به حق عبد خدا بود.  اخلاق خوبی داشت و به همه احترام می گذاشت و همه او را دوست داشتند. حتی موقعی که به خانه وارد می شد پدر و مادرش به پایش می ایستادند. او به درد همه خانواده ها می رسید چهره نورانی و خوب او نمایانگر تقوا و انسانیت او بود.  واقعا ایثارگر بود و همیشه به خاطر رضایت ا... تلاش می کرد و حاضر بود از همه  چیزش برای خدا بگذرد. وقتی می خواست در عملیات ها شرکت کند و به خاطر مسؤولیتهای سنگینش مانعش می شدند  با زبان ساده وعامینه شروع به التماس می کرد. خیلی عاشق جبهه و شهادت بود .یک روز یکی از اطرافیان به او گفته بود : «شما دنبال شهادت می روید ولی شهادت از شما فرار می کند»در جواب آن شخص این عبارت را بیان کرده بود: «والله  همین طور است . ولی اصلش شاید این باشد که من لیاقتش را ندارم.» شهادت چهارم شهریور1362جمعه شب در سپاه نقده مسؤول شب بود. ساعت حدود هشت ونیم شب خبر می دهند  در باغی در کنار شهر افراد مشکوکی  مشاهده شده اند، لذا با دو نفر از برادران عازم باغ مذکور می شوند.اما  چیزی  پیدا نمی کنند.در حین برگشت حدود ساعت11 شب بود. مسیرشان از یک خیابان داخل منطقه کُردنشین نقده می گذشت چند نفر ازنیروهای دمکرات در لباس نظامی مبدل  ماشین آنها را متوقف و بدون درنگ به رگبار می بندند با دو نفر از دیگر برادران پاسدار در دم به شهادت می رسند.