♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت سوم ✍ علی شیرازی
سید حسن نصرالله یک حالت معنوی و ابهت خاصی داشت. با این حال، خیلی خودمانی و گرم تحویل می گرفت و انسان جرات می کرد، حرفش را با وی بزند. به سید گفتم: از آن ماجرا، چه درس هایی گرفتید؟ گفت: باور کردیم که هرچه آقا می فرمایند، باید تسلیم باشیم و فرمان را اجرا کنیم. گفتم: حاج قاسم می گفت: من همیشه این اعتقاد را داشتم و به دوستانمان هم گفته ام که در این ۲۰ سالی که در محضر آقا بودم، نتیجه تقوا را و ثمره آن را که حکمت می شود و بر زبان و بر دل و بر عقل جاری می گردد، من در آقا به طور کامل دیدم؛ لذا در هر چیزی که الآن ایشان شبهه می کنند، مطمئن می شوم که در انتهای آن، شبهه در می آید و یا بر هر چیزی که یقین می کنند، مطمئن می شوم که در آن مقصود به دست می آید. باورم بود که حرف سید هم همین است.یکبار در جنگ ۳۳ روزه امتحان خود را پس داده بود. در آن روزها،در ضاحیه بیروت جنگ سختی بود. اسرائیل از زمین و هوا و دریا آن منطقه را موشک باران می کرد.ساختمان های ۱۳ - ۱۲ طبقه نقش بر زمین می شدند. مردم مجروح و جانباز و شهید می گشتند.خانه های زیادی با خاک یکسان شده بود. هواپیماهای "ام کا"بر همه رفت و آمدها کنترل دقیق داشتند و اطلاعات خود را به تل آویو می دادند.جان سید و حاج قاسم و عماد مغنیه در خطر جدی بود.بارها در ساختمان ها جا به جا می شدند.اسرائیل وحشیانه بمباران می کرد.همه بریده بودند.سید هم به آینده امیدی نداشت. بناشد چند نفر به ایران بروند و گزارش وضعیت را به حضرت آقا بدهند.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت چهارم ✍ علی شیرازی
حزب الله لبنان ۲ تا اسیر از اسرائیل گرفت و جنگ شروع شد. جنگی که سهم بالایی از ضاحیه را تخریب کرده بود. سید نصرالله مانده بود که جواب مردم لبنان را چه بدهد. می گفت: ما اشتباه کردیم که اسیر گرفتیم. هیئتی از بیروت به سمت مشهد حرکت کرد. حضرت آقا در مشهد بودند. حاج قاسم و عماد مغنیه هم با هیئت بودند. وقتی نمایندگان حزب الله به محضر آقا رسیدند، گزارشی از وضعیت لبنان به آقا دادند و گفتند:سید حسن از دو تا اسیری که گرفتند،پشیمان است. حضرت آقا فرمودند:به سید حسن نصرالله بگوئید: شما چه اسیر می گرفتید و چه اسیر نمی گرفتید، اسرائیل وارد جنگ با شما می شد.نگران نباشید و بدانید حزب الله پیروز جنگ است. این پیام خیلی مهم بود. هیئت به لبنان برگشت و پیام را به سید رساند.سید حسن نصرالله فوری گفت:اسباب مصاحبه را فراهم کنید تا اعلام کنم:ما پیروز این جنگ هستیم.حاج قاسم گفت: بگذارید در میدان تغییری حاصل شود و بعد مصاحبه کنید. مصاحبه به فردا موکول شد.در میدان اتفاق مهمی رخ نداد. سید فرمان مصاحبه را صادر کرد. کار شروع شد. قبل از پایان مصاحبه، کاغذی به سید دادند که بر روی آن نوشته شده بود: ناوچه اسرائیل را زدیم!سید در ادامه مصاحبه گفت:گفتیم پیروز میدان ماییم، شاهد از راه رسید و حزب الله ناوچه را زد. به دنبال زدن ناوچه، هلی کوبتر و بعد ۷ تانک هم زده شد. ورق برگشت.سید به حرف های آقا اطمینان داشت. حالا داشت همین حرف ها را برای ما می زد. دوست داشت در جمع ما بیشتر از آقا بگوید.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت پنجم ✍ علی شیرازی
در جلسه دیگری حاج قاسم همین خاطره را برایم تعریف کرد. در نشست بعدی با سید حسن نصرالله، باز سخن از دوران جنگ ۳۳ روزه شد و سید گفت: ما در جنگ ۳۳ روزه ناامید شده بودیم! آقا به ما امید دادند و فرمودند: به سید حسن بگویید: پیروز این جنگ شمایید. آن روز سید در ادامه گفت: بعد از اینکه حضرت آقا فرمودند شما پیروز میدان هستید، افزودند: به سید بگویید نه تنها پیروز میدان هستید، بلکه حزب الله قدرت منطقه خواهد شد! امروز به منطقه که نگاه می کنیم، پیش بینی های آقا را به زیبایی می بینیم. ترس دشمن نیز از قدرت حزب الله، او را به وحشت انداخته است. دقیقا به همین علت سید حسن نصرالله را به شهادت رساندند. ۸۵ بمب یک تنی روی ساختمانی ریختند که سید در آنجا بود. دشمن صهیون از جنگ ۳۳ روزه کینه سید حسن نصرالله را به دل گرفته بود. سید حسن، تربیت کننده عماد مغنیه و فواد شکر و شیخ نبیل قاووق بود. عماد، طراح عملیات بود. فواد شکر با موشک، ناوچه صهیونیست ها را درجنگ ۳۳ روزه زد.شیخ نبیل در تقویت بنیه دفاعی حزب الله نقش مهمی داشت. فرماندهان حزب الله تحت رهبریت سید حسن، توان دفاعی خود را بالا برده بودند. در میدان عمل،سید و یارانش مثل شیر می خروشیدند.سید حسن نصرالله در میدان رزم، بادرایت و حکمت برنامه ریزی می کرد. در جنگ،مرحله به مرحله جلو می رفت. در هر مرحله هم سلاح جدید و قوی تری رو می کرد.با تبحر لازم،دشمن را در عمق، مورد حمله قرار می داد. دشمن از این طراحی و نوع تاک تیک وحشت داشت.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت ششم ✍ علی شیرازی
دشمن می دانست که سید حسن نصرالله با درایت و حکمت برنامه ریزی می کند. جنگ را مرحله به مرحله پیش می برد. در هر مرحله هم سلاح جدید و قوی تری رو می کند. دشمن باور داشت که سید حسن توانایی جنگ در عمق را دارد و می تواند در عمق با صهیونیست ها بجنگد. جنگ حزب الله با داعش در سوریه و عراق نیز فرماندهان جوان را آبدیده کرده بود. سید حسن قادر بود با آنان در دفاع از مردم غزه حماسه ساز شود. بعد از جنگ طوفان الاقصی پا به میدان دفاع از فلسطین گذاشت. دیگر دشمن باور کرد حزب الله توانایی کشاندن جنگ به داخل تل آویو را دارد. لهذا بمب های آتش زا و گازهای سمی را آماده کرد و دبیر کل حزب الله را هدف قرار داد. آن روز که سید را نگاه می کردم، با همه وجود باور داشتم که او شیر بیشه نبرد با شقی ترین دشمنان دین خداست.نور پیشانیش، گواه رشد معنوی آقا سید بود.یک شیرینی از توی بشقاب برداشتم و به دهان گذاشتم. چقدر خوشمزه بود. شیرینی تبرکی سید حسن کامم را شیرین کرد. اصلا انتظار نداشتم انگشتر فیروزه ای خود را در دستم بگذارد.از او تشکر کردم و باز محو در جمال زیبای او شدم. باور نمی کردم که یک روز این چهره نورانی هدف ۸۵بمب یک تنی قرار می گیرد. چقدر از او می ترسیدند.وقتی با او همفکر و همراه باشی،به جای ترس، از دیدنش لذت می بری و نمی خواهی از او جدا بشوی. می نشینی تا آخر شب.آن شب را به بطالت نمی گذرانی.با او بودن، همه اش درس است. تصور می کردم که دیگر وقت رفتن است و او گفت:تازه سر شب ماست.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت هفتم ✍ علی شیرازی
ساعت ۲۳:۳۰ بود. محو حرف های سید حسن بودم. دل از او نمی کندم. چقدر جاذبه داشت. وقت خواب ما ایرانی ها گذشته بود. ایشان هم کارهای مهم تری داشت. با سختی دل کندم و از او جدا شدم.
دوباره منتظر ماندم تا در سفر بعد سید را ببینم. هر بار که پیش سید حسن نصرالله می رفتم، چند نفر با هم بودیم. چند بار با سردار شهید سید محمد حجازی به دیدار ایشان رفتیم. یکی دو بار هم با سردار شهید زاهدی بودم.
در یک دیدار هم با شهید آیت الله رئیسی بودیم. یادم نیست در کدام دیدار بود که سید حسن نصرالله گفت: من در هر دیداری که با مسئولین ایرانی دارم، از ویژگی ها و عظمت رهبر معظم انقلاب اسلامی می گویم.داستان های زیاد و خاطرات جالبی داشت.در هر دیدار،یکی دو خاطره تعریف می کرد و می افزود: شما در کنار نعمت هستید و مثل ما، قدر و عظمت حضرت آقا را نمی دانید. ما از دور، بزرگی و قداست ولایت را می بینیم. از نزدیک هم به اوج حکمت الهی،در کلام ایشان پی بردیم.یک روز خدمت ایشان بودم. زمانی بود که آمریکا به عراق آمده بود. حضرت آقا در آن روز فرمودند: نترسید،آمدن امریکایی ها به منطقه و عراق نوید بخش است. آینده به نفع ماست. ما این حقیقت را در عراق و لبنان دیدیم. با خود گفتم:ما باید مرتب به لبنان بیاییم و پای درس این اندیشمند بزرگ بنشینیم و بهره ببریم.محو در چهره سید حسن نصرالله بودم که رو به من کرد و گفت: ما اگر فقط بدانیم شاید نظر آقا این باشدکه کاری انجام دهیم، حتما آن را انجام می دهیم. شک نمی کنیم.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت هشتم ✍ علی شیرازی
باز به لبنان رفتم تا برخی از کارها را انجام بدهم. جلساتی با مسئولین فرهنگی حزب الله داشتم. بنا شد برخی از کتاب های خاطرات دفاع مقدس را در لبنان ترجمه و چاپ کنیم. کتاب ها را انتخاب کردیم. کتاب هایی که حضرت آقا بر آن تقریظ داشتند. شب با سید حسن نصرالله جلسه داشتیم. شهید زاهدی هم بود. البته این دوره، قبل از دوره آقای حجازی بود. در آن جلسه موضوع ترجمه کتاب های دفاع مقدس را با ایشان در میان گذاشتم. وقتی گفتم: کتابهای انتخابی از کتاب های تقریظی امام خامنه ای است، بدون درنگ استقبال کرد و گفت: ما آمادگی کامل برای ترجمه، چاپ و برنامه ریزی برای مطالعه کتاب ها را داریم. کار را جدی دنبال کرد و مشوق ما نیز در ادامه کار بود. سید حسن به مسائل فرهنگی توجه خاص داشت. به کتاب بها می داد. به رشد معنوی توجه داشت و گاهی تاکید می کرد که از اساتید اخلاق برای دوره های بصیرتی نیروهای حزب الله استفاده شود. از برخی نیز نام می برد و می گفت: حرف های فلانی اثرگذار است. حتما او را در اولویت بهره گیری قرار دهید. اگر می گفتیم: نظر حاج قاسم این است که این کار انجام شود، بدون درنگ دستور اجرای آن را می داد. سید به حاج قاسم عشق می ورزید. حاج قاسم هم عاشق سید حسن بود. یک روز که به دیدار سید حسن رفته بودم،گفت:وقتی حاج قاسم فرمانده نیروی قدس شده بود، ننشست که ما به دیدن او برویم. پا شد و آمد لبنان و به دیدن من آمد. در جنگ ۳۳روزه هم پا در رکاب بود. هر چه اصرار کردم،به لبنان نیاید،نپذیرفت.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥هماكنون پیکر سردار شهید نیلفروشان در حال انتقال به کربلای معلی
https://eitaa.com/Sohadaeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اقامۀ نماز بر پیکر شهید نیلفروشان در حرم امام حسین(ع) توسط نماینده آیتالله سیستانی
https://eitaa.com/Sohadaeslam
#اطلاع_رسانی_مراسم
#فوری
🔰مراسم تشییع پیکر مطهر شهید سردار عباس نیلفروشان
🔹چهارشنبه ۲۵ مهرماه، ساعت ۹ صبح
🔸از میدان بسیج به سمت حرم مطهر رضوی
https://eitaa.com/Sohadaeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم تشییع پیکر مطهر شهید سرلشکر «عباس نیلفروشان»
چهارشنبه ۲۵ مهرماه، ساعت ۹ صبح
از میدان بسیج به سمت حرم مطهر رضوی
شهدا را بیاد بسپاریم نه به خاک
دعا کنید شهید بشم وگرنه میمیرم
خوشا دهانی که یادکندشهداراباذکرصلوات
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت دهم ✍ علی شیرازی
شب دوم باز خواب می بیند: در سوریه اسیر داعش می شود و آنان می خواهند سرش را ببرند. بسیار ناراحت می شود. در این هنگام امام حسین (ع) وارد می شوند و به او می گویند: نترس! در عاشورا سر من را بریدند درد نداشت.سر تو را هم می برند، درد ندارد. از خواب بیدار می شود و می خواهد خوابش را برای مادرش تعریف کند. مادر جدی نمی گیرد. به سوریه می رود و تصمیم می گیرد خواب را به دوستانش بگوید. عین همان قضیه برایش اتفاق می افتد. اسیر داعش می شود. سرش را می برند و جسد بی سر را تحویل می دهند. اشک در چشمان سید حسن نصرالله جمع شده بود. با بغض گفت: جنازه شهید را از سوریه به لبنان بردند و تحویل مادرش دادند. مادر چون جنازه را دید، صدای ناله و گریه اش بلند شد. از او پرسیدند: چرا گریه و ناله داری؟ آیا نگران بی سر بودن او هستی؟ مادر گفت: نه!! پس چرا اشک می ریزی؟ گفت: وقتی جنازه بی سر پسرم را دیدم، گفتم الحمدلله مثل جدش سر ندارد، ولی هنگامی که متوجه شدم بدن فرزندم سالم است، نگران شدم و گفتم: خدایا چه می شد که پسرم با بدنی قطعه قطعه؛ مثل جدش حسین ابن علی شهید می شد. انسان این صحنه ها را که می بیند، کم می آورد. غرق در چهره سید حسن شده بودم. می گفت و می سوخت. با خود گفتم: این شهید تربیت شده مکتب سید است. عجب جوانانی تربیت کرده است. یک روز خانواده شهدای لبنان به قم آمده بودند. از تهران به قم آمدم و زیارتشان نمودم. چند دقیقه برایشان سخنرانی کردم و گفتم: یک هدیه خوب تهیه کنند و به همه بدهند.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت یازدهم ✍ علی شیرازی
همه، خانواده شهید لبنانی بودند. برای خانواده شهید احترام خاصی قائل بودم. این ها که مهمان هم بودند. گفتم: از خودشان بپرسید چه هدیه ای می خواهند. همان را تهیه کنید و به آنان بدهید. همه به اتفاق گفتند: ما فقط چفیه تبرکی حضرت آقا را می خواهیم. آن روز نیز با خود گفتم: این ها تربیت شده مکتب سید حسن نصرالله هستند. عشق به آقا را مکرر در وجود سید دیده بودم. در هر جلسه ای که با او بودم، نمایی تازه از عشق خود را به امام خامنه ای ابراز می کرد. وقتی هم که داستان شهید بی سر را برایم می گفت، تصورم این بود که سید حسن همان عشق آقا نسبت به خانواده شهدا را در دلش زنده کرده است. من به حال هر دو غبطه می خورم. حاج قاسم هم همینگونه بود.امام خامنه ای می فرمودند: نوه یکی از دوستان شهید حاج قاسم را می خواستند عمل جراحی کنند، رفت داخل بیمارستان و ایستاد تا عمل تمام بشود. مادر آن بچه گفت:حاج آقا عمل تمام شد،بروید به کارتان برسید. گفت: نه! پدر تو - یعنی پدر بزرگ این بچه - به جای من رفت شهید شد،من هم حالا به جای او اینجا می ایستم؛ ایستاد تا بچه به هوش آمد،خاطرش که جمع شد، بعد رفت. من همین عشق را نسبت به شهدا و خانواده آنان در وجود سید حسن نصرالله می دیدم.چقدر برای آنان دلسوزی می کرد ودوست داشت آن ها مشکلی نداشته باشند.یک روز حضرت آقا فرمودند:خانواده شهیدی به من گفت: تا حاج قاسم بود ما مشکلات خود را به او می گفتیم،از این به بعد مشکلات خودمان رابه چه کسی بگوییم؟سید مثل قاسم بود.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت دوازدهم ✍ علی شیرازی
در بعضی چیزها سید حسن جلوتر از حاج قاسم بود. شهید سلیمانی می گفت: آقا سید یک خصوصیتی دارد که ما تا حالا هیچکدام به این درجه نرسیده ایم. فکر می کنم ما اصلا درس ولایت شناسی را باید برویم پیش ایشان یاد بگیریم. استکان چای را برداشتم و خوردم. اصلا چای سید هم معرکه بود. آن روز دوبار چای خوردم.لذت چای سید، همراه با نگاه به صورت نورانی او، آرامش بخش شده بود. نمی دانم چرا آن روز از دیدنش لذت بیشتری می بردم.شاید به خاطر یک تفاوت دیگر او بود. دیدن آن روزش، مرا به فکر فرو برده بود.دفعات قبل هم همینگونه بود، ولی اینبار ذهنم مشغول نکته نوی شده بود.او همیشه در خفا زندگی می کرد. برای دیدارش هم از زیر زمین های متعددی می گذشتیم.واقعا زندگی سختی بود. از نظر امنیتی چاره ای نداشت. اما یکبار از آن همه سختی و دشواری گلایه نکرد.برعکس، همیشه در هنگام ملاقات، او را شاد شاد می دیدی. با لبخند،و بشاش ملاقاتش می کردی. طوری برخورد می نمود که تصور می کردی سال ها با هم رفیقید. اولین دیدار و آخرین دیدارم با او تفاوتی نداشت.دلش را به خدا وصل کرده بود و همیشه به یاد خدا بود. مردان خدا به دنیا و سختی هایش توجهی ندارند. تنها به رضایت محبوب می اندیشند. این نکته را در نگاه و حرف هایش می دیدی.در همان نگاه، شجاعتش نمایان بود. دوست داشتی همیشه پیش او بمانی. مشغله سید،مانع ماندن بود.کاش از نور وجودی سید بهره بیشتری برده بودم.خوش به حال او که از لحظه لحظه اش استفاده کرد و هر روز زیباتر شد.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت سیزدهم ✍ علی شیرازی
یکی از زیبایی های زندگی سید حسن نصرالله، انس او با کتاب و درس و بحث بود. خیلی کتاب می خواند. گاهی برایش کتاب هدیه می بردم.از کتاب های حضرت آقا و کتاب های خاطرات جنگ، حظ می برد.یکبار از من درخواست کرد نوارهای درس خارج امام خامنه ای را برایش ببرم. وقتی به ایران برگشتم،پی گیری کردم. نوارها را گرفتم و در سفر بعد برایش بردم. از این هدیه خیلی خوشحال شد. در دیدار بعدی گفت: همه نوارها را گوش کرده ام. از نوع نگاه حضرت آقا در تبیین مباحث فقهی تعریف کرد.در کنار درس به خودسازی می پرداخت.در اوج رشد علمی و مبارزه با هوای نفس، به فرماندهی میدان جنگ و جهاد می پرداخت. جامع الاطراف بود. ولایتمداری اش حرف نداشت. سید حسن نصرالله گفت: شما خیال نکنید که ما منتظر می مانیم حضرت آقا امرکنند تا ما کاری را انجام دهیم. اگر احتمال دهیم که کاری را ایشان دوست دارند،انجام میدهیم، چون برای ما ثابت شده که خدا به ایشان فهم و بصیرتی داده که به ما نداده است. با بیان شیرینش افزود:حضرت آقا چیزهایی میفهمند که ما نمیفهمیم. ایشان جز رضای خدا چیزی نمیخواهند. سید با شور و شوق گفت: اگر احتمال بدهیم ایشان چیزی را دوست دارند، دنبال آن احتمال میرویم،چه برسد به اینکه دستور بدهند.ما دستور ایشان را واجب الاطاعه می دانیم. باور داشتم درست می گوید.به یقین سید حسن نصرالله برای اجرای دستور آقا تاخیر نداشت.اجرای فرمان ولایت را واجب فوری می دانست و برای آن هستی اش را می گذاشت. او یک الگو برای ما بود.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت چهاردهم ✍ علی شیرازی
سید حسن نصرالله در تبیین شخصیت حضرت آقا نیز الگو بود.همیشه دوست داشتم هر زمانی که به دیدن ایشان می روم، او از آقا بگوید و من لذت ببرم.وقتی با سردار شهید زاهدی به ملاقات سید رفتم،پس از احوالپرسی و مرور برخی خبرهای لبنان و ایران،منتظر ماندم تا باب ولایت شناسی را باز کند.هنوز چای را ننوشیده بودم که سید لب به سخن گشود و مثل همیشه گفت:امام خامنه ای از قدرت عالی تدبیر امور برخوردار هستند و این ویژگی با مسئولیت خطیری که برعهده دارند،بسیار اهمیت دارد.سید گفت: ایشان از زمان ارتحال حضرت امام خمینی (ره) رهبری امت اسلامی و مسلمانان را به بهترین وجه ممکن و در مراحل بسیار سخت انجام داده اند.سید حسن با توجه به عشقش به کتاب،باب سخن را به سمت کتابخوانی برد و گفت: در جهان نمی توان رهبری را مانند امام خامنه ای یافت که فرصت زیادی را برای اهتمام به کتاب صرف کند و جوانان را به اهتمام به فرهنگ و مطالعه ترغیب نماید. غرق در کلام سید شده بودم و دوست داشتم وی از مقام علمی آقا بگوید که افزود: ایشان فقیهی دانشمند هستندو با زبان عصر که همه آن را درک می کنند و می فهمند، سخن می گویند و با متون دینی آشنایی کامل دارند.سید حسن نصرالله با متانت خاصی گفت: جمهوری اسلامی ایران با رهبری حکیمانه و عظمت علمی و مدیریت شایسته ایشان به یک قدرت بزرگ منطقه ای تبدیل شده است و ما باید شخصیت بزرگ امام خامنه ای را بیشتر بشناسیم و ابعاد وجودیشان را به دنیا معرفی کنیم، تا همه بدانند رهبر ما کیست.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت پانزدهم ✍ علی شیرازی
صداقت، حلاوت گفتار، اخلاص در کلام و تبیین زیبای ابعاد شخصیتی آقایمان، از سوی سید حسن نصرالله در کامم نشست. از نوع حرف زدن و دقت در بیان او لذت می بردم. چشم هایم را در چشم هایش دوخته بودم و با تمام وجود گوش بودم. وقتی سید از کتاب گفت و حرف به کتابخوانی رسید، گفتم:حضرت آقا می فرمایند: بنده کتابخوانم. من خیلی کتاب می خوانم. دلم می خواهد همه،خصوصا جوان ها واقعاً کتاب بخوانند.
ایشان به همه سفارش می کنند: کتاب هایی را که درباره شهدا نوشته شده، درباره ایثارگران دوران دفاع مقدّس نوشته شده است و شخصیّت های این ها را تشریح می کند، بخوانید.
حضرت آقا درباره کتاب های خاطرات جنگ می فرمایند:کتاب های درباره شهداء، هم کتاب های شیرین و پرجاذبهای است، هم ذهن ما را با مسائل بسیاری آشنا می کند.
یک شیرینی داخل دهانم گذاشتم و گفتم: شنیدم شما هم کتابخوان ماهری هستید. بعد لبخندی زدم و افزودم:شما آقا را الگوی خود قرار داده اید. سید حسن گفت: من از دوران طلبگی کتاب های امام موسی صدر را می خواندم.در روزهای جمعه و یکشنبه که کارم کمی سبک می شود، کتاب می خوانم.بیشتر هم کتاب های سیاسی وفرهنگی می خوانم. گفتم: از امام موسی صدر گفتید.ایشان به امام خمینی (ره) ابراز ارادت و صمیمت می کرد. حضرت آقا می فرمودند:امام راحل بزرگوار ما هم،دلبستگی و تكریم خود به این شخصیت معزّز را از اوائل پیروزی انقلاب اسلامی با بیانات گوناگون خود ابراز می نمودند. شما نیز به ایشان ابراز ارادت می کنید.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/Sohadaeslam
♥️ بخش هایی از زندگی شهید بزرگ جبهه مقاومت
♦️قسمت شانزدهم ✍ علی شیرازی
حالا بهتر می فهمیدم که چرا سید حسن نصرالله به عنوان ادامه دهنده راه امام موسی صدر شناخته می شود. رابطه آن دو با هم یک رابطه الهی بود. ایشان گفت: زمانی که من نجف بودم، خواب دیدم امام موسی صدر برای شرکت در مراسمی از مدرسه ما دعوت کرده است. من و یک نفر دیگر لبیک گفتیم. مراسم در یک بیابان بود! امام موسی صدر هم در یک اتاق خیلی قدیمی، روی زمین بدون عمامه نشسته بود. خیلی هم خسته و ناراحت به نظر می رسید.
سید حسن نصرالله ادامه داد: تعجب کردیم که مردم نیستند. به دل ما افتاد که شاید کسی میخواهد امام موسی صدر را بکشد. یک فرد قد بلند آمد که من فکر کردم او قرار است امام موسی را بکشد. بعد گفتند نماز جماعت بخوانیم. در نماز، آن فرد قد بلند، امام موسی صدر را کشت. من هم بعد از نماز قاتل را کشتم. شنیده بودم که اهل دلی گفته: سید حسن نصرالله ادامه دهنده رهبری امام موسی صدر در لبنان است. سید تایید کرد. حالا همه آن پیش بینی درست از آب در آمده بود. اما سید حسن، فقط امام خامنه ای را می دید و از ایشان می گفت. مثل روزهای بعد از پیروزی در جنگ ۳۳ روزه و اوج عزت ایشان، وقتی به ایران آمد، دست رهبر حکیم انقلاب اسلامی را بوسید و گفت: می خواستم با نفسم مبارزه کنم؛ و همه بدانند که من سرباز امام خامنه ای هستم. رویه سید حسن نصرالله هنوز هم همان بود و در هر نشستی از عظمت حضرت آقا می گفت. امام خامنه ای نیز می فرمودند:هر چیزی که مایه شناخت و تکریم بیشتر آن سید عزیز شود،خوب و برای من مطلوب است.
ادامه دارد
https://eitaa.com/Sohadaeslam
🇮🇷اجتماع بزرگ مردم انقلابی ، ولایت مدار و همیشه در صحنه مشهد الرضا ع در بزرگداشت سیدالشهدای مقاومت ، مبارزه نستوه حجه الاسلام و المسلمین شهید سید حسن نصرالله و شهدای جبهه مقاومت.
⏰یکشنبه ۲۰ آبان ماه ساعت ۱۸
مکان:عرصه میدان شهدا _سپس حرکت این اجتماع شکوهمند به سمت حرم مطهر رضوی _ بهره مندی از سخنان حضرت آیت الله علم الهدی ، نماینده محترم ولی فقیه در استان خراسان رضوی در رواق امام خمینی (ره)
📣 رسانه باشید
1_2070670076.pdf
12.27M
🔶 رهبر معظم انقلاب: از خواندن کتاب "پروتکل های دانشوران صهیون" غفلت نکنید.
🔶 کتاب پروتکل های صهیون، توسط گروه اتاق تحلیل خلاصه شده و در قالب یک فایل پی دی اف، تقدیم عزیزان می شود.
🔹لطفاً در حد توان این فایل را در گروه هایی که عضو هستید به اشتراک بگذارید.
🔰 ادامه اجرای عمومی نمایش «کاف، مثل کوه، کردستان، کاوه»
🔰 روایتی متفاوت از رشادت های یک قهرمان
🗓 ۲ الی ۸ آذر ماه ۱۴۰۳
⏰ ساعت ١٨ و ۱۹:۳۰
🔷 پارک ملت - سالن اصلی تئاتر شهر
💵 ثبت نام رایگان:
🌐 www.Paidari.net
📞 ۰۵۱-۳۸۴۱۰۶۰۲
https://eitaa.com/Sohadaeslam