🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
و باز #روحم را که #درگیر روزمرگی هاست ، روانه اقلیم یادت می کنم تا بوی #باران ، روح نا آرامم را #مصفا کند .
#پاییز اینروزها از هر زمانی #دلگیرتر است و ناله #برگها از هر زمانی بلندتر .
از خدا که #پنهان نیست از تو چه #پنهان ، از این روزهای عفونیِ سیاه #خسته شده ام .
اینروزها بیشتر به #حال تو ، به #پروازت و به نوع #زندگی کردنت #غبطه خورده ام و هر بار به خود گفته ام #خوشا به #حالش که در قمار دنیا #برد و رفت و افسوس که ما #بازندگان مانده ایم و #آه مهمان ناخوانده سینه هایمان شده .
ای #شهید
ای #سرفراز همیشه سربلند
حال #زمینیان بی رمق را #دریاب و برایمان #دعا کن
#دعا کن سرنوشتمان با #شهادت گره بخورد و #خدا را پاکیزه #ملاقات کنیم .
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
@Shohadaye_khoy
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
♥️﷽❤ 📂زندگی هر انسانی دوران مختلفی دارد که هر دوره ای مقدمه ای برای دوران دیگر است، در این میان، دو
✳✅ نگاشتن نامه در سیره شهدا، از یک سو نشان از توجه آنها به فضای خانواده و آشنایان و دوستان در بحبوحه جنگ بوده و از سویی دیگر، کاشف از آماده نمودن کامل خودشان برای تجدید دیدار با یار و مولایشان میباشد تا همانطور که در زندگی دنیوی، عاشقانه و عارفانه زیستند،پاکانه وعارفانه نیز مولایشان را ملاقات کنند
در حالیکه #عاشق دیدار خداوندی و در نهایت پاکیزگی هستند.
💟آنان مردمی بودند نیک اندیش، ترجیح دهنده بردباری، گویندگان حق و ترک کنندگان ستم. پیش از ما به راه راست قدم گذاشته و شتابان رفتند و در به دست آوردن زندگی جاویدان آخرت و کرامت گوارا،پیروز شدند.
📝✉ از شهید خسرو کرباسی نامه ای برجای مانده است که از این نامه، بوی دلپذیرِ دوست داشتن زندگی به مشام میرسد؛ این بوی دلپذیر، باعشق به #ملاقات خداوند، شهید را هرلحظه به دیدار #معشوقش مست می کند.
📩در نامه اش چنین میگوید:
📌 به حضور #مادرم_و_پدرم و بچه های عزيز
🍃اين نامه را در حالی می نويسم كه امروز ۵ روز است از خانه آمده ام و هنوز پيش پدرم نرفته ام و فكر می كنم كه او پيش شما آمده است.
باری از راه دور به حضورتان سلام دارم و اميدوارم كه حالتان خوب باشد. همان روز عصر به سلامت به اهواز رسيديم و در آنجا به اردوگاه رفتم ؛ازحال من و حميد نگران نباشيد. درسلامتی به سر میبریم.
🍃 تا حالا حتماً كارِ خانه در مورد برق كشی و لوله كشی تمام شده است و انشاءا... سفيدكاری و كاشيكاری هم به اين زودی تمام خواهد شد و به سلامتی به مرخصی آمده و اگر آمدم خانه را تكميل می بينم فقط رنگ كاريش مانده باشد.
📌درخواست شهید از #مادر_محترمش:👇
🍃مادر اگر پدرم به مرخصی آمده به او سلام برسان و از اينكه دفعه قبل فقط چند ساعتی پيشش بودم معذرت
می خواهم
انشاءا... دفعه بعد بيشتر می مانم.
به سعيد و ژاله و ماه منير و رعنا سلام برسان. به همسايه ها واشنايان احياناً اگر فاميل ها آمده باشند به آنها سلام برسانيد.
روزه و نمازتان قبول باشد.
از راه دور روی شما را می بوسم و اميدوارم در اينده نزديك شما را ببينم.
📌در خواست شهید از #خانواده:👇
🍃عكس های رنگی كه مال خودم هست نگه داريد و بقيه را كه داخل آن پاكت است بدون فيلم به پدرم بدهيد تا بياورد.
۱۱ مرداد ۱۳۶۰،در اين زمان پدرم به پيش ما آمد. خيالتان راحت باشد.
خداحافظ 🤚🏻
🖊دوستدار شما خسرو كرباسی
@Shohadaye_khoy
🌷🍃🌷🍃🌷
#کرامات_حضرت_مهدی_عج
#اباصالح_بيا
#درمانده_ام_من
#علّامه_مجلسي ميفرمايد :
مرد شريف و #صالحي را ميشناسم به نام #اميراسحاق_استرآبادي .
او #چهل بار با پاي #پياده به #حج مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طيالارض دارد .
او يك سال به #اصفهان آمد ، من حضوراً با او #ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم .
او گفت : يك سال با #كارواني به طرف #مكه به راه افتادم .
حدود #هفت يا نُه منزل بيشتر به #مكه نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده ، از #قافله عقب افتادم .
وقتي به خود آمدم ، ديدم #كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نميشد .
راه را گم كردم ، حيران و سرگردان وامانده بودم .
از طرفي #تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نا اميد شده و آمادهي #مرگ بودم .
ناگهان به ياد #منجي بشريّت #امام_زمان_عج افتادم و فرياد زدم : #يااباصالح !
#يااباصالح !
راه را به من نشان بده ! خدا تو را #رحمت كند !
در همين حال ، از دور #شبحي به نظرم رسيد ، به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير #طولاني را در يك چشم به هم زدن و در كنارم ايستاد .
#جواني بود #گندم_گون و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر ميآمد از #اشراف باشد . بر #شتري سوار بود و مَشك #آبي با خود داشت .
#سلام كردم . او نيز #پاسخ مرا به نيكي ادا نمود .
#فرمود : تشنهاي؟
گفتم: آري ، اگر امكان دارد كمي آب از آن مَشك مرحمت بفرماييد !
او مَشك آب را به من داد و من آب نوشيدم .
آنگاه فرمود :
ميخواهي به #قافله برسي؟
گفتم : آري .
او نيز مرا بر ترك #شتر خويش سوار نمود و به طرف #مكه به راه افتاد .
من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قرائت كنم .
مشغول قرائت #دعا شدم .
در حين #دعا گاهي به طرف من برميگشت و ميفرمود : اين طور بخوان
#چيزي نگذشت كه به من فرمود : اينجا را ميشناسي؟
#نگاه كردم، ديدم در حومهي شهر #مكه هستم .
گفتم : آري ميشناسم .
#فرمود : پس پياده شو !
من پياده شدم، برگشتم او را ببينم ، ناگاه از #نظرم ناپديد شد .
متوجّه شدم كه او #قائم_آل_محمد است .
از گذشتهي خود #پشيمان شدم و از اين كه او را #نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار #متأسف و ناراحت بودم.
پس از هفت روز #كاروان ما به #مكه رسيد ، وقتي مرا #ديدند ، تعجّب نمودند ، زيرا يقين كرده بودند كه من جان #سالم به در نخواهم برد .
به همين خاطر بين #مردم مشهور شد كه من #طيّالارض دارم .
منبع :
كتاب داستانهايي از امام زمان (ع)
️
@Shohadaye_khoy