eitaa logo
کنجِ‌دنجِ‌همون‌کافہ‌هہ‌کہ...🇵🇸
460 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
11 فایل
وارد کافه شدی،رنگ از رخِ قهوه پرید رحم کن بر کافه‌چی‌ها،چشم‌هایت را ببند... راضی نیستم طُلاب تو کانالم عضو باشن🙌 سنجاق کانال چک ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
گوناه نداره که گوربه...(:
اگه می‌خوای به اون بالا بالا ها برسی و بترکونی💥 ساختار شکن باش و خودتو پابند مرزها و محدودیت‌ها نکن، مث این توفانی که وسط تابستون اومد... 🌬🌪
بفرمایید نسکافه...(: پ. ن: تا اومدم عکس بگیرم یخ کرد/:
آیا می‌دانستید اینطور درس خواندن، از پیتزا هم بیشتر می‌چسبد؟! ^_^
کنجِ‌دنجِ‌همون‌کافہ‌هہ‌کہ...🇵🇸
میدونسین من امروز کنسرت داشتم؟!
خدایی کیف میکنین چه بمب انرژی‌ای خورده وسط چنلتون یا نه؟؟ فقط از شنبه سه روز عزای عمومی دارم به مناسبت امتحان ریاضیم نیسم(=
کنجِ‌دنجِ‌همون‌کافہ‌هہ‌کہ...🇵🇸
نه دوربینم تاره نه گرد و خاک و دوده.... بله درست حدس زدید🙂 مه از برف شدیده:)))) خیلی بامزه س
یبار کلی چیز با مامان و داداشم نوشتیم رو شیشه ماشین. بعد مامانم اومد عکس بگیره. گفتم نه اینجاش زشت شده، انگار که تخته وایت برده.. زدم همه رو پاک کردم و محو در افق به آسمان خیره شدیم(:
میگن موقع مرگ، تموم زندگی آدم مثل یه فیلم از جلوی چشماش رد می‌شه... پس چه خوب که می‌تونم یه بار دیگه خاطراتتو مرور کنم!
تنها چیزی که می‌تونه منو از جدا کنه، فقط مرگه...(:
وقتی موقع کشیدن حاشیه و جینگول کردن جزوه خراب میکنی و میخوای ماسمالی کنی...(= تازه جالبش اینجاست با اینکه هنوز یه فصل و کلی تمرین باقی مونده، بازم میشینم حاشیه میکشم(((=
کنجِ‌دنجِ‌همون‌کافہ‌هہ‌کہ...🇵🇸
تو مانند رؤیت ماه در شب های بارانی زیبا و نابی!🙂
امشب هم به یاد تو زل می‌زنم به آسمان بی ستاره. به افق خیره می‌شوم و تیرهای چراغ برقی که خدا می‌داند کجا تمام می‌شوند. حرکت ماشین هارا می‌بینم و صدای موتورهایی که در فاصله نه چندان دوری از من لاستیک‌هایشان را به آسفالت می‌سایند. یک سال و اندیست که کارم شده. وقتی به مردم نگاه می‌کنم و چشمم به آدم‌های شبیه تو می‌افتند، از خود می‌پرسم: آیا اینا هم در این شب سرد درحال ترک مریدشان هستند؟! مثل تو... شاید آره و شاید هم نه. مثل تو که دقیقا یک‌سال و یک ماه و دو ساعت و سی دقیقه از رفتنت می‌گذرد... آنها هم عین خیالشان نیست که عاشق سینه چاکشان بعد رفتنشان چه حالی دارد؟! شاید آره و شاید هم نه. آنها هم که می‌روند دیگر به پشت گوششان نگاه نمی‌کنند؟! مثل تو... شاید آره و شاید هم نه. بعد از گذشت یک سال و یک ماه و دو ساعت و سی دقیقه بعد از رفتنشان، هنوز هم کسی امید به برگشتشان دارد؟ کسی چشم انتظارشان نشسته؟ مثل من... اگر واقعا عاشق بوده‌اند آره و اگرنه که نه. آیا روزی بر‌ می‌گردند؟ مثل... سوالیست که یک سال و یک ماه است دارم از خودم می‌پرسم و به نتیجه‌ای نمی‌رسم. شاید فقط زمان بتواند همه چیز را بهبود ببخشد...