eitaa logo
کانال شهدای راه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف )
132 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3هزار ویدیو
3 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)،این کانال مخصوص معرفی شهداست،شادی ارواح مقدس امام و شهداء صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀لحظه پرکشیدن سرلشکر شهید خلبان علی اکبر قربان شیرودی شیرودی دو هفته قبل از پرواز ابدی، بهترین خاطره خود را چنین تعریف می‌کند: «اوایل جنگ بود، عراق در یکی از جبهه‌ها با ۳ لشکر کامل حمله کرد. ما با کم‌ترین وسایل و نفرات، این ۳ لشکر را همراه با ۸۰% وسایلشان از بین بردیم تا آن‌جا که باقی‌مانده اندک نفراتشان نیز مجبور به فرار شدند و این بهترین خاطره من است که در ۲۴ ساعت مقاومت مردانه، عراق را از آن فکری که سه روزه می‌خواست به تهران برسد آن‌چنان پشیمان کردیم که دیگر راهی برایش باقی نمانده بود.» او در مدت نبردش یکی از بالاترین ساعت پروازهای جنگ را در دنیا داشته و بارها از خطر گلوله‌های دشمن جان سالم به در برد. تصویر فوق از لحظه جاودانه شدن شیرودی توسط عربعلی هاشمی در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ گرفته شده و سایت هنر مقاومت آن را منتشر کرده است. @navad_siasi
منطقه دهلران–دشت عباس‌آباد بودیم. از آنجایی که در نجاری مهارت داشتم دو و سه شب مانده به شب یلدا، جعبه‌های مهمات که قابل استفاده نبود، برمی‌داشتم و از آن کرسی درست می‌کردم. پتو‌های رزمندگان را نیز با سوزن به هم می‌دوختیم تا بصورت لحاف کرسی روی کرسی بیندازیم. ذغال را هم طی روز درست میکردیم تا روشنایی آن در تیر رأس دشمن نباشد و سپس برای شب استفاده می‌کردیم. یک هفته قبل از شب یلدا، مسئول تدارکات بسته‌های آجیل شامل پسته ، بادام و گردو .. را بین رزمنده‌ها توزیع می‌کرد تا در شب یلدا از آن استفاده کنند. از آنجایی‌که ارشد گروهان بودم، رزمنده‌ها به غیر از نگهبانان پست، به سنگر ما می‌آمدند و همه دور کرسی می‌نشستند البته فضای سنگر کوچک بود، اما به سختی خودشان را جا می‌دادند. فانوس را روی کرسی می‌گذاشتیم تا نور آن سنگر را روشن کند، سپس آجیل‌ ها را روی کرسی می‌گذاشتیم و همه با هم مشغول خوردن می‌شدیم. در شب یلدا، رزمندگان که سن‌شان بالا بود خاطره تعریف می‌کردند و همچنین دیگر رزمندگان جُک و طنز می‌گفتند، با یکدیگر می‌خندیدند و شب یلدا را در فضای شادی به اتمام می‌رساندند. نصف شب رزمنده‌هایی که نوبت پست‌شان شده بود از سنگر خارج می‌شدند و رزمنده‌هایی که پست نگهبانی‌شان به اتمام می‌رسید به سنگر می‌آمدند، لذا تا نماز صبح در کنار هم لحظات خوشی را با یکدیگر می‌گذراندند. راوی: جانباز سید مرتضی فاضلی 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃https://eitaa.com/Shohadea
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 توی ماشین داشت اسلحه خالی می‌کرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباس‌هایش می‌شد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت می‌رفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی می‌کنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت.... 🌹 🕊 شادی روح و * ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸https://eitaa.com/Shohadea