eitaa logo
شوق پرواز🕊🇮🇷
273 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
815 ویدیو
28 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون لینک و نام نویسنده #جایز_نیست. «عاقاجان کلا کپی نکن والا » #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk @Eliidooz #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
پرواز بهانه بود، ما رو چه به پرواز با پرستوهای مهاجر؛ دلی که هنوز زمین گیر است، همنشین آسمان نمی‌شود. شهدا سلاحی خوبی داشتند، برای دل کندن از زمین آن هم اشک! @ShugheParvaz
و در آخر....
- يارَّب امنحني الطمأنينة في غمرة خوفي ، والرضا في أعزّ مواجعي ، والصبر في أشد أيامي ، أسألك يارب أن تمكّنني من الحياة ما حييت 🤎🦋' پروردگارا در میان ترسم به من اطمینان عطا کن و در سخت ترین روزهایم راضی باش و در سخت ترین روزهایم به من صبر عطا کن، پروردگارا از تو می خواهم که تا زمانی که زنده ام قادر به زندگی باشم. @ShugheParvaz
بسم الله الرحمن الرحیم " السلام عليك يا بقية الله السلام عليك يا حجة الله السلام عليك يا قآئم آل محمد ؛ السلام عليك يا صاحب الزمان عج🌱🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥الغارات، نیمی از تاریخ حکومت امیرالمومنین(ع) که نمی‌دانیم! 🔻معرفی کتاب «ترجمۀ الغارات» توسط علیرضا پناهیان 👈🏻 به همراه قرائت بخش‌هایی از کتاب 📎 panahian.ir/post/7273 @Panahian_ir
9311-fa-algharat-tarjomeh.pdf
3.2M
پی دی اف کتاب الغارات ـــــــــــــــــــــــ حتما مطالعه کنید👆🙏🌸 @ShugheParvaz
اَلرِّغبَتُ مِفتاحُ النَّصَب! که علاقه؛ کلید رنج و است... _علی‌بن‌ابی‌طالب‌علیه‌السلام | غررالحکم،حدیث۳۹۹۵ @ShugheParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارِ عشق ست نمازِ من اگر کامل نیست آخر آنگاه که در یادِ توام در سفرم ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈ @ShugheParvaz
و اللهُ ما رأینا حُبّاً بِلا مَلامِة... «به خدا ما عشق را بدونِ سرزنش ندیده‌ایم...»🖤 @ShugheParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنی که با یک کتاب… شعر… آهنگ … یا حتی یک فنجان قهوه … حالش خوب می‌شود.. هیچ کس در برابر او .. پیروز نمی‌شود… حتی زندگی .. در مقابلش شکست می‌خورد. @ShugheParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم " السلام عليك يا بقية الله السلام عليك يا حجة الله السلام عليك يا قآئم آل محمد ؛ السلام عليك يا صاحب الزمان عج🌱🌸
لم يُعرَف الحُب إلا بِكُم... عشق شناخته نشد؛ الا با تو...
هرگز گروهی در کاری یکدست‌و متحد نشدند، مگر آنکه کارشان استحکام یافت! ... | امام‌حسن‌مجتبی؛ میزان‌الحکمه |
عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ   أَنَّهُ قَالَ لِلْحَسَنِ اَللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ ... چَشم رُوشن بِه رُوی اَحسنتِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا حَسَنْ‌ مُجْتَبى یَا هَلاَلٌ اْلمُبْهٔر ...
من به اندازه زیباییِ تو غمگینم ➺𝓜𝓮𝓼𝓻𝓪𝓮🪴
نیما یوشیج یه نصیحت فوق العاده داره که میگه : به دستی دست بده که دستت را نگه بدارد، به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد، که واقعا خودش یه اصل زندگیه ..‌.! @ShugheParvaz
🌱😁 و خدایی که در این نزدیکی می زند لبخندی به تمام گره هایی که تصور دارم همگی کور شدند.... @ShugheParvaz
هم قبولم داری و هم کار خود را میکنی؟ مثل قرآنم که در جیب رضا خان بوده است @ShugheParvaz
- اشکِ بی‌رنگم گواهی بر دلِ پر خون نداد'! طالب‌ آملی🌱
داستان –محمد جان قبل اذان برو ی سطل حلیم بخر بیار! محمد محو شبکه پویا بود. بدون اینکه سمتِ مادرش برگردد! گفت: –باشه الان این تموم بشه، میرم. مادر نزدیک افطار بود. می‌خواست کارهایش را قبل افطار زود تمام کند. گرمای آشپزخونه کلافه‌اش کرده بود. همانطور که خمیر لگمات (شیرینی عربی مخصوص ماه رمضان) را آماده می‌کرد صدایش را بالا برد. –محمد رفتی؟ اذیتم نکن زود باش برو دیگه مامان جااان! کاسه بزرگ پلاستیکی سبز رنگ در دست و هم می‌زد. دم در آشپز ‌خانه آمد، سرکی به هال انداخت محمد رفته بود. همینکه خواست وارد داخل آشپزخانه شود محمد هول هولکی در را باز کرد وسط پذیرایی با کفش آمد. –م‌م، ما، ااان بیا، ببین کوچه چه خبره!! با دیدن محمد اخمی کرد با بی‌حوصلگی... –محمد مامان تازه روفرشی را شستم با کفش.. خب عزیزم مگه چه خبره!؟ محمد تازه متوجه کارش شده بود. کفش‌هایش را در آورد و دم در گذاشت برگشت. –حواسم نبود یادم رفت خب!! مامان بچه‌ها محله همه لباس محلی پوشیدن عروسیه؟ برای سرخ کردن لگمات اماده می‌شد. صندلی کشید و به محمد گفت: –بیا اینجا بشین تا برات تعریف کنم. محمد با ذوق بچگانه نشست و دست زیر چانه‌اش گذاشت، با ذوق گفت: –خب بگو مامان خندید، با بی حالی گفت: –ی مراسم خیلی قدیمی هست. که از زمان حضرت‌محمد (ص) بوده! محمد تبسمی کرد با چشمان مشتاق و کنجکاو گفت: _چه جشنی آخه؟ پس چرا قم بودیم، خبری از این جشن نبود؟ خمیر با قاشق به اندازه‌های کوچک‌ و بزرگ در روغن داغ می‌گذاشت سمت محمد برگشت گفت: – کشورهای خلیجی مانند کویت،بحرین،امارات، و کشورهای دیگه برگزارش می‌کنند. ایران هم خوزستان و بوشهر و هرمزگان جشن می‌گیرند. محمد که هنوز متوجه نشد بود سری تکان داد. _یعنی جاهای دیگه ایران این جشن نمی‌گیرند؟ مادر شعله را کم کرد. همانطور که داشت کارش را انجام می‌داد گفت: _اتفاقا چند روز پیش بقول استاد علامه گوگل خوندم که اصفهان مثل شهر کاشان و بعضی شهرهای کرمان هم به اسم دیگری جشن می‌گیرند. محمد لبخندی زد گفت: _چه جالب! مادر در ادامه گفت: _البته شاید محله‌های قدیمی؛ برای منم جالب بود، فکر کردم فقط این رسم بین عرب‌ها هست ولی اینطور نبود. محمد از جاش بلند شد و از پنجره‌ی به بیرون سرکی کشید همانطور که بیرون را نگاه می‌کرد گفت: –حالا فقط لباس نو می‌پوشند؟ یکی یکی لگمات را در بشقاب می‌چید جواب محمد را داد. –بعد افطاری بچه‌ها با خوندن شعرهای و کوبیدن در خانه‌ها... محمد نزدیک آمد گفت: –چه شعرهای می‌خواند؟ یکی از لگمات در دستش داد گفت: –شعرهای «ماجینه یا ما جینه حل الکیس و انطینا» یعنی «آمدیم و آمدیم در کیسه را باز کن و به ما عیدی و شیرینی بده» سروده می شود. اگر اهالی خانه در پشت بام باشند کودکان خطاب به آنها می گویند: «یا اهل سطوح تنطونه لو نروح» یعنی «ای افرادی که بالای پشت بام ایستاده‌اید، به ما عیدی می دهید یا برویم؟ محمد با چشم بسته گفت: –وای چه خوشمزه است. چه جالب چه جشن قشنگی! خندید سر محمد را نوازش کرد گفت: –نوش جونت عزیزم، اما هر شهری ی شعری دارند ولی شعر معروفش این بود. «گرگیعان و گرگیعان، الله یعطیکم رضعان» به معنای گرگیعان و گرگیعان خداوند به شما بچه عطا کند است. محمد یکی دیگر لگمات را برداشت و به شربت زد، درحالی که لگمات را گاز می‌زد ‌گفت: –مامان نگفتی چرا از زمان پیامبر این جشن بود؟ مادر دست‌هایش را شستم دست محمد را گرفت به پذیرایی برد بر روی مبل نشستند. –چقد هوای آشپز خونه گرمه! نگاهی به محمد انداخت: کجا بودیم؟ محمد شروع به دست زدن کرد گفت: –گرگیعان گرگیعان الله یعطیکم رضعان... باهم خندیدند به شوخی پس‌گردنی زد گفت: –گفتی چرا از زمان پیامبر این جشن بود. حقیقتش این جشن در اصل بخاطر ولادت امام حسن(ع) هست. محمد مثل غنچه‌ای شکفت لبخندی زد گفت: –ای جانم من عاشق امام حسنم! از تشنگی لبهایش خشک شده بود، توان زیاد حرف زدن را نداشت، ولی از دیدن شوق محمد خوشحال بود و ادامه داد –با تولد امام حسن (ع) ۱۵ماه رمضان و خوشحالی حضرت محمد (ص) برای تولد اولین نوه‌اش، گفته شده که مردم برای عرض تبریک به امام علی (ع)  و همسرش حضرت فاطمه زهرا «قرة عین! قرة عین!» گویان به درب منزلشان می رفتند و کم‌کم به صورت آئینی هرساله در میان مسلمانان رواج پیدا کرد. محمد سکوتی کرد. دستش را گرفت گفت: –مامان اسم محمد خیلی قشنگه ولی چرا محمد‌حسن صدام نمی‌کنی؟ اسم شناسنامه که فقط محمد نیست. از در خواستش جا خورد و حق با او بود پیشانیش را بوسید گفت: –ببخشید محمد حسنم! حالا بدو برو سطل حلیم بخر بیا تا بابا نیومده!! محمد از جاش بلند شد چند قدمی سمت در برداشت سمت مادر برگشت گفت: –مامان دشداشه (لباس عربی) و جفیه سبزم اماده کن منم می‌خواهم امشب با بچه‌ها محله برم. @ShugheParvaz
درباره گرگیعان یا قرقیعان تا حالا چیزی شنیدین؟ 🎉🎊🪅 @ShugheParvaz
ظاهراً طی این آیین یه سری اشعار هم توسط بچه ها خونده میشه! شما چی؟ شما تو شهرتون جشنی شبیه به گرگیعان دارید؟ @ShugheParvaz