eitaa logo
سلطان نصیر
3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
436 ویدیو
245 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir      {شواهدی بر نوشته های پیشین ۴}          { کمربند حضرت سلیمان ۱} پیشتر چندین بار در نوشته های خویش به وجود کمربند میان بند حضرت سلیمان حشمت الله اشاره نمودم که شکل مار دارد و بر کمر حضرت سلمان بوده و هم اکنون جز امانات می باشد. و گروهی از انجمن های مخفی بدنبالش می باشند. داستان کمربند حضرت سلیمان حشمت الله با یک سری اختلافات نسبت به آنچه که بنده می دانم در کتاب قلندرنامه آداب الطریق آمده است. این داستان را به صورت کامل از این کتاب برای شما نقل می نمایم. حکایت : 👇 { در بیان کمر حضرت سلیمان آورده اند که حضرت سلیمان قبل از آنکه مبعوث گردند به خدمت پدر بودند و کسب کمال می کردند تا زمانی که به چهل سالگی رسیدند. [۱] روزی جبرئیل - علیه السلام - نزدیک حضرت داود آمدند و مژده رسالت حضرت سلیمان را آوردند و گفتند که ای داود، مژدگانی مر تو را و سلیمان را که الله - تعالى - سلیمان را به شرف رسالت مشرف گردانید. چون داود از جبرئیل این سخن بشنید، سلیمان را طلب کرد و گفت: ای فرزند، مبارک باد که الله - تعالى - تو را به سعادت پیغمبران روزی گردانید. چون سلیمان این کلمات شنید زارزار [به] گریه درآمد و حضرت داود گفتند: ای فرزند باعث گریه چیست؟ حضرت سلیمان :گفت آیا بار نبوّت توانم یا نتوانم کشید؟ فرموده الله را به جا آورده توانم یا نه؟ چون حضرت سلیمان بنالید، جبرئیل فرود آمد و گفت یا سلیمان، خدا می گوید که مبارک باد او را که پیغمبر خود بخواندم و مملکت الله (ملک الله) خطاب دادم، جميع مملکت را در تحت تمکین او درآوردم و جميع  گنجهای نهفت را در چشم او آشکارا کردم و از جن و انس و اهرمن و شیاطین و مار و مور از پشه تا عنقا همه در تحت حکومت او آوردم و هفت باد مطیع او کردم. سلیمان گفت: یا جبرئیل، هر نعمت که الله تعالی داده است، صدهزار شکر ولیکن در روز عرصات حساب می گردد یا نه؟ اگر حساب می گردد حساب نیم خود را نتوانم داد. نكته‌ واحسرتا سلیمان با چنین سعادت پیغمبری از حساب يوم الجـزا می اندیشد. ای درویش، تو را چه سنگ دلی است که از حساب قیامت نمی اندیشی؟ ای غافل، فردا که قیامت شود و میزان عدل برپا گردد. حساب بد و نیک را خواهند گرفت. الغرض، چون سلیمان حساب قیامت در میان آورد جبرئیل امین باز آمد و گفت ای سلیمان دل خوش دار که خدای تبارک و تعالی می گوید که من اگرچه دنیا را به سلیمان داده ام لیکن حب او را تمام از دل او برداشته ام، ازین جهت دلتنگ نباشد. چون در دل او مهر دنیا نباشد حساب نگیریم. آن زمان سلیمان - عليه السلام ثنای بلانهایه بر واجب الوجود عرض نموده، به پیغمبری مبعوث گشت. بعده حضرت جبرئیل کمری آوردند مکمّل به جواهر، سر او از یاقوت [۲] و میان او از زبرجد و پایان او از لؤلو بود و بعد گفتند ای سلیمان خدایت سلام می گوید و بعد می گوید که این کمر را از جنت فرستادم که سلیمان بر میان بندد و صنع مرا مشاهده کند. حضرت سلیمان از جای برجست و کمر را بر میان بربست [۳]و در آن زمان جميع مخلوقات در خدمت سلیمان حاضر شدند و زبان وحوش و طیور و غیره بر ایشان مکشوف گشت و سلیمان ـ علیه السلام - هرگز از ذکر خدا غافل نبود با این همه سلطنت و جلال. ای درویش، تو را شرم باد که در لباس فقر باشی و از یاد خدا غافل باشی. بدان که چون سلیمان را وقت سفر آخرت نزدیک شد به حکم 《کل شیء هالک الا وجه» ( قصص (۸۸) شربت 《كل نفس ذائقة الموت» (عنکبوت (۵۷) چشید. آن زمان حضرت جبرئیل فرود آمد و گفت: این کمر را از برای محمد رسول الله [۴] بگذار تا این هدیه مکرمه به او برسد. الغرض، حضرت سلیمان این واقعه را شنودند. آصف بن برخیا که وزیر ایشان بود نزد خود خواندند و گفتند این کمر را نگاه خواهی داشت. حضرت آصف گفتند یا رسول الله چون ذات شریف از دنیا ناپدید گردد میان جن و انس نفاق شود آیا نگاه توانم داشت یا نه؟ سلیمان ـ علیه السلام - گفت نگاه دارنده نگاه میدارد. این خاصه محمد رسول الله است. آصف بن برخیا گفتند: یا رسول الله، چند کس دیگر هم موکّل شوند، ظاهراً عمر مساعده نکند که به خدمت سرور پیغمبران برسیم. القصه، حضرت سلیمان اسماء پریزاد و اکوانۀ جن را و کلنگ زاغ را همراه کردند، کمر را در کوه 👈ماران کشمیر محفوظ کردند و چند روزی برین گذشت. سليمان _علیه السلام_ از دار فنا به دار بقا نقل کردند و به جوار حق پیوستند. ای درویش، بدان که آخر همه را بر کوچه مرگ راه است هیچ کس را گریزی نیست. آخر همه را راه همین خواهد بود پس توشه آخرت همی باید برد از رباط تن چو بگذشتی دگر معموره نیست زادراهی برنمیگیری ازین منزل چرا؟ القصه، چون حضرت سلیمان ازین دیر فانی رحلت نمودند تفرقه در میان خلایق افتاد. در آن زمان برقمه نام دیوی بود. کلنگ زاغ را دید که بر طرف دشت از پی رزق و روزی می گشت. برقمه گفت: ای عندلیب باغ لطافت و ای عنقا قاف قربت.  } ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir      {شواهدی بر نوشته های پیشین ۴}          { کمربند حضرت سلیمان ۲} ادامه...👇 { زاغ چون این توصیف را از او شنید :گفت ای میر با تدبیر، این محبت را سبب چیست؟ برقمه گفت: کمر حضرت سلیمان کجاست؟ زاغ گفت: مرآصف را است. برقمه گفت: البته تو خبرداری. زاغ گفت: بر تقدیر خبر داشتن نخواهم گفت.  خواست زاغ را سر بکند. زاغ گفت: مرا سه روز مهلت بده اگر آوردم مدعای تو ثابت وگرنه هرچه خواهی بکن. چون زاغ از دست دیو رهایی یافت ناگاه هدهد [را] ملاقات کرد. دید زاغ را که بسیار ملول و غمگین می رود. هدهد گفت: ای زاغ چرا ملولی؟ گفت: برقمه دیو مرا تنگ کرده است و میخواهد کمر را بگیرد و حالا می خواهم که کمر را بگویم [بگیرم] و از چنگ او بجهم. هدهد گفت: چنین مکن که به لعنت خدا گرفتار گردی زاغ گفت: اگر نگویم به هلاکت رساند. آخر الامر دیو را گرفت بر سر کمر برد. هدهد گفت: هرکس آن کند که در سرشت اوست؛ من نیکی بکنم به نزدیک آصف بن برخیا رفت و گفت ای وزیر رسول خدا، کلنگ زاغ اینک غمازی کرده حقیقت کمر را به برقمۀ دیو گفت و او را بر سر کمر برد. چون حضرت آصف این سخن بشنید از جای جست. به جانب کشمیر راهی شد و به کوه ماران. اما، چون برقمه بر سر آن چاه که کمر بود رسید و کلنگ زاغ را گفت حالا نشان کمر با من بگوی زاغ ناچار آنجا که کمر بود برد و به منقار خویش اشارت کرد و زمین را بخست. برقمه تفحص می ورزید، دید که سنگی ظاهر می شود. خواست دست دراز کند آن سنگ از جای بردارد، دست او خشک شد، پای او را زمین فروبرد و متحیر بود که آصف ابن برخیا رسیده دید دیو به حال تباه ایستاده، او را هلاک گردید که زاغ خجل و منفعل گشت. گفت: ای ملعون، الله تو را حرام روزی گرداند. از آن زمان است که لقمه زاغ حرام است و از خجلت منقار بر زمین پاک می کند. بدان که آصف ابن برخیا آن کمر را گرفته به کوه بستان (محتملا طاق بستان) به غاری سپرد. ازین مقدمه یک هزار و دویست و پنجاه سال گذشت تا ظهور محمد رسول الله منعقد گشت. چون تولد رسول ـ علیه السلام - شد تا زمانی که مبعوث گشتند. آورده اند که از اولاد اكوانه سملاخیل نام جنّی بود، شنید که پیغمبر آخر زمان متولد گشته اند به جانب کوه بستان روان شد و کمر را برگرفت و به خدمت پیغمبر می آمد دیوکی را دید که به خوش وقتی تمام می رود و  گفت: ای دیو از کجا می آیی؟ گفت: در مکه جوانی خروج کرده است محمد نام، دعوی پیغمبری می کند. امروز بر در کعبه، بودم ،افلوق که بت اهل قریش بود، اندرون او شدم و گفتم: اقتلوا محمداً. اهل قريش حالا میباید که محمد را کشته باشند. سملاخیل چون این سخن را بشنید او را هلاک کرد به نزدیک رسول خدا بیامد و واقعه را بیان کرد و کمر را به خدمت حضرت رسالت گذراند و حضرت رسول کمر بر میان بستند. چون کمر بر میان بستند، حضرت حق - سبحانه و تعالی - جبرئیل امین را فرستاد. چون حضرت جبرئیل ،آمدند، کلید بود بر دست ایشان. پیغمبر گفتند: ای برادر این کلید چیست ؟ :گفت یا رسول الله، کلید دنیاست خدای تعالی می گوید که برو بر حبیبم بگوی اگر دنیا را می خواهد این کلید را بر دست بگیرد و جمیع گنجها و زرها که در زمین است به او ارزانی داشتم و نثار او کردم حضرت رسول گفتند: ای اخی، این دنیایی که به من ارزانی فرموده است حساب میگیرد؟ گفت: آری. پیغمبر گفتند: برادرم سلیمان ـ علیه السلام - دنیا را اختیار کرد، من ترک دنیا کردم و فقر را قبول کردم مرا امتانند که نادیده می گروند و مرا پیغمبر خود می خوانند و می گویند که لا اله الا الله و محمد رسول الله. مرا شرم آید که در غم ایشان نباشم. من شفیع المذنبین خطاب دارم. من شفاعت امّتان عاصی سازم یا به حساب دنیا پردازم؟ و اختیار فقر کردم تا امتان من به این پیره زال دل ندهند و بر حساب عقبا گرفتار نگردند. الغرض چون کمر نبوت، حضرت رسالت بر میان استحکام دادند، جمیع مشرکان را به راه خدا هدایت می کردند آنهایی که سعید بودند اطاعت می کردند و آنهایی که شقی بودند دل از دنیا برنمی داشتند و خود را کنده دوزخ می کردند و از بت پرستی نمی گشتند چنانچه این آیت کریمه در شأن ایشان نازل شد 《وقودها الناس والحجارة》 (بقره (۲۴) ای طالب صادق، بدان که آن کمر را به حضرت عباس رسول خدا عنایت نمودند. بعد از وفات ایشان به آل ایشان بود تا چندانی که بر خلیفه ابوسفیان برسید. و مدتی بر خلیفه بود. روزی در کنار دجله بغداد بود و آن کمر در میان داشت و در همان دریا افتاد ماهی دهن باز کرد و آن کمر را با خود کشید. }(کتاب آداب الطریق صفحات ۱۷۴ الی ۱۸۰ اثر بابا حاجی عبدالرحیم تصحیح مهران افشاری) ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir      {شواهدی بر نوشته های پیشین ۴}          { کمربند حضرت سلیمان ۳} ادامه...👇 نکته ۱:  بر طبق تواریخ یهود در کتاب تنخ، سلیمان حشمت الله  هنگامی که پدر خویش داود خلیفه الله را از دست می دهد و بر تخت سلطنت می نشیند حدودا پانزده الی بیست سال داشته است. همین اشکلات تاریخی و غیر مستند بودن بعضی متون قلندریه و اهل فتوت، باعث می شود افراد دانشمند مسلک چون می بینند یک بخش حکایت اینچنین اشکال دارد و بخش دیگر هم که افسانه مانند است. از پیگیری و تعمق و تامل در این متون خودداری نمایند و آن را بالکل کنار بگذارند. البته افرادی که فقط به عرفان صرف توجه دارند و نگاه رازورزانه  به مسائل ندارند نیز فاقد ذوق لازم برای توجه به چنین اموری هستند. نکته ۲: همانگونه که نوشته شد طبق آنچه که فقیر می دانم کمربند به شکل مار است. چیزی شبیه اوروبروس که به دور کمر بسته می شود و البته انگشترین سلیمانی نیز از دو مار (مذکر و مونث) تشکل شده اند. که به دو لوزی ستاره داود در وسط (قسمت نگین) می رسند و لوزی سوم بالای سر دو لوزی دیگر قرار دارد. (هر انگشتر از دو مار تشکیل شده است. یعنی رکاب انگشتر شکل مار دارد که به لوزی های ستاره داود می رسد.) نکته ۳: بر طبق قواعد فتوت علی القاعده باید حضرت داود خلیفه الله به عنوان پدر و استاد یا حتی فرد دیگری که استاد سلیمان نبی حشمت الله باشد (برای مثال ناتان نبی) میان حضرت را ببندد. منظور این است که قاعده این است بزرگتری باشد تا میان را ببندد. اما اینجا خود سلیمان میان خود را می بندد که خارج از عرف فتوت است. نکته ۴: بر طبق آنچه که فقیر می دانم همه اشیا سلیمانی اعم از کمربند و گردنبند و انگشترین و مُهر و سوت هدهد و کتاب ۴۱ مرغ سلیمان که این دو فقره آخر در دست میراث داران نیست. همگی برای دولت آخرالزمانی حضرت صاحب الامر عجل الله به امانت گذاشته شده است. منتهی بخشی از این میراث توسط سلمان فارسی به رسول الله تقدیم شد و ایشان به حضرت اسدالله غالب امیرالمومنین علی بن ابی طالب تقدیم نمودند و پس از متبرک شدن توسط حضرتش دوباره به میراث داران سپرده شد و برای دوره آخرالزمانی ذخیره شده است. بنابراین این روایت که کمربند به خاندان بنی عباس رسید مورد قبول ما نیست. نکته ۵ : اینکه در متن کمربند میان بند سلیمان حشمت الله قدرت تسخیر و مسخرات را به حضرت داده است. و این خاصیت در این کمربند پنهان است محل تردید است. در تلمود یهودیان و بعضی روایات اسلامی انگشتر حضرتش این خاصیت را داشته است. نکته ۶ : پیشتر نوشتیم که با توجه به اندیشه مغان و موبدان ایرانی، کمربند میان بند دو نیمه اهریمنی و اورمزدی را از یکدیگر جدا می نماید. همچنین گفته شد که کمربند شش برج پایینی در بدن که از میزان کلیه ها شروع می شود و تا پاها امتداد می یابد را از شش برج بالایی بدن جدا می نماید. (سنبله: معده و روده و اسد 👈کبد تا حمل 👈سر ) شاید خاصیت کمربند میان بند سلیمان حشمت الله نیز رمز تعادل و حصار بین عوالم ظلمانی و تاریک در تحت الثری  با عالم ما بوده باشد و از نفوذ سپاهیان اهریمن به عالم ما جلوگیری می کرده است. (الله اعلم) پ ن:  همانگونه که پیشتر نوشتم اهریمن در اندیشه مزدیسنایی معادل ابلیس و شیطن که خود دو موجود مجزا هستند نمی باشد.  نکته ۷: دقت کنید کمربند طبق این داستان به طاق بستان در کرمانشاه برده شد و در آنجا پنهان شد. مکانی که از دیرباز محل زندگی و تجمع مغان تا کنون بوده و جغرافیای آن مکان کاملا روح مُغانه دارد. نکته ۸ : نام واژه برقمه که در متن نام یک دیو بود به نام شهر برغمه در ترکیه امروزی شباهت دارد. محققین می گویند نام شهر برغمه در ترکیه امروزی خود ریشه در نام واژه کهن پرگامون یونانی Pérgamon دارد.و نام واژه پرگامون ریشه در شخصیتی به نام پرگاموس دارد که نواده آشیل قهرمان معروف یونانی ها است. ممکن است بین نام برقمه دیو با شهر برغمه ترکیه که خود ریشه در نام واژه پرگاموس یونانی دارد ارتباطی وجود داشته باشد. پ ن : جالب است بدانید که پدربزرگ آشیل قهرمان یونانی ها یعنی Eacus، فرزند زئوس و یک پوره دریایی به نام آگینا(نوعی پری دریایی) بوده است. یعنی اساسا پدربزرگ آشیل انسان نیست. وی دو زن  به نام های اندیس و پساماته داشت. در مورد اندیس چیز زیادی نمی دانیم اما پساماته انسان نبود و دختر خدای دریا نرئوس بوده است. با توجه به اینکه اندیس ملکه بوده و خود Ecaus هم اساسا انسان نبوده می توانیم حدس بزنیم که بعید است اندیس هم یک انسان بوده باشد. علی ای حال از ازدواج اکائوس و اندیس دو پسر به نام های تلامون و پلئوس متولد می شود. پلئوس با یک پوره دریایی(پری دریایی)  به نام تتیس ازدواج کرد و از این ازدواج آشیل متولد شد. یعنی در اساطیر یونانی آشیل اساسا یک انسان نبوده یا یک جن و پری بوده یا با کمی ارفاق یک پریسان یا جنسان بوده است. پایان @soltannasir
پیشتر در نوشتاری در سال ۲۰۱۶ به شهر صفد و اینکه پایتخت قبالا است اشاره نمودم : 👇 https://t.me/soltannasir/264 در آن نوشتار این احتمال را دادم که نام واژه صفد(صَفَت) به معنی سپید است و احتمالا از منظر زبان شناسی ریشه آریایی داشته باشد. حال بنگرید در جزوه خشنوم، دیو سپید، دیو صفد نامیده شده است. پ ن ۱ : جناب 《ملک طیار》از مغان شیعه می گویند دیو سپید هرگز توسط رستم تهمتن کشته نشد و به صفد در فلسطین اشغالی گریخت. چند هزار سال بعد قبالیست ها از وجود وی آگاه شدند و به صفد کوچ نمودند. و با وی ارتباط برقرار نمودند و بخش تاریک دانش مغان را از وی آموختند. پ ن ۲: در دانش شفاهی و بعضی متون نحله های مغانه شیعه اعم از یارسان و بعضی داستان های عامیانه دوده عجم از شاخه های خاکساریه، رستم تهمتن نیز در قید حیات است و در آخرالزمان باز می گردد. @soltannasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم {قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ﴿۴﴾النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ ﴿۵﴾إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ ﴿۶﴾وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ ﴿۷﴾وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۸﴾الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿۹﴾إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ ﴿۱۰﴾=مرگ بر آتش افروزان گودال پرآتش‏ (۴)آتشى داراى هيزم‏ (۵)آنگاه كه آنان بر كناره آن نشسته بودند (۶)و آنان بر آنچه در حق مؤمنان مى‏كردند، گواه بودند (۷)و به آنان كينه نورزيدند، مگر از آن روى كه به خداوند پيروزمند ستوده ايمان مى‏ورزيدند (۸)كسى كه فرمانروايى آسمانها و زمين او راست، و خداوند بر همه چيز گواه است‏ (۹)كسانى كه مردان مؤمن و زنان مؤمن را آزار دادند و سپس توبه نكردند، براى آنان عذاب جهنم [مهيا] است و عذاب آتش [در پيش‏] دارند (۱۰)}(قرآن مجید سوره بروج) @soltannasir
سلطان نصیر
بسم الله الرحمن الرحیم بعضی دوستان گفتند ذکری یا ختمی برای عموم برای کمک به جبهه مقاومت توصیه نمی
بسم الله الرحمن الرحیم عزیزان شرایط خوبی برقرار نیست از دعا و ذکر علی الخصوص دستورات بالا غافل نشوید در نمازهایتان رزمندگان جبهه مقاومت را دعا کنید. در هنگام قرائت دعای ۲۷ صحیفه سجادیه شرایط امروز جبهه مقاومت را در نظر بگیرید هنگامی که فقرات مربوط به دعا برای رزمندگان را می خوانید نیروهای حزب الله و مقاومت فلسطین و پدافندی و آفندی خود و... را از نظر بگذارنید و هنگامی که دعا در حق دشمنان را می خوانید نیروهای اسرائیلی را در نظر بگیرید. طوطی وار و بدون تعمق و تامل نخوانید. @soltannasir
سلطان نصیر
@soltannasir                            { ایلی ۲ } ادامه...👇 { 🔥ایلی بر هوشنگ تابید آذران آمدند
@soltannasir      {اشاره ای پنهانی به عالم شاهو در دیوان گوره ۱} پیشتر در متن ایلی به نقل از میراحمدسور اشاره شد که گروهی از مغان زردشتی که بنده مجموعتا _برای سهولت_ آنها را مغان سنجانی نامیده ام. زیرا که سرحلقه پنهانی و باطنی انجمن مخفی زردشتی سنجان (پارسیان هند) هستند. در محلی بین قله شاهو و قله هاتشگاه در ابتدای هر فصل جمع می شوند تا راه به عالم شاهو بیابند. https://eitaa.com/soltannasir/4215 https://t.me/soltannasir/4294 اما حال اشاره ای پنهانی در متن دیوان گوره را درباره این عالم نقل می نمایم. {دوره لب سیروان پس از پایان دوره مرنو، سلطان سهاک و یارانش راهی پردیور می شوند. این راه را از کناره ی رودخانه سیروان به سمت پردیور طی می نمایند که در بین راه و در کنار رودخانه ی سیروان، یاران با هم تصمیم می گیرند که داشتن سبیل را برای مردان یارسانی از واجبات آیینی قلمداد نمایند. ... .... برخی نیز معتقدند که هفتوانه و سه نفر از هفتن در غار مرنو ناپدید شدند تا در پردیور دوباره ظاهر شوند. در حالیکه این یاران تا لب سیروان و حوالی منزل شیخ عیسی، همراه سلطان بودند، ولی در آنجا هفتوانه به امر سلطان، دون و یا قوا عوض نمودند و روچیار (شاه ابراهیم) و زرده بام(بابا یادگار) هم به عالم اسرار رفتند؛ ولی خاتون دایراک که لقب خاتون رزبار (رمزبار) [مادر سلطان] را از سوی سلطان سهاک گرفته بود، تا پایان عمر در خدمت جم و سلطان سهاک بود. به هر حال هفتوانه چه غیب شده باشند، چه جامه و یا قوا عوض کرده باشند، هنگامی که در پردیور ظاهر و حاضر می شوند، سلطان سهاک آنان را پوران خود قلمداد می نماید و آنها را به عنوان فرزندان خود به همه یاران معرفی می کند. }(ترجمه و تفسیر دیوان گوره سید محمد حسینی جلد اول صص ۵۴۹ و ۵۵۰) ادامه...👇 {پس از اینکه کلام سبیل به اتمام رسید و اوامر صادره در این خصوص، مورد تایید قرار گرفت، مرحله بعد کوچ و یا هجرت سلطان سهاک و یارانش فرا می رسد که عزیمت به 《روستای شیخان》است. روستای شیخان هم فاصله ی چندانی تا لب سیروان ندارد. لازم به ذکر است که بعد از پایان جم لب سیروان که در آن وجود هفتوانه برای دعا خواندن بر نذری یا نیاز یا قربانی لازم بوده است، سلطان سهاک به فریاد 《داود کوسوار》می فرماید: داوو بوینه، داوو بوینه داود امر و ازی چی گاه بوینه هفت لاله م بره او غیب نگینه روح و جامه شان چی ور دمینه هم و جای ویش شو و شمینه مظهری هنی بوان جسمینه تا سر بر آران نی سر زمینه بزیان نه راگه قولطاسینه چاگایش هم گیرمی روچه ای چینه جشنی بگیرمی هم چا دمینه جشن شان پی تو کردمان معینه نیت و روچه شان پی آکسینه سلطان سهاک به داود کوسوار می فرماید ای داود این امر مرا به جای بیاور. هفت لاله ی نور 《هفتوانه》را به عالم غیب هدایت و رهبری کن. البته باید ارواح آنها در جامه هایشان نزدیک ما باشند. در جای خودش دوباره آنها ظهور می نمایند و ظاهر می شوند و هر کدام در مظهر دیگر تجلی خواهند نمود و در این سرزمین سر بیرون خواهند آورد. آنها در مسیر و قوای قولطاسیان قرار می گیرند. در آن ایام باز هم روزه ای برپا خواهیم داشت و جشنی هم برگزار خواهیم نمود. آن جشن مخصوص توست و به تو تعلق دارد، زیرا تو هادی و فریادرس آنها خواهی بود. نیت و روزه هم به قولطاسیان تعلق می گیرد. }(ترجمه و تفسیر دیوان گوره جلد اول سید محمد حسینی ص ۵۶۱ ) در ادامه این بخش سلطان اسحاق (صص ۵۶۲ و ۵۶۳ ترجمه و تفسیر دیوان گوره) به داود کوسوار می گوید که ای داود شاه ابراهیم و بابایادگار را هم به عالم غیب بفرست تا در پردیور به جامه ی هفتن ظاهر شوند. ... نکته ۱: در مورد دستور روزه قولطاس و ... از سوی سلطان اسحاق که مورد اعتقاد جامعه اهل حق می باشد فعلا ما را کاری نیست و هدف از نقل این فقرات نیز نقد و بررسی این فقرات نبوده بلکه هدف ما نشان دادن شاهدی بر مطالب پیشین خود است. نکته ۲: خط سیر حرکت سلطان اسحاق و یارانش از برزنجه که در اقلیم کردستان عراق است شروع می شود سپس ظاهرا به غار مرنو می روند. اینکه غار مرنو دقیقا در کجا قرار دارد نیز بین محققین یارسانی محل اختلاف است عده ای مانند سید محمد حسینی (با مجری دلقک منش سابق صدا و سیما اشتباه نشود) نظرشان بر این است که غار مرنو در اطراف روستای 《نه وی》 از توابع شهرستان سید صادق در استان سلیمانیه عراق قرار دارد. (ترجمه و تفسیر دیوان گوره جلد اول ص ۴۷۵  سید محمد حسینی ) و عده ای دیگر از محققین نظرشان بر این است که این غار در شندرکوه نزدیک روستای هاوار از توابع حلبچه در نزدیک مرز ایران قرار دارد. علی ای حال ما در نقشه هر دو مسیر احتمالی را بررسی خواهیم کرد و نشان خواهیم داد. ادامه...👇 @soltannasir
@soltannasir      {اشاره ای پنهانی به عالم شاهو در دیوان گوره ۲ } ادامه...👇 ادامه نکته ۲: سلطان اسحاق و یارانش پس از حضور در مرنو به کنار رودخانه سیروان می روند و از آنجا  وی با عده ای از یارانش به پردیور در نزدیکی روستای شیخان در استان کرمانشاه می رود و داود کوسوار گروه دیگر را به عالم اسرار و غیب می برد. این عالم اسرار همان عالم شاهو است. نکته ۳:  علی رغم اینکه شاه ابراهیم و بابایادگار جایگاه رفیع تری نسبت به داود کوسوار دارند. وی، ایشان و هفتوانه را به عالم اسرار (شاهو) رهنمایی می کند. و این بدین خاطر است که وی دلیل و رهبر است. دقیقا جایگاه وی از یک جهت مشابه جایگاه قطارکش نزد خاکساران است که قطار شتران را می کشد و به مقصد رهنمون می نماید. جایگاه قطارکش چون رهبری است که سالک را از مسیر طریقت (ملکوت سفلی و اعلی) عبور دهد و به پیر حقیقت و پیر معرفت رهنمون کند. بنابراین قطارکش در اصل خودش باید ذات موسوی یا داودی داشته باشد که اکثرا نداشته اند یا شاید حداکثر بشی از این ذات داشته اند. ذاتی که شاید هر چهارصد سال یکبار به طور کامل  در این دوده جلوه می نماید. توضیحات بیشتر آن را اگر به عالم هو پرداختیم عرض می نمایم. تا برای خوانندگان پیگیر روشن شود که دقیقا چه می گویم. نکته ۴: اینکه هفتوانه به عالم شاهو می روند و قوا یا جامه عوض می نمایند نشان دهنده این است که دونادون با _برداشت عامیانه از_تناسخ فرق دارد. زیرا در همین دور زندگیشان این ماجرا رخ داده و البته ما بالشخصه با نظر و تفسیر رایج فعلی جامعه یارسان از دونادون نیز اختلافاتی داریم. از نظر ما هر فردی تنها و تنها یکبار بدنیا می آید آنچه منتقل می شود و در دون به دون و جامه به جامه ظهور می نماید حقیقتی دیگری است. در مورد جامه عوض کردن در عالم شاهو نیز باید توجه داشت که در آن عالم لطیف قابلیت خلق و ایجاد جسمی مشابه پیکره مادی دنیایی فرد وجود دارد که لطیف تر است. نکته ۵ : عالم شاهو، عالمی هورقلیایی  اثیری و مثالی و لطیف نزدیک به زمین در جغرافیای استان کرمانشاه است. که چهار طبقه عمودی دارد. نخستین طبقه آن نزدیک به زمین است. و می توان آن را هورقلیایی دانست و سپس هر چه به بالا می رود لطیف تر می شود. و انگاه شاید بتوان آن را اثیری و مثالی نامید. این عالم با خورشید پایه ارتباط دارد. همچنین می دانیم که خورنه شاهی نیز با خورشید ارتباط دارد. خورنه شاهی که به صورت شهباز سپید  در عالم مادی متجلی و متمثل می شود بعضا از این عالم نزول می نماید.  بخش باطنی انجمن مغان زردشتی سنجانی، که در نوشتار ایلی آمده بود. که شامل مغان نسایا (شمال خراسان) مغان باختریا (بلخ) و مغان هند (پارسیان هند) می باشد و عمرهای طولانی چند صد الی دو سه هزار ساله دارند در نزدیکی یکی از دروازه های این عالم اول هر فصل جمع می شوند و سعی می کنند با منتره خوانی و مراقبه بتوانند به عالم شاهو راه یابند. اما مغان شیعی که در آن عالم زندگی می کنند از منظر باطنی، قوی تر از مغان زردشتی هستند و در جنگ باطنی موفق ترند و مانع از توفیقشان می شوند. این تقابل مغان شیعی و نحله های مغانه شیعی با مغان زردشتی و پارسیان هند قدمتی به بلندای تاریخ اسلام دارد. از زمان سلمان پارسی (محمدی) این تقابل وجود داشته و در ابتدای دوران صفویه به اوج خویش رسید. آنچه که سلطان اسحاق به کمک یارانش در قرن هشتم بنیان گذاری کردند. نقش تعیین کننده ای در حفظ میراث مغانه و باطنی ایران باستان به نفع تشیع و جریان های علوی داشته است. و از دوران قاجار که عوامل لژهای ماسونی در ایران حضور یافتند در همکاری با بخش ظاهری  سنجانیان (انجمن مخفی پارسیان هند) سعی در این نمودند که با نفوذ در پیکره یارسان، آنها را از پیکره تشیع جدا نماید و تا حدی هم موفق شدند. امروزه  مشاهده می شود که بسیاری از جنبه های علوی و شیعی این آیین به صورت زیرکانه ای کنار گذاشته شده است. تمام اینها در این راستا بوده که جامعه  یارسان را منحرف نمایند و با حذف و کمرنگ نمودن جنبه های علوی از قدرت معنویشان بکاهند و با کاستن این قدرت بتوانند از قدرت بزرگانی که در عالم شاهو حافظ بخشی از میراث هستند بکاهند تا بتوانند راه به عالم شاهو بیابند و در جنگ باطنی پیروز شوند و یکی از شاهراه های جریان قدرت باطنی مغانه ایران باستان را که برای تشیع و تشکیل حکومت بخشی از آن استفاده و بخش بزرگترش ذخیره شده را قطع نمایند.   پایان @soltannasir
نقطه قرمز در تصویر برزنجه است نقطه زرد محدوده احتمالی غار مرنو در نزدیکی حلبچه نقطه بنفش محل تقریبی روستای شیخان و پردیور است. فلش قرمز رنگ به سمت پاوه و قله هاتشگاه یکی از احتمالات مسیر حرکت داود کوسوار و هفتوانه به سمت یکی از  دروازه های عالم شاهو است. فلش آبی هم به سمت قله شاهو از دیگر مسیرهای احتمالی است که داود کوسوار هفتوانه را به سوی عالم شاهو رهنمایی کرده است. @soltannasir
نقطه قرمز بزرگ رنگ برزنجه است. نقطه زرد مکان احتمالی غار مرنو بر طبق نظر جناب سید محمد حسینی در شهرستان سید صادق است. نقطه بنفش مکان احتمالی و حدودی دوره لب سیروان نقطه آبی محدوده روستای شیخان و پردیور است. مسیر زرد رنگ به سمت قله شاهو و یکی از دروازه های عالم شاهو است. که داود کوسوار هفتوانه را به آن رهنمایی کرد. مسیر قرمز هم به سوی دروازه دیگر عالم شاهو است. @soltannasir
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً 👍ارتش جمهوری اسلامی ایران در راستای دفاع از حریم امنیت ایران زمین و جلوگیری از آسیب به ملت و منافع ایران دو تن از رزمندگان خود را در شب گذشته حین مقابله با پرتابه‌های رژیم جنایتکار صهیونیستی فدا نمود. 🌷اطلاعات تکمیلی بزودی از آجامدیا منتشر خواهد شد. 📱 @aja_media zil.ink/ajamedia_ir
🔻شهادت یک افسر پدافند ارتش در حمله رژیم صهیونیستی 🔸سرگرد حمزه جهاندیده از پرسنل  پدافند ارتش جمهوری اسلامی ایران در شهرستان ماهشهر بامداد امروز  در حملات رژیم اسرائیل به شهادت رسید. 🔹شهید جهاندیده اصالتا اهل شهرستان رامهرمز استان خوزستان می‌باشد. ...... 🔻 ارتش جمهوری اسلامی ایران در اطلاعیه‌ای از شهادت دو تن از رزمندگان خود در حملات شب گذشته خبر داد. متن این اطلاعیه به شرح ذیل است: بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً 🔸ارتش جمهوری اسلامی ایران در راستای دفاع از حریم امنیت ایران زمین و جلوگیری از آسیب به ملت و منافع ایران دو تن از رزمندگان خود را در شب گذشته حین مقابله با پرتابه‌های رژیم جنایتکار صهیونیستی فدا نمود. 🔹اطلاعات تکمیلی بزودی منتشر خواهد شد. @makshufat
شهيد وطن استوار محمدمهدی شاهرخی
🌷شهید وطن، سجاد منصوری 🌷این شهید والامقام در راستای دفاع از حریم امنیت ایران زمین و جلوگیری از آسیب به ملت و منافع ایران حین عملیات مقابله با پرتابه‌های رژیم جنایتکار صهیونیستی به مقام والای شهادت نائل شد. 📱 @aja_media zil.ink/ajamedia_ir
🌷شهید وطن، مهدی نقوی 🌷این شهید والامقام در راستای دفاع از حریم امنیت ایران زمین و جلوگیری از آسیب به ملت و منافع ایران حین عملیات مقابله با پرتابه‌های رژیم جنایتکار صهیونیستی به مقام والای شهادت نائل شد. 📱 @aja_media zil.ink/ajamedia_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی شهید سرافراز سجاد منصوری روحش شاد یادش گرامی @soltannasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷این کلیپ متعلق به نمایش اُپرای خیابانی است که در تاریخ ۲۵ الی ۲۷ ماه اکتبر در شهر تولوز فرانسه برگزار شد. 🔶اسم این اُپرا به فرانسوی La porte des Ténèbres بود. که به معنای دروازه تاریکی است. 🔷این نمایش خیابانی توانست بیش از یک میلیون نفر را به خیابان های تولوز بکشاند. 🔶اسقف اعظم تولوز در ۱۶ اکتبر این نمایش را دارای نمادهای شیطنی دانست و مخالف برگزاری اپرای دروازه تاریکی بود. اما با وجود مخالفت وی نمایش برگزار شد. 🔷همانطوری که ملاحظه می نماید سه ربات غول پیکر در این نمایش استفاده شده، یک ربات عنکبوتی، و دیگری گاو که به گاو آپیس که مورد پرستش مصریان بوده بی شباهت نیست که با هاثور هم مرتبط است. و ظاهرا سامری لعنت الله علیه گوساله خویش را از روی آن درست نموده بود. و دیگری زنی عقرب گونه است که طبق نوشته های سایت های خبری لیلیت است. 🔶گفته می شود در این اُپرا از سه نماد شیطنی که شامل صلیب شیطن، سیجیل لوسیفر و نشان وحش 666استفاده شده است. پ ن : شهر تولوز و اطرافش از دیرباز  محل استقرار کاتارهای مانوی مسلک بوده تا جایی که صلیب تولوز به اشتباه صلیب کاتاری نامیده می شود. ادامه...👇 @soltannasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ دیگری از پیش نمایش اُپرای فرانسوی La porte des Ténèbres  (دروازه تاریکی) در شهر تولوز فرانسه 🔷پیش درآمد اُپرا هشیارکننده است: «لیلیت، زن عقرب گونه، که از باغ هسپریدها رانده شده، در اعماق زمین پناه گرفته است. او که توسط هادس، پادشاه جهان اموات آزاد شده است، از شهری به شهر دیگر در جستجوی ارواح لعنت شده سرگردان است تا پیروان و قدرت خود را افزایش دهد. ... او با جمع آوری نشانه های شگرف تلاش می کند تا گذرگاهی را به سوی فراتر بگشاید.» نکته مهم: نکته جالب این است که در این نمایش، لیلیت به صورت زنی عقرب گونه درست شده و این نمایش هم هنگامی که خورشید در برج عقرب (بر اساس محاسبه بروجی) قرار دارد. یعنی معادل آبان ماه برگزار شده است. در نجوم فعلی غربی سیاره پولوتون را حاکم بر برج عقرب می دانند که در این نمایش هم لیلیت توسط هادس (معادل یونانی پولوتون رومی) از عالم اموات آزاد شده است. پ ن : اینکه سه سیاره بعد از زحل واقعا معادل اورانوس و نپتون و پولوتون در اساطیر باشند از نظر فقیر محل تردید است. اما ظاهرا منجمین غربی اینگونه می اندیشند. به نظر بنده اگر این موجودات کهن کوکبی داشته باشند جز ثوابت است. @soltannasir