#عبادت
#رزمندگان
✅ خواهش حضور
🔸 وقتي شهيد سيد محمد براي معالجه زخمهاي شيميايي در لندن به سر ميبرد، شبها در گوشهاي از بيمارستان به مناجات و توسل و دعا مشغول ميشد. يكبار پزشكش بهطور تصادفي متوجه حالات او شد و سخت تحت تأثير قرار گرفت. با اينكه هممسلک و همزبان سيد محمد نبود، ولي از سيد خواهش كرد كه به او اجازه بدهد بعضي شبها كه سيد در حال راز و نياز است او هم كنارش باشد. از آن به بعد بعضي شبها اين پزشك مسيحي به كنار سيد ميآمد و سيد مناجات ميخواند و او هم گريه ميكرد.
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#انتخابات
#رزمندگان
🔹ما مردم در سختترین شرایط پای کار بودیم.
حالا هم خواهیم بود
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#عبادت
#رزمندگان
✅ خستهتر اما...
🔸 يك ساعت مانده بود به اذان صبح كه با عبدالحسين برونسي به گردان آمديم. من ولو شدم روي زمين، با خودم گفتم الان عبدالحسين هم ميخوابد، اما با كمال تعجب ديدم رفت پاي شير آب آستينها را بالا زد، وضو گرفت و ايستاد به نماز شب. با اينكه ميدانستم از همه ما خستهتر است.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#عبادت
#رزمندگان
✅ قضاوت اشتباه
🔸 من خيلي ناراحت بودم كه وقتي براي نماز صبح بلند ميشوم محمد بروجردي خواب است. يك شب كه قبل از اذان صبح بيدار شدم متوجه بيرون رفتن محمد شدم. تعقيبش كردم. وارد خرابهاي شد. شمعي روشن كرد و مشغول نماز و زيارت عاشورا شد. بعد از اذان هم نماز صبحش را خواند و قبل از اينكه كسي بيدار شود به چادر برگشت و خوابيد. از فكري كه دربارهاش كرده بودم شرمنده شدم.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#عبادت
#رزمندگان
✅ صداي ناله در سردخانه
🔸 حاجآقا «نوري صفا» تازه در معراج شهدا مسئوليتي پيدا كرده بود. بچههاي معراج شهدا گفته بودند «حاجآقا تازه آمده، خوب است يك شوخي با ايشان بكنيم. نیمهشب بلند شويم چهارگوشه پتويي را كه حاجآقا روي آن خوابيده است بگيريم و حاجآقا را ببريم داخل سردخانه در بين شهدا بگذاريم.»
نیمهشب كه براي اجراي نقشه بيدار شديم، ديديم كه حاجآقا نيست، دنبالش گشتيم متوجه شديم كه صداي نالهاي از سردخانه ميآيد. وقتي داخل شديم حاجآقا نوري را در بين شهدا مشغول عبادت و نماز شب ديديم.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#عبادت
#رزمندگان
✅ شرمنده
🔸 بچهها براي نماز صبح، صفوف را مرتب كرده بودند اما امام جماعت نيامده بود. سراغش رفتم ديدم در گوشهاي روي خاك افتاده و در سجده گريه ميكند. گفتم: حاجآقا! بچهها منتظرند.
سر از سجده بلند كرد و با چشمان پر از اشك گفت: چهطور من پيشنماز اين بچهها شوم درحالیکه نماز شبم قضا شده و اينها نماز شب خواندهاند.
بعد از شهادت طلبه غواص «نادر عبادينيا» فهميدم كه بهجز آن شب، هيچ نماز شبي از او قضا نشده است.
`🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#عبادت
#رزمندگان
✅ جايزه غسل
🔸 شهيد محمد بابارستمي در خاطراتش ميگويد:
در زمان طاغوت كه به سربازي رفته بودم شبي احتياج به حمام پيدا كردم. حمام پادگان بسته بود. چشمم به حوض وسط پادگان افتاد كه يخ بسته بود. با ترس از افسرنگهبان، آهسته شروع كردم به شكستن يخها و بدون درنگ رفتم داخل حوض آب. خيلي سرد بود ولي هدفم مهم و مقدس بود. هنوز داخل حوض بودم كه افسرنگهبان آمد و با ناراحتي از من كه چرا نظم پادگان را به هم ريختي مرا بازداشت كرد. در بازداشتگاه، نماز را خواندم و خيلي خوشحال بودم كه نماز اینهمه برايم مهم است.
صبح آن روز، افسرنگهبان مرا پيش مسئول پادگان برد. او با عتاب گفت: چرا نظم پادگان را به هم زدي؟! گفتم: چارهاي نداشتم من مسلمانم و نميخواستم نماز قضا شود. فرمانده كمي تأمل كرد و به سمت كمد رفت. پاكتي برداشت چيزي داخل آن گذاشت و به من داد و گفت: برو بيرون، ديگر هم از اين كارها نكن. با خودم گفتم حتماً يك هفته بازداشتي نوشته است. وقتي در پاكت را باز كردم ديدم يك صدتومانی داخل پاكت است. خيلي خوشحال شدم. صد تومان آن موقع خيلي زياد بود آنهم براي سربازي كه منبع درآمدي نداشت.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane