eitaa logo
سفره فرهنگى ريحانه
630 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
50 فایل
قرارمان چیدن «روح» و «ریحان» برای شما «ریحانه‌»های این سرزمین سبز در سفره‌ای فرهنگی است. «سفره فرهنگی ریحانه» با همت معاونت فرهنگی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آماده شده است. @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 زينب‌(س) سر گذاشت بر رگ‌هاي بريده... 🏴 همیشه همان جلوی جلو بود. امدادگر نبود، پزشک بود، اما گاهی از بعضی نیروهای رزمی هم جلوتر بود. گفتند «دکتر! پسرت شهید شد.» رفت بالای تن پسرش؛ چون سر نداشت رگ‌های گردنش را بوسید و دوباره برگشت سراغ مجروح‌ها. تا آخر جنگ، هر وقت جبهه بودیم یا خبر گرفتیم، دکتر جبهه بود. انگار می‌خواست جای پسرش را هم پر کند. 🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(علیه‌السلام) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 از قاسم نوجوان پرسيد: مرگ در نظرت چگونه است؟ گفت: شيرين‌تر از عسل 🏴 چهل صبح بعد از نماز، زیارت عاشورا می‌خواند تا خدا دعایش را اجابت کند و شهید شود. به شوخی بهش گفتم «این عملیاتی که من دیدم، این‌قدر فشارش بالا است که اگه نخواهی هم شهید می‌شوی. نيازي به نذر و دعا نیست!» گفت «اگه شهید نشم، باز از فردا می‌خوانم. این قدر چهل روز چهل روز می‌خونم که شهید بشم.» روز چهلم، کار فیصله پیدا کرد؛ به دور دوم نکشید. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان امام حسين‌(علیه‌السلام) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 شب عاشورا يارانش را فراخواند... 🏴 گفت «بچه‌ها! من فرمانده‌تونم بهتون میگم. وضعیت‌رو می‌بینید... اومد‌ن استقبالتون.» همه‌جا را می‌کوبیدند. بغض کرد. ـ هر کی فکر می‌کنه نمی‌تونه بیاد، حالا به هر دلیل، این‌جا تاریکه... می‌تونه بره... درست نمی‌دیدمشان. بلند می‌شدند، گریه می‌کردند، حرف می‌زدند. ـ حاجی دست شما درد نکنه. این‌طوری به ما اعتماد دارین؟! ـ پنج ماه پشت هم آموزش... تمرین... همه سختی‌هارو تحمل کردیم. برای کی؟ برای همچی شبی. حالا شما می‌گین اگه کسی نمی‌تونه نیاد؟! 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 سپاهيان حسين‌(ع) بي‌هراس، شمشيرها و نيزه‌هاي دشمن را به سخره مي‌گرفتند... 🏴 داد زدم «بشین، دید داره. اگه ببینن می‌زننت.» گفت «نترس نمی‌زنن. اولاً که من این‌جا شهید نمی‌شم، توی درگیری شهید می‌شم. دومش هم تیر می‌خوره توی پیشونیم. می‌افتم به سجده و می‌گم یا حسین، بعد شهید می‌شم.» پنجاه روز بعد جنازه را آوردند. تیر توی پیشانیش بود و به حالت سجده بود. یاحسینش را هم لابد گفته بود. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 در لشگر حسين(ع) همه براي رفتن به ميدان شهادت، شتاب داشتند... 🏴 شمردم؛ پانزده نفر بودند. توجیه عمليات انجام شده بود. وظایف گروهان‌ها هم مشخص شده بود. سؤال‌ها هم پرسیده شده بود. حالا فرمانده گردان سؤال می‌پرسید، فرمانده گروهان‌ها و معاون‌ها جواب‌ می‌دادند. سؤال آخر «اگه یه جا وقت کم آوردید، به یه چیز حساب ‌نشده‌ای خوردید؛ میدون مینی، سیم خارداری، چیزی، اون‌وقت چی كار می‌کنید؟» سکوت، سکوت، سکوت. آخر یک نفر بلند شد و گفت «حاجی‌جان! فکر اون‌جاش‌رو هم از قبل کرده‌یم. کار پیش میره. نگران نباش.» پرسید «چه جوری؟» گفت «حاجی بی‌خیال شو. بذار اگه لازم شد عمل کنیم. چه‌کار داری شما؟ اگر هم لازم نشد که نشده دیگه.» اصرار، اصرار. بالأخره تسلیم شد. ـ دیشب بچه‌های ما لیست گرفتند. توی گروهان ما 15 نفر حاضرن توی میدون مین یا روی سیم خاردار بخوابن تا بقیه رد شن. اگه لازم شه می‌خوابن. شمردم؛ همه‌شان همان 15 نفر بودند. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 حضرت عباس‌(ع) اين‌گونه پيش‌روي دشمن شعر خواند: به خدا سوگند اگر دستم را قطع كني،‌ همچنان از دين خدا حمايت مي‌كنم... 🏴 فردا مسافر بود. نیمه‌شب نشسته بود توی اتاق، برای خودش سینه می‌زد، می‌خواند، گریه می‌کرد «والله إن قطعتموا یمینی إنی اُحامی ابداً عن دینی» دست نداشت وقتی که آوردندش. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 خيمه‌هاي حسين‌(ع) در محاصره لشكر كفتار‌صفت يزيديان بود... 🏴 سرمان را از کانال بالا آوردیم. خدایا!... بچه‌ها را دور زده بودند و از پشت سر مسير ارتباطمان را قطع کرده بودند. عباس از پشت بی‌سیم داد می‌زد «آقا! اين‌جا صحراي كربلا شده!» 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 امام در گرماگرم پيكار عاشورا وقتي كه هنگام نماز شد،‌ به نماز ايستاد... 🏴 گفتم «بابا! این‌جا آتیش سنگینه. زیر دید مستقیمه!» اذان که گفتند، وسط آتش دوتایشان ایستادند به نماز. گفتند «تو کار داری برو!» 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 دلگرم بود كه خدا همه چيز را مي‌بيند؛‌ اين همه مصيبت را... 🏴 «بریم غواص بشیم؟... من دقت کرد‌م، تو این عملیات‌های آخری غواص‌ها بیش‌تر رفتن واسه‌ شكستن خط‌. من فکر می‌کردم زرهی خوبه، اما غواصی یه چیز دیگه‌س...» با چه عشقی هم تعریف می‌کرد «فکرش رو بکن... تو آب باشی... تیر می‌خوره تو سرت. میری زیر آب. یا حسین می‌گی میای بالا... نه اتکایی، نه پشت و پناهی... فقط خدا می‌مونه و خدا...» 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 سر همه ياران امام را از تن جدا كردند... 🏴 هر چی می‌خواند، آخرش این را می‌گفت. می‌گفت «امام حسین(ع) وقتی شهید شد سر نداشت. ما می‌خواهیم سر داشته باشیم و فردای محشر ادعای پیرو حسین بودن کنیم؟» وقتش که رسید، سرش با آرپی‌جی رفت. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 عصر عاشورا سپاهيان يزيد با اسب بر بدن‌ مطهر امام و... 🏴 دو تانک دشمن، خلاف آن سمتی که من تصور می‌کردم به سمت مجروحان به راه افتادند. تانک‌ها نزدیک و نزدیک‌تر شدند، ولی نه ایستادند و نه راهشان را کج کردند. دست‌هایم را بر روی چشمانم گرفتم و سرم را بی‌اختیار به لبه خاکریز کوبیدم. آن‌چه در آن حال می‌شنیدم صدای آزاردهنده زنجیر تانک‌های دشمن بود، ولی برای من از همه جان‌سوزتر فریاد آن مجروح‌ها بود. تانک‌ها با تکه‌پاره‌هایی از گوشت و استخوان به‌جا مانده بر زنجیرها گذشتند و پنج جنازه را با خاک هم‌سطح کردند. از جنازه‌ها فقط آن مقدار که به زیر چرخ نرفته بود سالم مانده بود. سری، دستی، پایی، سینه‌ای، چه صحنه عجیبی بود. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 زينب‌(س) سر گذاشت بر رگ‌هاي بريده... 🏴 همیشه همان جلوی جلو بود. امدادگر نبود، پزشک بود، اما گاهی از بعضی نیروهای رزمی هم جلوتر بود. گفتند «دکتر! پسرت شهید شد.» رفت بالای تن پسرش؛ چون سر نداشت رگ‌های گردنش را بوسید و دوباره برگشت سراغ مجروح‌ها. تا آخر جنگ، هر وقت جبهه بودیم یا خبر گرفتیم، دکتر جبهه بود. انگار می‌خواست جای پسرش را هم پر کند. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane