🌠☫﷽☫🌠
⚜️ بشر قدیم به حکم طبیعت فردی خودش منفعتطلب و سودطلب بود، از هر وسیلهای میخواست به نفع خودش استفاده کند. یکی از وسایل، افراد بشر بودند.
🌴 همان طوری که از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر میخواست به نفع خودش استفاده کند، از انسان هم میخواست استفاده کند.
🌾 آن وقتی که درختی را می کاشت یا میبرید، چیزی که دربارهاش فکر نمیکرد خود آن درخت بود، فقط درباره خودش فکر میکرد. اگر گوسفند را چاق میکرد و آن وقتی که سرش را میبرید چه منظوری داشت؟ جز منافع خودش چیزی را در نظر نمیگرفت.
همینطور اگر افراد دیگر را برده میگرفت و بنده خودش میکرد و حقوقشان را سلب میکرد، به خاطر منفعتطلبی خودش بود.
🎋 پس آن علتی که در دوران گذشته بشر را وادار به سلب آزادی اجتماعی و پایمال کردن حقوق اجتماعی دیگران میکرد، حس منفعتطلبی او بوده است و بس
حس منفعتطلبی بشر امروز چطور؟
هست یا نیست؟ بله هست، آن که فرقی نکرده است.
🔅دهان بشرِ امروز برای بلعیدن، اگر بیشتر از دهان بشر دیروز باز نباشد کمتر باز نیست.
📚 نه علم توانسته است جلوی آن را بگیرد نه تغییر قوانین. تنها کاری که کرده این است که شکل و فرم قضیه را عوض نموده است، محتوا همان محتواست؛ یک روپوش، یک زرورق روی آن میگذارد.
🔺بشر قدیم یک موجود صریح بود، هنوز به حد نفاق و دورویی نرسیده بود. فرعون مردم را استعباد میکرد، رسماً هم میگفت: وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدونَ موسی چه میگویی؟ اینها بندگان و بردگان ما هستند. دیگر یک روپوش روی استثمار و استعباد خودش نمیگذاشت.
🚩 اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادی، تمام سلب آزادیها، سلب حقوقها، بندگیها و بردگیها را دارد، چرا؟ چون آزادی معنوی ندارد و در ناحیه روح خودش آزاد نیست و چون تقوا ندارد.
⚜️ علی علیه السلام جملهای دارد که مانند همه جملههای ایشان باارزش است؛ راجع به تقواست که به نظر بعضیها دیگر خیلی کهنه شده است! میفرماید: انَّ تَقْوَی اللهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذَخیرَةُ مَعادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ کلِّ مَلَکةٍ وَ نَجاةٌ مِنْ کلِّ هَلَکةٍ
📍تقوای الهی کلید هر راه راستی است. بدون تقوا انسان به راه راست نمیرود، راه خود را کج میکند. بدون تقوا انسان اندوختهای برای آخرت ندارد. بدون تقوا بشر آزادی ندارد: وَ عِتْقٌ مِنْ کلِّ مَلَکةٍ تقواست که بشر را از هر رقّیتی آزاد میکند.
#قسمت_دهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
⚜️ آزاد مرد واقعی
🔆 بشر باید در ناحیه وجود خودش، در ناحیه روح خودش آزاد بشود تا بتواند به دیگران آزادی بدهد، لهذا آزادمرد واقعی جهان کیست⁉️
🔺 علی بن ابی طالب یا افرادی که از طراز علی بن ابی طالب و یا تربیت شده دبستان او باشند، چون اینها افرادی هستند که در درجه اوّل از اسارت نفس خودشان نجات پیدا کرده اند.
📍علی علیه السلام میفرماید:
أ اقْنَعُ مِنْ نَفْسی بِانْ یقالَ امیرُالمُؤْمِنینَ⁉️
وَ کیفَ اظْلِمُ احَداً لِنَفْسٍ یسْرِعُ الَی الْبِلی قُفولُها وَ یطولُ فِی الثَّری حُلولُها .
🌴 آن کس میتواند واقعاً آزاد و آزادی بخش باشد که همیشه مانند علی است و یا لااقل پیرو اوست؛ از نفس و روح خودش حساب بکشد، تنها در محراب عبادت است به محاسن شریفش بگیرد و بگوید: یا دُنْیا! غُرّی غَیری
🔆 ای زرد و سفید دنیا، ای طلا و نقره دنیا! برو غیر علی را فریب بده، من تو را سه طلاقه کردهام. آن کسی واقعاً و نه از روی نفاق و دورویی، برای حقوق و آزادی مردم احترام قائل است که در دل و ضمیر و وجدانش یک ندای آسمانی است و او را دعوت میکند.
🔅 آن وقت شما میبینید که چنین کسی که آن تقوا و معنویت و خداترسی را دارد، وقتی که حاکم بر مردم میشود و مردم محکوم او هستند، چیزی را که احساس نمیکند همین حاکم و محکومی است. مردم روی سوابق ذهنی خودشان میخواهند از او حریم بگیرند؛ میگوید حریم نگیرید، با من باشید. وقتی که برای جنگ صفّین میرفت یا از آن برمیگشت، به شهر انبار- که الآن یکی از شهرهای عراق است و از شهرهای قدیم ایران بوده است- رسید. ایرانیان آنجا بودند. عدهای از کدخداها، دهدارها، بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند. به خیال خودشان علی علیه السلام را جانشین سلاطین ساسانی میدانستند. وقتی که به ایشان رسیدند، در جلوی مرکب امام شروع کردند به دویدن. علی علیه السلام صدایشان کرد، فرمود: چرا این کار را میکنید؟ گفتند: آقا! این یک احترامی است که ما به بزرگان و سلاطین خودمان میگزاریم.
⚜️ امام علیه السلام فرمود: نه، این کار، را نکنید. این کار، شما را پست و ذلیل و خوار میکند. چرا خودتان را در مقابل من که خلیفهتان هستم خوار و ذلیل میکنید⁉️
🔅 من هم مانند یکی از شما هستم. تازه شما با این کارتان به من خوبی نکردید بلکه بدی کردید؛ با این کارتان ممکن است یک وقت خدای ناکرده غروری در من پیدا شود و واقعاً خودم را برتر از شما حساب کنم.
📍این را میگویند یک آزادمرد، کسی که آزادی معنوی دارد، کسی که ندای قرآن را پذیرفته است: الّا نَعْبُدَ الَّا اللهَ جز خدا هیچ چیزی را، هیچ کسی را، هیچ قدرتی را، هیچ نیرویی را پرستش نکنیم؛ نه انسانی را، نه سنگی را، نه حجری را، نه مَدَری را، نه آسمان را، نه زمین را، نه هوای نفس را، نه خشم را، نه شهوت را، نه حرص و آز را و نه جاه طلبی را، فقط خدا را بپرستیم. آن وقت او میتواند آزادی معنوی بدهد.
#قسمت_یازدهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
⚜️ خطابهای دارد مولا علی علیه السلام که من قسمتی از آن را برایتان میخوانم، ببینید واقعاً کسی که آزادمرد معنوی است چه روحی دارد! آیا شما میتوانید یک چنین روحی در دنیا پیدا کنید؟ اگر پیدا کردید، به من نشان بدهید.
💥 خطبه خیلی مفصل است، راجع به حقوق والی بر مردم و حقوق مردم بر والی است. مسائلی دارد که حضرت بحث میکند، بعد در ذیل آن جملاتی دارد. (ببینید، اینها را چه کسی میگوید؟ خود والی و حاکم است که به مردم میگوید. در دنیای ما حداکثر این است که دیگران به مردم میگویند با حاکمهای خودتان اینطور نباشید، آزادمرد باشید.
📍علی علیه السلام میگوید با من که حاکم هستم این گونه نباشید، آزادمرد باشید.)
🔺 لا تُکلِّمُونی بِما تُکلَّمُ بِهِ الْجَبابِرَة مبادا آن اصطلاحاتی را که در مقابل جبّاران به کار میبرید که خودتان را کوچک و ذلیل و خاک پا میکنید و او را بالا میبرید و به عرش میرسانید، برای من به کار ببرید.
نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند
مبادا با من این گونه حرف بزنید! با من همانطور که با دیگران حرف می زنید، صحبت کنید.
🚩 وَلا تَتَحَفَّظوا مِنّی بِما یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ اهْلِ الْبادِرَة و اگر دیدید احیاناً من عصبانی و ناراحت شدم، حرف تندی زدم، خودتان را نبازید، مردانه انتقاد خودتان را به من بگویید، از من حریم نگیرید.
🔸 وَلا تُخالِطونی بِالْمُصانَعَةِ با باری به هر جهت، هر چه شما بفرمایید صحیح است، هر کاری که شما میکنید درست است (این را میگویند مصانعه و سازش) با من رفتار نکنید. هرگز با من به شکل سازشکارها معاشرت نکنید.
🔹 وَلا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقالًا فی حَقٍّ قیلَ لی گمان نکنید که اگر حقّی را در مقابل من بگویید، یعنی اگر علیه من کلمهای بگویید که حق است، بر من سنگین خواهد آمد. بحق از من انتقاد کنید، ابداً بر من سنگین و دشوار نخواهد بود، با کمال خوشرویی از شما میپذیرم.
💠 وَلَا الِتماسَ اعْظامٍ لِنَفْسی ای کسانی که من حاکم و خلیفهتان هستم و شما رعیت من هستید، خیال نکنید که من از شما این خواهش را دارم که از من تمجید و تعظیم کنید، از من تملّق بگویید، مرا ستایش کنید، ابداً.
🔻 بعد یک قاعده کلّی را ذکر میکند: فَانَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ انْ یقالَ لَهُ اوِ الْعَدْلَ انْ یعْرَضَ عَلَیهِ کانَ الْعَمَلُ بِهِما اثْقَلَ عَلَیه یعنی آن آدمی که وقتی حق را به او میگویی دشوارش میآید و ناراحت میشود که چرا حق را گفتی، عمل کردن حق برای او سختتر است.
#قسمت_دوازدهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
📍کریستین سن مینویسد: انوشیروان عدهای را به عنوان مشورت جمع کرده بودو با آنها درباره مسئلهای مشورت میکرد. عقیده خودش را گفت، همه گفتند هرچه شما بفرمایید همان درست است. یکی از دبیران، بیچاره گول خورد، خیال کرد واقعاً جلسه مشورت است و او هم حق دارد رأیش را بگوید.
🕯️گفت اگر اجازه بفرمایید من نظرم را بگویم. نظرش را گفت، عیبهای نظر انوشیروان را هم بیان کرد. انوشیروان گفت: ای بیادب! ای جسور! و بلافاصله دستور داد که مجازاتش کنند. قلمدانهایی را که آنجا بود درحضور سایرین آنقدر به سرش کوبیدند تا مُرد.
🔻 آن که حق را سنگین میشمرد که به او گفته شود و اگر به او بگویند که به عدالت رفتار کن، بر او سخت است، قطعاً بدانید که عمل به حق و عدالت خیلی برایش سختتر است.
🔺 و در آخر خواهش میکند: فَلا تَکفُّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ اوْمَشْوَرَةٍ بعَدْلٍ ای اصحاب من، یاران من، ایهاالناس! از شما خواهش میکنم که هرگز از سخن حق و انتقاد حق و از اینکه مشورت خودتان را به من بگویید نسبت به من مضایقه نکنید.
⚜️ این نمونهای کامل از مردی است که از نظر معنوی آزاد است و در مقام حکومت بدین گونه به دیگران آزادی اجتماعی میدهد
.
💥خدایا تو را قسم میدهیم به حقیقت علی بن ابی طالب علیه السلام که ما را از پیروان واقعی علی قرار بده.
#قسمت_سیزدهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
2️⃣ آزادی معنوی
🦋 وَ یضَعُ عَنْهُمْ اصْرَهُمْ وَ اْلَاغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِمْ .
📍در هفته گذشته عرض کردم که مجموع عرایض ما در مبحث آزادی معنوی مشتمل بر سه قسمت است؛ یکی اینکه معنی آزادی چیست، دوم اینکه آزادی بر دو قسم است:
1️⃣ آزادی معنوی
2️⃣ آزادی اجتماعی.
🎌 مرحله سوم وابستگی این دو نوع آزادی به یکدیگر و مخصوصاً وابستگی آزادی اجتماعی به آزادی معنوی است.
💫 امشب میخواهم عرایض خودم را اختصاص بدهم به خود آزادی معنوی که اساساً آزادی معنوی یعنی چه و آیا ضرورتی دارد که بشر آزادی معنوی داشته باشد یا نداشته باشد⁉️
🔺 و مخصوصاً من این مسئله را از این جهت بیشتر مورد توجه قرار میدهم که امروز توجه به آزادی معنوی بسیار کم شده است و همین خود یکی از علل نابسامانیهای امروز است.
🥀 بسیاری خیال میکنند که این مسائل دیگر منسوخ شده است، درصورتی که برعکس در عصر امروز نیاز بشر به آزادی معنوی از اعصار گذشته اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.
⁉️آزادی معنوی یعنی چه⁉️
🔺 آزادی همیشه دو طرف میخواهد به طوری که چیزی از قید چیز دیگر آزاد باشد. در آزادی معنوی، انسان از چه میخواهد آزاد باشد.
🔮 جواب این است که آزادی معنوی برخلاف آزادی اجتماعی، آزادی انسانْ خودش از خودش است.
🔸 آزادی اجتماعی آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر، ولی آزادی معنوی نوع خاصی از آزادی است و در واقع آزادی انسان است از قید و اسارت خودش.
📩 قهراً این سؤال پیش میآید که مگر انسان میتواند در قید و اسارت خودش باشد⁉️
🚥 مگر یک چیز میتواند خودش، هم برده باشد و هم برده گیر، هم اسیر باشد و هم اسیرکننده، مگر چنین چیزی ممکن است⁉️
🌷 جواب این است: بله ممکن است. در مورد دیگر اگر ممکن نباشد، فی المثل اگر در حیوانات بردگی معنوی و متقابلاً آزادی معنوی معنی و امکان ندارد، در انسان، این موجود عجیب، اینکه انسان خود برده و اسیر خود باشد و یا خود آزاد از خود باشد، معنی دارد. چگونه ممکن است⁉️
#قسمت_چهاردهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
💢 انسان، یک موجود مرکب
🎌 این از آن جهت است که انسان در میان موجودات دیگر یک شخصیت مرکب است و این یک حقیقت است. این مطلب را که انسان یک شخصیت و موجود مرکب است، ادیان و فلسفهها تأیید کردهاند، علما و حتی روانشناسها تأیید کردهاند، و مطلبی است غیرقابل تردید.
📍ابتدا تعبیر قرآنی و تعبیر حدیثی مطلب را عرض میکنم.
⚜️ شما در قرآن میبینید که درباره خلقت انسان (اختصاصاً درباره انسان) چنین میفرماید: فَاذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ روحی فَقَعوا لَهُ ساجِدینَ . به فرشتگان میگوید: وقتی که خلقت این موجود را تکمیل کردم و از روح خود چیزی در او دمیدم، بر او سجده برید. میگوید این موجود یک موجود خاکی است، من او را از خاک میآفرینم، یک موجود طبیعی و مادی است.
🔘 ولی همین موجود آفریده شده از آب و خاک، همین موجودی که دارای جسم و جسدی است مانند حیوانهای دیگر، وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی از روح خودم چیزی در او میدمم. لازم نیست که ما معنای روح خدا را بفهمیم که نفخه الهی و آنچه خدا او را روح خود نامیده است چیست.
〰️ اجمالًا میدانیم که در این موجود خاکی یک چیز دیگری هم غیرخاکی وجود دارد.
💫 حدیث معروفی است، پیغمبر اکرم فرمود: «خداوند فرشتگان را آفرید و در سرشت آنها تنها عقل را نهاد،
💫 حیوانات را آفرید و در سرشت آنها تنها شهوت را نهاد،
💫 انسان را آفرید و در سرشت او هم عقل را نهاد و هم شهوت را»
📍که مولوی همین را به صورت شعر درآورده است:
⚜️گفت پیغمبر که خلّاق مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
بعد میگوید که یک گروه فرشتگان، یک گروه حیوانات و یک گروه هم انسانها.
🔺حالا ممکن است ما بخواهیم این را با یک زبان سادهتری بفهمیم.
🔸 واقعاً ما خودمان قطع نظر از مطالب و مسائلی که در قرآن مجید و حدیث آمده است، عرفا بالخصوص در این زمینه اظهارنظر کردهاند، علمای روانشناسی تأیید کردهاند، قطع نظر از همه اینها میخواهیم با یک زبان سادهای این مسئله آزادی معنوی را بفهمیم.
#قسمت_پانزدهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
🔸ما مطلب را از یک مطلبی که هر کسی میتواند احساس کند، شروع میکنیم و آن این است:
🔻 بردگی روح نسبت به انسانهای دیگر
📍بدون شک ما در زندگی خودمان احتیاج داریم به خوراک و هرچه بهترْ بهتر، احتیاج داریم به پوشاک و هرچه عالیترْ بهتر، احتیاج داریم به مسکن و هرچه مجلّلترْ بهتر. همینطور احتیاج داریم به زن و فرزند، احتیاج داریم به تجملات زیاد زندگی، و به پول و مادیات علاقهمند هستیم.
🎌 اما در یک جا ما سر یک دوراهی قرار میگیریم، احساس میکنیم که اینجا یا باید شرافت و عزّت و سیادت و آقایی خودمان را حفظ کنیم ولی با فقر بسازیم، نان بخوریم ولی نان خشک و خالی، لباس بپوشیم لباس ژنده، خانه داشته باشیم خانه تنگ و کوچک و محقّر، پول نداشته و در مضیقه باشیم؛ و یا از عزّت و آقایی و سیادت خودمان صرف نظر کنیم، تن به یک ذلّت بدهیم، تن به خدمت بدهیم، آن وقت تمام نعمتهای مادی برای ما فراهم میشود.
🔴 میبینیم بسیاری از افراد مردم اساساً حاضر نیستند تن به ذلّت بدهند ولو به قیمت اینکه مادیات زندگیشان خیلی زیاد شود.
🔘 البته بعضیها حاضر میشوند؛ تن به این ذلّت میدهند ولی درعین حال همین آدم در عمق وجدانش احساس یک سرشکستگی میکند.
🔺 سعدی در گلستان میگوید: دو برادر بودند، یکی توانگر و دیگری درویش.
توانگر- به قول او- در خدمت دیوان بود، خدمتگزار بود، ولی آن درویش یک آدم کارگر بود و به تعبیر سعدی از زور بازوی خودش نان میخورد. میگوید برادر توانگر یک روز به برادر درویش گفت: برادر! تو چرا خدمت نمیکنی تا از این مشقّت برهی؟ تو هم بیا مثل من در خدمت دیوان تا از این رنج و زحمت و مشقّت، از این کارگری، از این هیزم شکنی، از این کارهای بسیار سخت رهایی یابی.
🔸میگوید برادر درویش جواب داد: تو چرا کار نمیکنی تا از ذلّتِ خدمت برهی؟ تو به من میگویی تو چرا خدمت نمیکنی تا از این رنج و مشقّت کار برهی، من به تو میگویم تو چرا کار نمیکنی، متحمل رنج و مشقّت نمیشوی تا از ذلّت خدمت برهی؟ او خدمت را با آن همه مال و ثروت و توانایی که دارد (ولی چون خدمت است، چون سلب آزادی است، چون خم شدن پیش غیر است) ذلّت تشخیص میدهد. بعد میگوید: خردمندان گفتهاند که نان خود خوردن و نشستن، به که کمر زرین بستن و در خدمت دیگری ایستادن.
#قسمت_شانزدهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
🔺به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
🔸 در این زمینه خودتان ممکن است مطالب زیادی بدانید. من میخواهم شما این را از جنبه روانشناسی تحلیل کنید. این چه حسی است در بشر که رنج و زحمت و مشقّت و کارکردن و هیزم شکنی و فقر و مسکنت و همه اینها را ترجیح میدهد بر اینکه دست به سینه پیش کسی مانند خود بایستد⁉️
⚜️ اسم این را هم اسارت میگذارد، میگوید من حاضر نیستم برده دیگری بشوم؛ درصورتی که این، بردگی مادی نیست یعنی واقعاً نیروی او استخدام نمیشود؛ فقط روحش استخدام میشود، بدنش که استخدام نمیشود.
🔘 این یک نوع بردگی است؛ راست هم هست، بردگی است اما بردگیای است که تن انسان برده نشده است لکن روح انسان واقعاً برده شده است.
🎌 رباعیای است منسوب به علی علیه السلام، یعنی در آن دیوان معروف است، میفرماید:
کدَّ کدَّ الْعَبْدِ انْ احْبَبْتَ انْ تُصْبِحَ حُرّا
وَ اقْطَعِ الْآمالَ مِنْ مالِ بَنی آدَمَ طُرّا لا تَقُلْ ذا مَکسَبٍ یزْری فَقَصْدُ النّاسِ ازْری
انْتَ مَا اسْتَغْنَیتَ عَنْ غَیرِک اعْلَی النّاسِ قَدْرا
میفرماید:
💥اگر دلت میخواهد آزاد زندگی کنی، مثل بندگان و بردگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش و چشم از مال فرزندان آدم (عموماً، هر که میخواهد باشد، ولو حاتم طائی باشد) ببند. یعنی نمیگویم چشم طمع از مال مردم پست و دنی ببند؛ حتی چشم طمع ببند از مال مردم سخی با جود و کرم مثل حاتم طائی.
⚜️ بعد میگوید بعضی از افراد وقتی برخی از شغلها به آنها پیشنهاد میشود، میگویند این شغل دون شأن من است، پست است. مثلًا میگویی کارگری کن، بیل بزن، میگوید این کار پستی است؛ حمّالی کن، میگوید پست است.
📍 میفرماید: هر کاری، هرچه هم که تو آن را پست گمان کنی، پستتر از اینکه دست طمعت پیش دیگری دراز باشد نیست.
🔸 لا تَقُلْ ذا مَکسَبٍ یزْری فَقَصْدُ النّاسِ ازْری چیزی از این پستتر نیست که تو به قصد مردم بروی، به این قصد بروی که از مردم چیزی بگیری. انْتَ مَا اسْتَغْنَیتَ عَنْ غَیرِک اعْلَی النّاسِ قَدْرا تو همین مقدار که از دیگران بینیاز باشی، از همه مردم برتر هستی.
#قسمت_هفدهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
〽️ به نظرم در سخنان جاحظ بود دیدم یا یکی دیگر از علمای اهل تسنن که اهل ادب است، میگوید: «در میان سخنان علی علیه السلام نُه سخن است که در دنیا نظیر ندارد.» از میان آن نه سخن سه سخنش مربوط به بحث ماست. امیرالمؤمنین میفرماید:
📍احْتَجْ الی مَنْ شِئْتَ تَکنْ اسیرَهُ، اسْتَغْنِ عَنْ مَنْ شِئْتَ تَکنْ نَظیرَهُ، احْسِنْ الی مَنْ شِئْتَ تَکنْ امیرَهُ.
🔺 یعنی نیازمند هر کسی میخواهی باش، اما بدان اگر نیازمند کسی شدی تو برده او هستی؛ بینیاز باش از هر که دلت میخواهد، مثل او هستی؛ نیکی کن به هر که دلت میخواهد، تو امیر او هستی.
🔘 پس نیازمندی به افراد دیگر نوعی رقّیت و بردگی است، اما چه جور بردگی است؟ بردگی تن است؟ نه، بردگی روح است، بردگی معنوی است.
💥 در این زمینه چقدر سخنان خوب گفتهاند و متأسفانه امروز این بحثها کمتر گفته میشود، البته به یک جهاتی که چون مسائل دیگری مطرح است و انسان میخواهد درباره آنها بحث کند، بحثهای اخلاقی کمتر گفته میشود و حال آنکه اینها زیاد هم باید گفته شود.
⚜️ علی علیه السلام میفرماید: الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ طمع، بردگی همیشگی است.
🔸 یعنی از بردگی بدتر، طمع داشتن است؛ که باز هم در این زمینه مطالب و مسائل زیاد است.
💫 بنابراین شما میتوانید بفهمید که غیر از بردگی تن یک بردگی دیگر هم هست، در عین اینکه تن انسان آزاد است.
🌿 در آن مثلی که سعدی در مورد دو برادر توانگر و درویش گفت، آن برادر توانگر امکانات مادیاش فوق العاده بیشتر از آن برادر درویش است. تن او از تن این خیلی آزادتر است. تن این که بیچاره همیشه لگدکوب کارها و زحمتهاست. اما روح این از او آزادتر است.
🌼 پس اینجا شما اجمالًا میتوانید بفهمید که نوعی بردگی دیگر هم هست که آن، بردگی تن نیست. نوعی آزادی دیگر هم هست که آزادی تن نیست.
#قسمت_هجدهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
🔻بردگی مال و ثروت
📍از این یک درجه بالاتر بیایید. یک نوع دیگر بردگی و آزادی هست که مربوط به مال و ثروت است.
💌 تمام علمای اخلاق، بشر را از اینکه برده مال و بنده ثروت باشد برحذر داشتهاند، تحت همین عنوان که ای انسان! بنده و برده مال دنیا نباش.
🔖 باز جملهای دارد علی علیه السلام، میفرماید: الدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ دنیا برای بشر گذشتنگاه است نه قرارگاه. بعد میفرماید: وَالنّاسُ فیها رَجُلانِ مردم در دنیا دو صنف میشوند:
رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فیها فَأَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها مردم که در این بازار دنیا و گذشتنگاه دنیا میآیند دو دستهاند. بعضی میآیند خودشان را میفروشند، برده میکنند و میروند. بعضی دیگر میآیند خودشان را میخرند، آزاد میکنند و میروند.
#قسمت_نوزدهم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
📍بشر باز این را هم احساس میکند که نسبت به مال و ثروت دنیا دو حال میتواند داشته باشد:
1️⃣ میتواند بنده و اسیر و در قید مال باشد،
2️⃣ و میتواند آزاد باشد.
✨گفت:
بند بگسل، باش آزادای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
📝 بشر میگوید من همانطور که نباید بنده و برده امثال خودم باشم (نه تنم بنده و برده امثال خودم باشد و نه روحم)، نباید روحم بنده و اسیر مال دنیا باشد. در همین جاست که انسان به یک نکته عالیتری برمیخورد، میگوید اصلًا بندگی مال دنیا یعنی چه؟ مگر مال دنیا قدرت دارد که انسان را بنده خودش بکند؟! مال دنیا یعنی ثروت. ثروت یعنی چه؟ یعنی طلا، نقره، خانه، ملک، زمین و اینجور چیزها.
⚙️ مگر اینها قدرت دارند که بردهگیری کنند؟! من انسانم، زندهام، آن جماد است، مرده است. مگر جماد و مرده قدرت دارد که یک زنده را برده خودش بکند؟! نه. پس حقیقت مطلب چیست؟
🔖 حقیقت مطلب این است که آنجا هم که انسان فکر میکند بنده و برده دنیاست، بنده مال و ثروت است، واقعاً بنده مال و ثروت نیست، بنده خصایص روحی خودش است، بنده حیوانیت خودش است، بنده حرص است، یعنی خودش خودش را برده گرفته است و الّا پول که نمیتواند انسان را بنده کند، زمین که قدرت ندارد انسان را برده کند، گوسفند که قدرت ندارد انسان را برده کند، ماشین که قدرت ندارد، جماد است. اصلًا جماد نمیتواند در وجود انسان تصرف کند. وقتی انسان خوب مسئله را میشکافد، میبیند این خودش است که خودش را برده کرده است.
🔌میبیند یک قوّهای است در خودش به نام حرص، قوّهای است به نام طمع، قوّهای است به نام شهوت، قوّهای است به نام خشم؛ این شهوت است که او را برده کرده است، این خشم است که او را برده کرده است، این حرص است که او را برده کرده است، این طمع است که او را برده کرده است، این هوای نفس است که او را برده کرده است.
📖 افَرَایتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ . قرآن میگوید: آیا دیدی آن کسی را که هوای نفس خودش را خدای خودش قرار داده است، بنده هوای نفس شده است؟
🕯️ اینجا بشر به حقیقت مطلب پی میبرد، میبیند مال و ثروت دنیا در حد ذات خودش مذمّتی ندارد؛
🌾 اگر گفتهاند از مال دنیا بترس که تو را برده نگیرد و بنده خودش نکند، مال و ثروت نمیتواند مرا بنده کند، این خود من هستم که خودم را بنده و برده میکنم.
🔻میگوید پس خودم را از قید صفات نفسانی پلید آزاد میکنم؛ آن وقت میبینم که مال دنیا در خدمت من است نه من در خدمت مال دنیا. آن وقت مقام وجودی خودش را میفهمد، این معنا را میفهمد که قرآن میگوید: هُوَالَّذی خَلَقَ لَکمْ ما فِی الْأرْضِ جَمیعاً اوست خدایی که آنچه در این زمین است برای شما آفرید.
🎀 میبیند پس مال و ثروت بنده و برده من است، او در خدمت من است نه من در خدمت او، پس دیگر بخل یعنی چه؟! افزونطلبی به خاطر افزونطلبی یعنی چه؟!
✨بله، انسان خودش اسیر خودش میشود، خودش برده و بنده خودش میشود.
#قسمت_بیستم از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
📍انسان دو مقام یا دو درجه دارد:
1️⃣ درجه دانی، درجه حیوانی؛
2️⃣ و درجه عالی، درجه انسانی.
🎀 پیغمبران آمدهاند که آزادی معنوی بشر را حفظ کنند، یعنی نگذارند شرافت انسان، انسانیت انسان، عقل و وجدان انسان، اسیر شهوت یا خشم یا منفعتطلبی انسان بشود. این معنی آزادی معنوی است.
🔺 هر وقت شما دیدید بر خشم خودتان مسلط هستید نه خشم شما بر شما مسلط است، شما آزادید.
🔺 هر وقت دیدید شما بر شهوت خودتان مسلط هستید نه شهوت شما بر شما،
🔺 هر وقت شما دیدید یک درآمد غیرمشروع در مقابل شما قرار گرفت و این نفس شما اشتیاق دارد میگوید این درآمد را بگیر، اما ایمان و وجدان و عقل شما حکم میکند که این نامشروع است، نگیر و بر این میل نفسانی خودتان غالب شدید، بدانید شما از نظر معنوی واقعاً انسان آزادی هستید.
🔺 اگر شما دیدید یک زن نامحرم دارد میرود و حس شهوت شما، شما را تحریک میکند به چشم چرانی و تعقیب کردن، ولی یک وجدانی بر وجود شما حاکم است که شما را منع میکند و تا فرمان میدهد فرمانش را اطاعت میکنید، بدانید شما آزادمرد هستید.
🔻اما اگر دیدید تا چشم یک چیزی را میخواهد میدوید دنبالش، گوش یک چیزی را میخواهد میدوید دنبالش، دامن یک چیزی را میخواهد میدوید دنبالش، شکم یک چیزی را میخواهد میدوید دنبالش، شما اسیرید، برده و بنده هستید.
#قسمت_بیست_و_یکم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
📍من» انسانی و «من» حیوانی
✨انسان یک موجود مرکب است. این حقیقت را نباید فراموش کرد که در انسان واقعاً دو «من» حاکم است:
1⃣یک من انسانی
2⃣ و یک من حیوانی،
🎀 که من حقیقی انسان آن من انسانی است.
✨و چقدر مولوی این مسئله تضاد درونی انسان را عالی در آن داستان معروف «مجنون و شتر» سروده است!
✨انسان واقعاً مظهر اصل تضاد است. در هیچ موجودی به اندازه انسان، این تضاد و ضدیت درونی و داخلی حکومت نمیکند.
📜داستان را اینجور آورده است که مجنون به قصد اینکه به منزل لیلی برود، شتری را سوار بود و میرفت و از قضا آن شتر کرّهای داشت، بچهای داشت شیرخوار. مجنون برای اینکه بتواند این حیوان را تند براند و در بین راه معطل کرّه او نشود، کرّه را در خانه حبس کرد و در را بست. خود شتر را تنها سوار شد و رفت. عشق لیلی، مجنون را پر کرده بود. جز درباره لیلی نمیاندیشید. اما از طرف دیگر، شتر هم حواسش شش دانگ دنبال کرّهاش بود و جز درباره کرّه خودش نمیاندیشید. کرّه در این منزل است و لیلی در آن منزل، این در مبدأ است و آن در مقصد. مجنون تا وقتی که به راندن مرکب توجه داشت، میرفت. در این بینها حواسش متوجه معشوق میشد، مهار شتر از دستش رها میگردید. شتر وقتی میدید مهارش شل شده، آرام برمیگشت به طرف منزل. یک وقت مجنون متوجه حال خودش میشد، میدید دو مرتبه به همان منزل اول رسیده. شتر را برمیگرداند، باز شروع میکرد به رفتن مدتی میرفت. دوباره تا از خود بیخود میشد، حیوان برمیگشت. چند بار این عمل تکرار شد:
📌همچو مجنون در تنازع با شتر
گه شتر چربید و گه مجنون حُر
میل مجنون پس سوی لیلی روان
میل ناقه از پی طفلش دوان
تا آنجا که میگوید مجنون خودش را به زمین انداخت:
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم
ما دو ضد بس همره نالایقیم
بعد گریز خودش را میزند، میگوید:
جان گشاده سوی بالا بالها
تن زده اندر زمین چنگالها
در انسان دو تمایل وجود دارد: یکی تمایل روح انسان و دیگر تمایل تن انسان.
میل جان اندر ترقّی و شرف
میل تن در کسب اسباب و علف
اگر میخواهی جان و روحت آزاد باشد نمیتوانی شکمپرست باشی؛ نمیتوانی زنپرست باشی و روحت آزاد باشد، پولپرست باشی و روحت آزاد باشد و درواقع نمیتوانی شهوتپرست باشی، خشمپرست باشی. پس اگر میخواهی واقعاً آزاد باشی، روحت را باید آزاد کنی.
🔻 چقدر در همین زمینه ما بیانات عجیبی داریم! حدیثی دیدم در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید که روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به میان اصحاب صفّه رفتند. یکی از آنها گفت: یا رسول الله! من در نَفْس خودم این حالت را احساس میکنم که اصلًا تمام دنیا و مافیها درنظر من بیقیمت است. الآن در نظر من طلا و سنگ یکی است، یعنی هیچ کدام از اینها نمیتواند مرا به سوی خودش بکشد. نمیخواهد بگوید که استفاده من از طلا و از سنگ یک جور است؛ بلکه قدرت طلا و قدرت سنگ در اینکه من را به سوی خودش بکشاند یکی است. رسول اکرم نگاهی به او کرد و فرمود: «اذاً انْتَ صِرْتَ حُرّاً حالا من میتوانم به تو بگویم که مرد آزادی هستی.»
پس واقعاً آزادی معنوی خودش یک حقیقتی است.
#قسمت_بیست_و_دوم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
🎀 قضاوت انسان درباره خود
📌 حالا یک سلسله دلایل دیگری، باز دلایل وجدانی ذکر کنیم راجع به اینکه واقعاً شخصیت انسان یک شخصیت مرکب است و واقعاً انسان از نظر معنوی میتواند آزاد باشد و میتواند برده باشد.
📜 خداوند تبارک و تعالی این قدرت و توانایی را به بشر داده است که خودش میتواند قاضی خودش باشد.
🧾 در اجتماع همیشه قاضی غیر از مدّعی و مدّعی علیه است. یک نفر مدّعی میشود، یک نفر دیگر مدّعی علیه.
🎌 هر دو نفرشان پیش قاضی میروند و قاضی باید به عدالت میان مدّعی و مدّعی علیه حکم کند. البته مدّعی یک نفر است، مدّعی علیه یک نفر دیگر و قاضی یک نفر سوم.
✨ هیچ فکر کردهاید که چطور است که انسان میتواند خودش مدّعی خودش باشد
🕯️ و اصحاب صفّه عدهای از فقرای اصحاب پیغمبر بودند که از اهل مدینه نبودند، از مهاجرین بودند و ثروتی نداشتند، زن و زندگی نداشتند. پیغمبر اکرم برای اینها اول در داخل مسجد مدینه یک جایی قرار داد ولی بعد دستور الهی رسید که مسجد جای خوابیدن و این چیزها نیست.
🔻پیغمبر اکرم محل آنها را در یک سکویی پهلوی مسجد قرار داد که الآن هم کسانی که به مدینه طیبه مشرف شدهاند میدانند که در شمال خانه حضرت زهرا علیها السلام سکویی هست که الآن خواجهها مینشینند. این همان محل اصحاب صفّه است. در میان اصحاب صفّه بسیاری از اکابر و بزرگان بودهاند.
🎀 انسان میتواند قهراً خودش هم مدّعی علیه خودش باشد و هم خودش قاضی خودش باشد، یعنی خودش حکم صادر کند؟
🎌 انصاف یعنی چه⁉️ میگویند فلان کس آدم باانصافی است، یعنی چه⁉️ اصلًا آدم باانصاف یعنی آدمی که در مسائل مربوط به خود میتواند بیطرفانه درباره خودش قضاوت کند و احیاناً در جایی که خودش مقصر است، حکم علیه خودش صادر کند. این چگونه است⁉️
📌 این جز اینکه شخصیت واقعی انسان، مرکب باشد چیز دیگری نیست. چقدر انصافها در دنیا سراغ دارید که میبینید یک نفر در مورد خودش انصاف میدهد، دیگری را بر خودش ترجیح میدهد، اقرار میکند که حق با دیگری است، فضیلت با دیگری است.
#قسمت_بیست_و_سوم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
🕯️ مرحوم سید حسین کوهکمری از بزرگان اکابر علما و از مراجع تقلید زمان خودشان بودند. آذربایجانی هستند. ایشان عموی مرحوم آیة الله حجّت کوهکمری- که در زمان ما و استاد ما بودند و ما در خدمت ایشان درس خواندهایم- بودند که ایشان هم مرد بزرگواری بودند.
✨ جریان عجیبی از زندگی این مرد بزرگ نقل میکنند و آن این است که ایشان در نجف در زمان صاحب جواهر و بعد از صاحب جواهر حوزه درسی داشتند.
🔻شیخ انصاری (اعلی الله مقامه) در آن وقت هنوز شهرتی نداشت، مخصوصاً که ایشان در نجف هم زیاد اقامت نکرده بود؛ مدت کمی در نجف بود، بعد به سیاحت آمد، به این معنا که شهرهای ایران را میگشت، هرجا عالم مبرّزی میدید، مدتی میماند و از خدمت او استفاده میکرد. مدتی در مشهد ماند، مدت بیشتری در اصفهان و مدت زیادتری در کاشان که مرحوم نراقی در آنجا بود. سه سال ایشان در کاشان بود. بعد که برگشته بود براستی مرد مبرّزی بود. و میگویند مرحوم شیخ انصاری هیکل کوچکی داشته و چشمهای ایشان هم مقداری بهمخوردگی داشته است (تراخمی بود مثل بسیاری از مردم خوزستان، چون ایشان خوزستانی بودند). همچنین خیلی مرد زاهدپیشهای بود و لباسهای ژنده و مندرسی میپوشید، عمامه مثلًا کهنه و اینجورها. دو سه تا شاگرد هم بیشتر نداشت.
🕌 در مسجدی تدریس میکرد و از قضا مرحوم آقا سید حسین هم در همان مسجد تدریس میکرد، ولی درسهایشان اینجور بود که اول شیخ میآمد تدریس میکرد، آن که تمام میشد، آقا سید حسین میآمد تدریس میکرد. یک روز مرحوم آقا سید حسین وارد مسجد میشود. از بازدیدی برمیگشت؛ دید دیگر فرصت نیست که به خانه برود و دومرتبه برگردد. هنوز حدود یک ساعت به درس مانده بود، گفت میرویم در مسجد مینشینیم تا موقع درس بشود و شاگردان بیایند. رفت، دید یک شیخ به اصطلاح ما جلنبری هم آن گوشه نشسته، برای دو سه نفر تدریس میکند. او هم همان کنار نشست ولی صدایش را میشنید. حرفهایش را گوش کرد، دید خیلی پخته دارد تدریس میکند و رسماً استفاده میکند. حالا آقا سید حسین یک عالم متبحّر معروف قریبالمرجعیة و او یک مرد مجهولی که آقا سید حسین تا امروز وی را اساساً نمیشناخته است.
📌 فردای آن روز گفت حالا امروز هم کمی زودتر بروم ببینم چگونه است، آیا واقعاً همینطور است؟ فردا عمداً یک ساعت زودتر رفت.
باز یک کناری نشست، گوش کرد، دید تشخیص همان است که دیروز بود؛ راستی این مرد، مرد ملّای فاضلی است و از خودش فاضلتر. گفت یک روز دیگر هم امتحان میکنیم. یک روز دیگر هم همین کار را کرد. برایش صددرصد ثابت شد که این مرد نامعروف مجهول از خودش عالمتر است و خودش از او میتواند استفاده کند.
🔺 بعد رفت نشست. شاگردانش که آمدند- هنوز آن درس تمام نشده بود- گفت:
شاگردان! من امروز حرف تازهای برای شما دارم. آن شیخی که میبینید آن گوشه نشسته، از من خیلی عالمتر و فاضلتر است. من امتحان کردم، خود من هم از او استفاده میکنم. اگر راستش را بخواهید، من و شما همه با همدیگر باید برویم پای درس او. خودش از جا بلند شد و تمام شاگردان هم یکجا رفتند به درس او.
🎌 این انصاف چیست در بشر؟ صددرصد قیام علیه منافع خود است. از آن ساعت آقا سید حسین جزء شاگردان شیخ انصاری شد، یعنی یک مرجعیت را (میدانید مرجعیت اگر انسان از جنبه دنیایی حساب کند بسیار مقام عالیای است) اینجور از خودش سلب کرد و عملًا به دیگری تفویض نمود. آیا نفْس این آدم احساس نمیکرد آقایی چیست؟ مدرّس بودن چیست؟ احترام چیست؟ مسلّم او هم مثل ما از احترام خوشش میآمد، او هم مثل ما از سیادت و آقایی خوشش میآمد، او هم مثل ما از ریاست و مرجعیت خوشش میآمد، نه اینکه خوشش نمیآمد. اما این مرد یک روح عالی متعالی آزادی داشت که توانست درباره خودش و آن شخص قضاوت کند و علیه خودش حکم صادر کند. این است معنی این که انسان شخصیت مرکبی دارد.
#قسمت_بیست_و_چهارم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
📌ملامت وجدان
🌟 انسان گناه مرتکب میشود، بعد خودش را ملامت میکند. این ملامت وجدان یعنی چه؟ این عذاب وجدان که همه شنیدهاید یعنی چه؟
🔱 دولتهای استعماری افرادی را طوری تربیت میکنند که وجدان در اینها بمیرد. در عین حال موقعش که میشود، وجدانی که خیال میکنند مرده است، باز یک چراغ کوچکی در آن روشن و زنده است. خلبان هیروشیما را اصلًا برای یک چنان جنایتی تربیت کرده بودند ولی وقتی که رفت بمب خودش را انداخت و بعد هم نگاه کرد به شهری که در آتش میسوخت و دید مردم بیگناه، پیرمرد، پیرزن، بچه کوچک، افرادی که اساساً در میدان جنگ وارد نشدهاند دارند چه جور در میان آتش دست و پا میزنند، از همان ساعت حالش بهم خورد.
🗽🎊 بعد در آمریکا آمدند از او استقبال و تجلیل و او را تشویق کردند، اما جلوی عذاب وجدان او را نتوانستند بگیرند. کم کم همان آدم به خاطر عذاب وجدان دیوانه شد، بردندش دارالمجانین.
📖 قرآن هم میگوید: لا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَة . خدا در انسان نفس لوّامه آفریده؛ انسان خودش واعظ خودش میشود.
🔺امیرالمؤمنین میفرماید: مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُ واعِظاً مِنْ نَفْسِهِ لَمْ ینْفَعْهُ مَوْعِظَةُ غَیرِهِ هر کسی که خداوند در درونش برای او واعظی از خودش برای خودش قرار ندهد، موعظه دیگران در او اثر نمیکند.
🔻یعنی شما اگر خیال میکنی که پای موعظه دیگران بنشینی و بهره ببری، اشتباه میکنی.
1️⃣ اول باید در درون خودت واعظی ایجاد کنی، وجدان خودت را زنده کنی،
2️⃣ آن وقت از موعظه واعظ بیرونی هم استفاده میکنی.
📌انسان خودش خودش را موعظه میکند، خودش خودش را ملامت میکند، خودش علیه خودش حکم صادر میکند و قضاوت میکند. انسان خودش را محاسبه میکند.
💝جزء دستورهای عجیب مسلّم دینی ما محاسبةالنفس است، میگوید از خودتان حساب بکشید: حاسِبوا انْفُسَکمْ قَبْلَ انْ تُحاسَبوا (متأسفانه این حرفها فراموش شده) از خودتان حساب بکشید، و انسان میتواند از خودش حساب بکشد و باید از خودش حساب بکشد. وَ زِنوا انْفُسَکمْ قَبْلَ انْ توزَنوا خودتان را وزن کنید، بسنجید قبل از آنکه شما و اعمال شما را در قیامت بسنجند، وزن کنند. انسان، خودش خودش را وزن میکند، میسنجد، خودش از خودش حساب میکشد. انسان خودش را مجازات میکند.
📚 همه اینها دلیل بر این است که انسان شخصیت مرکبی دارد. این شخصیت مرکب، قسمت عالی دارد که قسمت انسانی اوست و قسمت دانی دارد که قسمت حیوانی اوست.
✴️ آزادی معنوی یعنی قسمت عالی و انسانی انسان از قسمت حیوانی و شهوانی او آزاد باشد.
#قسمت_بیست_و_پنجم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
➰مجازات انسان خودش را
📍گفتیم انسان خودش را مجازات میکند؛ تعبیری از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام یادم افتاد:
🧔🏻مردی میآید خدمت امیرالمؤمنین و صیغه استغفار را جاری میکند. او مثل بسیاری از ما خیال میکرد که توبه کردن یعنی گفتن اسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَ اتوبُ الَیهِ.
🍂امیرالمؤمنین با یک شدتی به او فرمود: ثَکَلَتْکَ اُمُّک اَتَدْری مَا الْاسْتِغْفارُ؟ الْاسْتِغْفارُ دَرَجَةُ الْعِلّیینَ
📌یعنی خدا مرگت بدهد، مادرت به عزایت بنشیند! اصلًا تو میدانی استغفار یعنی چه که میگویی: اسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَ اتوبُ الَیه⁉️
⁉️حقیقت استغفار را میدانی چیست⁉️
✴️ استغفار درجه مردمان بلندمرتبه است. اصلًا خود توبه، محکوم کردنِ خود است.
📚 بعد حضرت فرمود: استغفار شش اصل دارد؛ دو رکن دارد، دو شرط قبول و دو شرط کمال.
📌فرمود:
1️⃣ اولین اصل استغفار این است که انسان واقعاً از گذشته تیره و سیاه خودش پشیمان باشد.
2️⃣ دوم، تصمیم بگیرد که در آینده آن گناه گذشته را مرتکب نشود.
3️⃣ سوم اینکه اگر حقوق مردم را برعهده و ذمّه دارد ادا کند.
4️⃣ چهارم اینکه اگر فرایض الهی را ترک کرده است جبران کند، قضا کند. تا اینجا محل شاهد من نیست، محل شاهد من در آن دوتای آخر است. فرمود:
5️⃣ پنجم اینکه اگر میخواهی توبۀ تو، توبه اصیلی باشد، توبه اساسی و واقعی باشد، باید به سراغ این گوشتهایی که از معصیت و در معصیت روییده است بروی؛ آنچنان با غصهها و اندوهها و توبهها آنها را آب کنی که پوست بدنت به استخوان بدنت بچسبد.
6️⃣ ششم، این تنی که عادت کرده است معصیت کند و لذتی جز لذت معصیت نچشیده است، مدتی باید رنج طاعت را به آن بچشانی.
⁉️آیا بشرهایی هم بودهاند که اینجور توبه کنند⁉️
⛓️ بله. امروز است که دیگر توبه کردن منسوخ شده و ما یادمان رفته که توبهای هم باید بکنیم‼️
✴️ مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی از علمای بزرگ اخلاق و سیر و سلوک در اعصار اخیر بوده است؛ شاگرد مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه) و شیخ انصاری بوده و خود میرزای بزرگ برای ایشان احترام زیادی قائل بوده است. یکی از اکابر علما و بزرگانِ شاگردان ایشان نوشته است مردی آمد خدمت مرحوم آخوند و ایشان او را توبه داد. بعد از چند روز که این آدمِ توبه کرده آمد، اصلًا نمیتوانستیم او را بشناسیم. به این سرعت، این آدم تمام گوشتهای بدنش آب شده بود. من این را از جنبه روانشناسی دارم عرض میکنم، من میگویم این چیست در بشر⁉️
🔺 آخوند ملّا حسینقلی همدانی نه شلّاق داشت، نه سرنیزه، نه توپی نه تشری، فقط یک نیروی ارشاد داشت، یک نیروی معنویت داشت، با وجدان و دل این آدم سر و کار داشت.
➿🍂 این چه وجدان نهفتهای در آن آدم بود که او را زنده کرد و آنچنان علیه خودش و علیه شهوات بدنیاش و علیه این گوشتهایی که از معصیت روییده بود برانگیخت که بعد از چند روز که او را دیدند گفتند ما او را نمیشناختیم، اینچنین لاغر شده بود.
#قسمت_بیست_و_ششم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
✴️ آزادی معنوی، بزرگترین برنامه انبیاء
📜 بزرگترین برنامه انبیاء آزادی معنوی است. اصلًا تزکیه نفس یعنی آزادی معنوی: قَدْ افْلَحَ مَنْ زَکیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها . و بزرگترین خسران عصر ما این است که همواره میگویند آزادی، اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمیگویند؛ از آزادی معنوی، دیگر حرفی نمیزنند و به همین دلیل به آزادی اجتماعی هم نمیرسند.
📌 در عصر ما یک جنایت بزرگ که به صورت فلسفه و سیستمهای فلسفی مطرح شده است این است که اساساً درباره انسان، شخصیت انسانی و شرافت معنوی انسان هیچ بحث نمیکنند؛
🔰 نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی فراموش شده است، میگویند اصلًا چنین چیزی وجود ندارد، انسان یک موجود دوطبقهای نیست که طبقه عالی و طبقه دانی داشته باشد، اصلًا انسان با یک حیوان هیچ فرق نمیکند، یک حیوان است، زندگی تنازع بقاست و جز تنازع بقا چیز دیگری نیست،
➿ یعنی زندگی جز تلاش کردن هر فرد برای خود و جنگیدن برای منافع خود چیز دیگری نیست!
⁉️میدانید این جمله چقدر به بشریت ضربه وارد کرده است⁉️
🔖 میگویند زندگی جز جنگ و میدان جنگ چیز دیگری نیست. بلکه جملهای میگویند که بعضی هم خیال میکنند که خیلی حرف درستی است؛ میگویند: «حق گرفتنی است نه دادنی.»
🎌 حق، هم گرفتنی است و هم دادنی. اصلًا این جمله که حق را فقط باید گرفت و کسی به تو نمیدهد، ضمناً تشویق به این است که تو حق را باید بگیری نه اینکه حق را باید بدهی؛ صاحب حق باید بیاید، اگر توانست به زور از تو بگیرد، اگر نتوانست که نتوانست.
🗣️اما پیغمبران نیامدند این حرف را بزنند. پیغمبران گفتند حق، هم گرفتنی است و هم دادنی؛ یعنی مظلوم و پایمال شده را توصیه کردند به اینکه برو حق را بگیر، و از آن طرف ظالم را وادار کردند علیه خودش قیام کند که حق را بدهد، و در این کار خودشان هم کامیاب و موفق شدند. دعا میکنم:
🙏🏻 خدایا از تو میخواهیم به حق آن آزادمردان واقعی که آزادی معنوی را در درجه اول داشتند، به ما توفیق عنایت کنی که از نفس امّاره خودمان آزاد شویم.
🙏🏻 خدایا به ما آزادی معنوی عنایت کن، آزادی اجتماعی عنایت کن، خیر دنیا و آخرت به همه ما کرامت بفرما.
🙏🏻 خدایا ما را به حقایق اسلام آشنا بفرما، حاجات مشروعه همه ما را برآور.
🙏🏻 خدایا اموات همه ما را ببخش و بیامرز.
🥀 رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصّلوات
#قسمت_بیست_و_هفتم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
1_عبادت و دعا
🔖کلمه «احیاء»
✍🏻 من بحث خودم را از همین کلمه «احیاء» شروع میکنم که عرض کردم احیاء یعنی زندهکردن، نقطه مقابل «اماته» که به معنی میراندن است. این کلمه چنین میرساند که شب- که قسمتی از وقت انسان است- دو حالت دارد:
1️⃣ ممکن است شبِ کسی زنده باشد
2️⃣ ممکن است شبِ او مرده باشد.
🌠 شبِ زنده آن شبی است که انسان تمام یا لااقل پاسی از آن شب را با یاد خدا و با مناجات و راز و نیاز با ذات پروردگار به سر ببرد،
🌌 شب مُرده آن شبی است که انسان تمام آن شب را با غفلت و فراموشی ذات مقدس پروردگار بسر ببرد.
🔸ممکن است کسی خیال کند که این تعبیر یک تعبیر مجازی است، یک نوع تعارف است: شب که زنده و مرده ندارد، شب بالاخره شب است، زمان است. مقداری از زمان که این نیمکره زمین که ما در روی آن زندگی میکنیم مواجه با خورشید نیست و نور خورشید نمیتابد، به آن میگویند «شب».
شب به هر حال شب است؛ شب نه زندگی دارد و نه مردگی.
🔺این سخن راست است ولی آن کسی که میگوید احیاء، شب را زنده نگهداشتن، مقصودش این نیست که این قطعه زمان را شما زنده نگه دارید؛ مقصود زنده نگهداشتن خود شماست در این قطعه از زمان.
☄️به عبارت دقیقتر، برخلاف آنچه که ابتدائاً تصور میشود، ما خیال میکنیم زمان یک چیز است که همه ما در داخل آن قرار گرفتهایم؛ درصورتی که اینجور نیست. آن زمانی که فکر میکنیم همه در داخل آن قرار گرفتهایم آن زمانِ ما نیست.
🌐زمانی که ما روی آن حساب میکنیم، ساعات و دقایق و هفتهها و ماهها و سالها را حساب میکنیم، آن، زمان ما نیست، زمان این زمین است. زمان ما یک حقیقتی است متحد با وجود خود ما، جزء وجود ماست. زمانِ ما، زمان وجود ما از خود ما منفک و جدا نیست؛ چیزی که هست ما این زمان را که مقدار و اندازه دارد با زمان زمین حساب میکنیم، با آن تطبیق میکنیم، بعد خیال میکنیم زمان یک چیز است و همه ما در آن قرار گرفتهایم. نه، زمان من یک چیز است، زمان شما یک چیز دیگر است یعنی مخصوص خودتان است؛ همینطور که قد شما که مثلًا صد و شصت سانتیمتر است، این کمّیت و مقدار مال شماست و قد من که صد و هشتاد سانتیمتر است، کمّیت و مقداری است مخصوصِ من. شما یک قد و یک اندازه دارید، من هم یک قد و یک اندازه مخصوص به خود. (حالا اینها برابر با یکدیگر باشند یا نباشند مطلب جداگانهای است.) شما چون وجودتان یک وجود متحرک و سیال و متغیر است، یک زمان در درون خودتان دارید، من هم یک زمان در درون خودم دارم، آن گل هم یک زمان در درون خودش دارد، آن درخت هم یک زمان در درون خودش دارد، این سنگ هم یک زمان در درون خودش دارد؛ و زمانی که در درون هر چیزی هست عین وجود آن چیز است.
🌠حال که این مطلب را دانستیم معنی احیاء شب قدر را میدانیم. زمان را زنده نگه داریم یعنی زمان خودمان را زنده نگه داریم، هر کداممان آن زمانی را که در درون ماست زنده نگه داریم. آن زمانی که در درون ماست چیست؟ آن همان خود ما هستیم، از حقیقتِ ما جدا نیست. پس زمان خودمان را، شب خودمان را زنده نگه داریم یعنی خودمان یک شب واقعاً زنده باشیم، واقعاً زنده زندگی کنیم نه اینکه مرده زندگی کنیم.
📚 در اخبار و احادیث وارد شده است که در روز قیامت، گذشته انسان و زمان گذشته انسان را به انسان ارائه میدهند و انسانها مختلف میبینند؛ وقتی نگاه میکنند یک موجودی را میبینند که قطعاتی از آن سیاه و تیره است و قطعاتی از آن سفید و درخشان، به اختلاف. یک نفر میبیند بیشترِ این قطعات تیره است، دیگری میبیند بیشتر این قطعات سفید و برّاق است. یکی ممکن است در تمام اینها چند نقطه سیاه ببیند، همه را سفید ببیند، و دیگری برعکس چند نقطه سفید ببیند و همه را سیاه ببیند. تعجب میکند: این چیست که به او ارائه دادهاند؟! میگویند این زمانِ توست، این عمر توست. آن ساعاتی که این زمان را، این عمر را روشن و نورانی نگه داشتهای، آن ساعاتی که پروازی داشتهای، شوری داشتهای، عشقی داشتهای، دلت به یاد خدایت زنده بوده است، آن ساعات همان ساعات درخشان نورانی است. آن ساعاتی که در آن ساعات خدمتی کردهای، کار مفیدی انجام دادهای، ساعات نورانی توست. و اما آن ساعاتی که در آن ساعات غافل بودهای، غرق در شهوات بودهای، برخلاف رضای خدا قدم برداشتهای، آنها دوران تیرگی و تاریکی عمر توست. این زمانِ توست، این عمر توست.
#قسمت_بیست_و_هشتم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
🍃 روح عبادت یاد پروردگار است.
🔸روح عبادت این است که انسان وقتی که عبادت میکند، نمازی میخواند، دعایی میکند و هر عملی که انجام میدهد، دلش به یاد خدای خودش زنده باشد:
📖 وَ اقِمِ الصَّلوةَ لِذِکری قرآن میگوید نماز را بپا بدار، برای چه؟ برای اینکه به یاد من باشی. و در جای دیگر قرآن کریم میفرماید: انَّ الصَّلوةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکرِ وَ لَذِکرُ اللهِ اکبَرُ . در این آیه خاصیت نماز ذکر میشود، البته نماز حقیقی، نماز واقعی، نمازی که با شرایط و آداب صحیح صورت گرفته باشد.
📌 میفرماید اگر واقعاً انسان نمازخوان باشد و نمازِ درست بخواند خود نماز جلو انسان را از کار زشت و منکرات میگیرد. محال است که انسان نماز درست و مقبول بخواند و دروغگو باشد. محال است که انسان نماز صحیح و درست بخواند و دلش به طرف غیبت کردن برود. محال است که انسان نمازخوان درست و صحیح باشد و شرافتش به او اجازه بدهد که دنبال شراب برود، دنبال فحشاء برود، دنبال هر کار زشت دیگری برود. این، خاصیت نماز است که انسان را به سوی عالم نورانیت میکشاند.
روایتی است از امام صادق علیه السلام که در کتاب معروف مصباح الشریعه نقل شده است.
📗 ما کتابی داریم به نام «مصباح الشریعه» که بسیاری از علمای بزرگ این کتاب را معتبر میدانند گو اینکه بعضی از علما مثل مرحوم مجلسی چندان معتبر نمیدانند به اعتبار اینکه مضامین آن یک سلسله مضامین عرفانی است. ولی کتاب معروفی است. مثل حاجی نوری، سید بن طاووس و دیگران از این کتاب نقل میکنند. در این کتاب احادیث زیادی هست. مردی است به نام فضیل بن عیاض، معاصر با امام صادق علیه السلام. او از معاریف است. یکی از مردانی است که دورانی از عمر خودش را به گناه و فسق و فجور و دزدی و سرقت و این حرفها بسر برده است، بعد یک انقلاب روحی عجیبی پیدا میکند و تتمه عمر خودش یعنی نیمی از آن را در تقوا و زهد و عبادت و در معرفت و حقیقت خواهی بسر میبرد.
#قسمت_بیست_و_نهم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌎 سیاست و دیانت 🌎
🌠☫﷽☫🌠 🍃 روح عبادت یاد پروردگار است. 🔸روح عبادت این است که انسان وقتی که عبادت میکند، نمازی
🌠☫﷽☫🌠
📌 داستان معروفی دارد.
📍او یک دزد معروفی بود سر گردنه گیر و خودش داستان خود را اینطور نقل میکند، میگوید شبی خانهای را در نظر گرفته بودم که آن شب آن خانه را بزنم. دیوار بلندی داشت.
از نیمه شب گذشته بود. از دیوار بالا رفتم. به آن بالای دیوار که رسیدم و میخواستم پایین بیایم، در یکی از خانههای همسایه (یا در بالاخانه) مرد عابد و زاهد و با تقوایی، از آن مردمی که شبهای خودشان را زنده نگه میدارند، اتفاقاً مشغول خواندن قرآن بود، با یک آهنگ خوش و لحن بسیار زیبایی . از قضا تا فضیل به بالای دیوار رسید، مرد قاری قرآن و عابد به این آیه رسیده بود: الَمْ یأْنِ لِلَّذینَ امَنوا انْ تَخْشَعَ قُلوبُهُمْ لِذِکرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِ.
🎌 عرب بود، معنا را میدانست. معنی آیه این است: آیا نرسیده است آن وقتی که دل مردم با ایمان، دل مردمی که ادعای ایمان میکنند نرم بشود برای پذیرش یاد خدا؟ قساوت قلب تا کی؟ غفلت و بیخبری تا کی؟ خوابیدن تا کی؟ حرامخواری تا کی؟ دروغگویی و غیبتکردن تا کی؟ شرابخواری و قماربازی تا کی؟ معصیت تا کی؟ این صدای خداست، مخاطبش هم ما مردم هستیم،
🥀 خدا دارد به ما میگوید: ای بنده من، ای مسلمان! آن وقتی که این دل تو میخواهد برای یاد خدا نرم و خاضع و خاشع بشود کی میخواهد برسد؟
🔰 آنچنان این مرد عابد این آیه را خواند که فضیل که بالای دیوار بود برایش چنین تجسم پیدا کرد: این خداست که این بندهاش فضیل را مخاطب ساخته است، میگوید: فضیل! دزدی و غارتگری و چپاول تا کی؟ تا آیه را شنید، تکانی خورد. یک وقت گفت خدایا همین الآن وقتش است؛ و همان جا از دیوار پایین آمد، توبهای کرد توبه نصوح، توبهای که این مرد را در ردیف عُبّاد درجه اول قرار داد. کارش به جایی رسید که تمام مردم در مقابل او خاضع بودند.
💠 او مردی نبود که به دربار هارون الرشید برود. هارون الرشید خیلی آرزو داشت فضیل بن عیاض را ببیند ولی گفتند فضیل هرگز به دربار هارونی نمیآید. هارون گفت فضیل اگر نمیآید ما میرویم. یک وقت رفت به سراغ فضیل. هارون است خلیفه مقتدری است که در دنیا کم پادشاهی آمده است که سِعه مُلکش به اندازه او باشد. یکی از مقتدرترین سلاطین دنیاست. مردی است فاسق و فاجر. مردی است که شبها را تا صبح به شرابخواری و به زدن و رقصیدن و این حرفها بسر برده است.
آمد در حضور فضیل، همین فضیل با چند جمله صحبت کردن [او را منقلب کرد.]
تمام کسانی که آنجا حاضر بودند گفتند دیدیم هارون در حضور فضیل کوچک و کوچک شد و اشکهای او مثل باران جاری شد. نصیحت و موعظهاش میکرد، گناهانش را یک یک برای او شمرد.
🧔🏻یک چنین مردی است فضیل بن عیاض. او با این حالتی که در این دوره پیدا کرد که به این درجه از تقوا و معرفت رسید معاصر امام جعفر صادق علیه السلام است و زمان هارون یعنی زمان موسی بن جعفر علیه السلام را هم درک کرده است.
#قسمت_سی_ام
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌎 سیاست و دیانت 🌎
🌠☫﷽☫🌠 📌 داستان معروفی دارد. 📍او یک دزد معروفی بود سر گردنه گیر و خودش داستان خود را اینطور نقل م
🌠☫﷽☫🌠
📚 کتاب مصباح الشریعه کتابی است که این مرد مدعی است که من رفتم خدمت امام صادق و مسائلی از امام سؤال کردم و امام این جوابها را به من داد. بدیهی است مردی اینچنین عارف و بامعرفت و باتقوا و زاهد وقتی نزد امام صادق برود، خیلی فرق میکند با فلان ساربان که مثلًا مسئلهای از شکیات میخواهد بپرسد و نزد امام صادق میرود. قهراً سؤالات او در یک سطح بالاتر است و جوابهای امام هم از جوابهایی که به دیگران میدهد در یک سطح بالاتر است. طبعاً کتاب در یک سطح بالاتری قرار میگیرد. مثلًا امام صادق در این کتاب اسرار وضو و اسرار نماز را بیان میکند.
◻️حدیثی از امام صادق علیه السلام
جملهای که محل شاهد من است در آن کتاب است و این جمله را شاید کم و بیش در کتابهای عرفانی دیده باشید.
⭐ امام صادق به فضیل فرمود: یا فُضَیلُ الْعُبودِیةُ جَوْهَرَةٌ کنْهُهَا الرُّبوبِیةُ (خیلی جمله عجیبی است و از یک نظر جمله زنندهای هم هست.)
فضیل! آیا تو میدانی که عبودیت چیست؟ آیا میدانی عبودیت چه گوهری است؟
عبودیت گوهری است که ظاهرش عبودیت است و کنه و نهایت و باطنش، آخرین منزل و هدف و مقصدش ربوبیت است. ممکن است بگویید یعنی چه؟ آیا امام جعفر صادق خواسته بفرماید که عبودیت اولش بندگی است و آخرش خدایی؟ آیا میخواهد بگوید که یک بنده از بندگی به خدایی میرسد؟ نه، در تعبیرات ائمه هرگز چنین تعبیراتی نمیآید. اهل عرفان برای اینکه مردم دیگر را دست بیندازند، معانیای که در نظر میگیرند با یک تعبیراتی میگویند که دیگران تکان بخورند و ناراحت بشوند. این یک نوع قلقلک دادن به مردم است.
♦️ مثلًا مولوی یا شبستری چنین تعبیراتی دارند. شبستری میگوید:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست
یقین کردی که دین در بت پرستی است
این خیلی حرف عجیبی است ولی مقصود او غیر از این حرفهاست. یک مقصود صحیح دارد. با یک تعبیری میگوید که به قول خودش زاهدنماها را قلقلک داده باشد.
📍یک شعر معروفی هست که به مولوی نسبت میدهند، نمیدانم در مثنوی هست یا نه؛ میگوید:
از عبادت میتوان الله شد
نِی توان موسی کلیم الله شد
خیلی عجیب است! میگوید از عبادت نمیشود موسای کلیم الله شد ولی از عبادت میشود الله شد. یعنی چه؟ حال این حدیث را که من برایتان معنی کنم معنی این شعر هم واضح میشود.
🌾 اصلًا معنی ربوبیت یعنی تسلط، خداوندگاری، نه خدایی. فرق است میان خداوندگاری و خدایی.
🔺خداوندگاری یعنی صاحببودن، صاحباختیار بودن. در قضیه اصحاب الفیل که ابرهه آمد و میخواست کعبه را خراب کند و غارت میکردند، شترهای جناب عبدالمطّلب را هم که در بیابان بود گرفته و با خودشان برده بودند. عبدالمطّلب رفت نزد ابرهه. قیافه و عظمت و شخصیت عبدالمطّلب خیلی ابرهه را گرفت به گونهای که با خود فکر کرد که اگر این مرد بزرگ شفاعت کند و از من بخواهد که متعرض کعبه نشوم و آن را خراب نکنم خراب نمیکنم. ولی برخلاف انتظار او عبدالمطّلب وقتی که لب به سخن گشود فقط درباره شتران خودش صحبت کرد، درباره کعبه یک کلمه هم صحبت نکرد. ابرهه تعجب کرد، گفت من تو را خیلی آدم بزرگی حساب میکردم، من خیال کردم تو آمدهای برای اینکه برای کعبه شفاعت کنی، حالا میبینم آمدهای برای شترهای خودت شفاعت میکنی. او هم جواب خوبی داد، گفت: «انَا رَبُّ الْابِلِ وَ لِلْبَیتِ رَبٌّ» من خداوندگار شتران هستم و آن خانه هم از خود خداوندگاری دارد.
📌کلمه «ربّ» یعنی خداوندگار، صاحب. ما به خدا هم که میگوییم رَبّ، از باب اینکه خداوندگار و صاحب حقیقی تمام عالم و تمام عالمهاست. میگوییم: الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ سپاس خدای را که خداوندگار و صاحب است، صاحب تمام عالمها.
🛑 پس اصل معنی «ربّ» یعنی صاحب و خداوندگار، و ربوبیت یعنی خداوندگاری نه خدایی. فرق است میان خدایی و خداوندگاری. هر کسی مالک هر چیزی که هست، ربّ و خداوندگار آن چیز هم هست.
حال معنی این حدیث چیست که امام فرمود عبودیت یک جوهرهای است که نهایت و کنهش ربوبیت است. نکته بسیار جالبی است.
🔸 عبودیت، بندگی خدا خاصیتش این است که هرچه انسان راه بندگی خدا را بیشتر طی کند بر تصاحب و قدرت و خداوندگاریاش افزوده میشود، چطور؟ من در این جلسه فقط یک موضوع کوچکش را برایتان عرض میکنم؛ فهرستی از بعضی مسائل دیگرش را عرض میکنم ولی یک موضوعش را بسط میدهم.
#قسمت_سی_و_یکم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
⭐ اولین درجه ربوبیت:
تسلط بر نفس اوّلین درجه ربوبیت و خداوندگاری که در نتیجه عبودیت پیدا میشود این است که انسان ربّ و مالک نفس خودش میشود، تسلط بر نفس خودش پیدا میکند.
🔻یکی از بیچارگیهای ما که کاملًا احساس میکنیم این است: زمام نفس خودمان دراختیار ما نیست، اختیار خودمان را نداریم؛ اختیار زبان خودمان را نداریم، اختیار شهوات خودمان را نداریم، اختیار شکم خودمان را نداریم، اختیار دامن خودمان را نداریم، اختیار چشم خودمان را نداریم، اختیار گوش خودمان را نداریم، اختیار دست خودمان را نداریم، اختیار پای خودمان را نداریم؛ و این نهایت بدبختی است.
🔸 ما میرویم در این خیابانها ولی این چشم دراختیار ما نیست، ما در اختیار این چشم هستیم؛ یعنی این ما هستیم که این چشم دلش میخواهد چشمچرانی کند، دلش میخواهد به نوامیس مردم نظر شهوت بکند، دل ما هم تابع این چشم است. گفت:
دل برود چشم چو مایل بود
دست نظر رشته کش دل بود
ما مالک زبان خودمان نیستیم، اختیار زبان خودمان را نداریم. وقتی که گرم میشویم به حرف زدن، به اصطلاح چانهمان گرم میشود، نمیفهمیم که چه میگوییم. مجلس گُل انداخته، حالا که مجلس گل انداخته است نه راز خودمان را میتوانیم نگه داریم نه راز مردم را؛ نمیتوانیم عیبپوش مردم باشیم، نمیتوانیم از مردم غیبت نکنیم...
اختیار گوش خودمان را نداریم. هرچه که گوشمان از آن خوشش بیاید، مثلًا از غیبت خوشش میآید ما هم تسلیم هستیم، از لهو و لعب خوشش میآید ما هم تسلیمش هستیم. اختیار دستمان را نداریم. اختیار پای خودمان را نداریم. اختیار غضب خودمان را نداریم. میگوییم (خود من یکی از آن اشخاص هستم) آقا دیگر عصبانی شدم، هرچه به دهانم آمد گفتم. عصبانی شدم یعنی چه؟! عصبانی شدم یعنی من یک آدمی هستم که مالک نفس خودم نیستم، همین قدر که عصبانی شدم اختیار من دیگر دست اوست، هرچه که به دهانم میآید چون عصبانی هستم میگویم. آن دیگری مالک شهوت خودش نیست. آیا نباید انسان مالک نفس خودش باشد؟ اصلًا تا ما مالک نفس خودمان نباشیم آیا میتوانیم مسلمان باشیم؟ نه، مسلمان باید مالک نفس خودش باشد.
#قسمت_سی_و_دوم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
🌠☫﷽☫🌠
📍دومین درجه: مالک خاطرات نفس بودن
🔶تازه من تا این درجه گفتم. یک درجه برویم بالاتر، مالک خاطرات نفس خودمان، خاطرات ضمیر خودمان [باشیم.]
🔻این مسئله را کاملًا توجه بفرمایید. همانهایی از ما که مالک چشم خودمان هستیم، مالک زبان خودمان هستیم، ارادهمان قوی است، مالک دست خودمان هستیم، مالک پای خودمان هستیم، مالک شهوت خودمان هستیم، مالک عصبانیت خودمان هستیم، مالک یک موضوعی نیستیم؛ هیچ کدام از همین افرادی که اینجا نشستهایم (شاید در اینجا اولیاء الله باشند، من نمیدانم) مالک خاطرات ذهنی و خاطرات نفسانی خودمان نیستیم. یعنی چه⁉️
⚪ یعنی این تداعی معانیای که در ذهن ما رخ میدهد بدون اینکه اختیارش دست ما باشد. از این شاخ میرود به آن شاخ، از آن شاخ میرود به آن شاخ،... قوه خیال ما حکم یک گنجشک را دارد. گنجشک را بالای درخت دیدهاید، میرود روی این شاخه، فوراً میرود روی شاخه دیگر و باز میپرد روی شاخه دیگر.
🌿 قوه خیال ما دائماً از این شاخه به آن شاخه میپرد. به ما میگویند خواهش میکنم ده دقیقه تمرکز ذهن برای خودت ایجاد کن که فقط درباره یک موضوع بیندیشی. اگر توانستیم؟! به ما و شما میگویند نماز که میخوانی تمرکز ذهن و حضور قلب داشته باش.
⭐لا صَلوةَ الّا بِحُضُورِ الْقَلْب نماز بدون حضور قلب قبول نیست؛ صحیح است، یعنی به تو نمیگویند چرا نماز نخواندی، اما قبول نیست یعنی تو را به جایی نمیبرد، خاصیتی برای تو ندارد. تا گفتیم الله اکبر، اگر فرض کنید مغازهدار هستیم مثل این است که قفل درِ مغازهمان را باز کردیم، حمد و سوره را میخوانیم اما دلمان در مغازه است، دلمان در اداره است، دلمان در فلان مِلکمان است، دلمان دنبال فلان شهوت است، یک وقت متوجه میشویم که گفتیم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. از بس هم زیاد نماز خواندهایم قهراً عادت شده است، اشتباه نمیکنیم، به طور خودکار از الله اکبر تا السلام علیکم میرویم و تمام میکنیم بدون اینکه هیچ بفهمیم؛ و حال آنکه در نماز باید حضور قلب و تمرکز ذهن باشد. نگویید نشدنی است. خیر، شدنی است، خیلی هم شدنی است، با عبودیت (الْعُبودِیةُ جَوْهَرَةٌ کنْهُهَا الرُّبوبِیةُ).
☘️اگر شما کوشش کنید در راه عبودیت قدم بردارید واقعاً میتوانید نمازی بخوانید که اگر پنج دقیقه طول میکشد در تمام این پنج دقیقه فقط متوجه خدا باشید، ده دقیقه نماز میخوانید متوجه خدا باشید، اصلًا ذهنتان از غیر خدا به هیچ چیزی منصرف نشود؛ نیم ساعت، یک ساعت [به همین حال باشید،] بعد مثل بعضی از اولیاء الله باشید که از اول شب تا صبح یکسره عبادت کنید و ذهنتان به هیچ چیزی غیر از خدا التفات پیدا نکند، آنچنان غرق بشوید که حتی اگر بیایند بیخ گوش شما داد و فریاد هم بکنند شما نشنوید و نفهمید و متوجه نشوید، اینقدر ذهن شما متمرکز بشود.
#قسمت_سی_و_سوم
از کتاب
#آزادی_معنوی
#استاد_مطهری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@SiasatoDianat
╚══••⚬🌍⚬••═╝
هدایت شده از 🌎 سیاست و دیانت 🌎
برای خواندن کتاب آزادی معنوی از استاد مطهری روی هشتگ زیر بزنید👇🏻
#آزادی_معنوی