eitaa logo
روشنگری مذهبی
104 دنبال‌کننده
168 عکس
42 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃﷽🌸🍃 @soalahkam ✍ حضور در کلاس بعضیا فقط تو کلاس حضور دارن.... یعنی وقتی تو کلاس نشستن اصلا حواسشون به نیست.🙄 رو نگاه میکنن، ولی خودشون تو یه عالم دیگه هستن و به چیزای دیگه فکر میکنن.🙄🤔 🙎‍♂حالا اگر معلم ازشون بپرسه چی گفتم؟ ❌بلد نیستن!!! 😓 میمونن که چه جوابی بدن!!! 🙇 👈چون به معلم توجه نداشتن!!! هم مثل کلاسِ درس میمونه.👌 و هم، مثل همون سوال‌های معلم. 👇👇👇 خیلی از ماها فقط سرِ حضور داریم، اصلا حواسمون به اون کلماتی که به ما یاد داده نیست! ❌ 🤔 به هزار تا چیز فکر میکنیم غیر از معانی !!! ⚠️به همین خاطره که وقتی خدا ما رو میکنه ما نمیتونیم از اون سربلند بیرون بیاییم❗️🙇 ✅ چون از ، خوب بهره نبردیم.❗️🔔 👈❌فقط سرِ ، حضور داشتیم❌ 🆔 @soalahkam ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
در نیمه‌های سال تحصیلی معلّم کلاس به مدّت یک ماه به دلیل مشکلاتش کلاس را ترک کرد و معلّمی جدید موقّتاً به جای او آمد.. شروع به تدریس نمود و بعد، از چند دانش آموز شروع به پرسش در مورد درس کرد.. وقتی نوبت به یکی از رسید و پاسخی اشتباه داد بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره می کردند.. معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از‌ ضریب هوشی و اعتماد بنفسی پایین برخوردار است و همواره توسّط همکلاسی هایش مورد تمسخر قرار می‌گیرد.. زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند معلّم آن دانش آموز را فراخواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند.. در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّه‌ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند دستش را بالا ببرد.. هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه‌ها بود.. بچّه‌ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند.. در طول این یک ماه معلّم جدید هرروز همین کار را تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می داد.. کم کم نگاه هم کلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی کرد. آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خنگ " می‌نامید نیست.. به خاطر اعتماد بنفسی که آن معلّم دلسوز به او داد، دانش آموز تمام تلاش خود را می‌کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند.. دیگر نمی‌خواست مانند گذشته موجودی بی اهمّیّت باشد. آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاس های بالاتر رفت.. در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است. بله او کسی نیست جز دکتر ملک حسینی! این قصه را دکتر ملک حسینی در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود؛ نوشته است.. 🌸 ۱۲ اردیبهشت روز بر تمامی معلمان و استادان بزرگوار مبارک‌باد. 🌸 💖 کانال روشنگری مذهبی 💖 🆔 @soalahkam ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج