فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻🌞
یک روز بی نظیر👌🏻
یک لبخندازته دل😁
یک شادےبےبدیل😍
یک خداےهمیشه همراه♥️
باهزارآرزوے زیبـا🌱
تقدیم لحظه هاتون🌸🍃
ســلاااام
صبح زیباتون بخوشی 🌷🍃
#صبح_بخیر
╔═══•••|🌕|•••═══╗
@Sooteh_delan
╚═══•••|🌕|•••═══╝
نصف حجم گوشیم فقط اسکرین شاته به عنوان مدرک😹👌🏿✨🌿
#حق
╔═══•••|🌕|•••═══╗
@Sooteh_delan
╚═══•••|🌕|•••═══╝
سوته دلان🌻
💞 •𝑻𝒊𝒕𝒓 𝑻𝒂𝒎𝒐𝒎𝒆 𝑺𝒂𝒇𝒂𝒉𝒂𝒕𝒆 𝒁𝒆𝒏𝒅𝒆𝒈𝒊𝒎𝒊• •تیترتمومصفحاتِزندگیمی♥️• #بیو_عاشقانه 🍃
💞
ٺو♡︎➪ هَمونے ڪہ واڱیر دارِه حِسِ قَشنــڱِ چِشمات ⊰♥️⃟💍⊱(^_^) ★️
#بیو_عاشقانه
🍃
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بریم تو حال و هوای برفی محور الماس به اسالم😍
#طبیعت
╔═══•••|🌕|•••═══╗
@Sooteh_delan
╚═══•••|🌕|•••═══╝
گفتم از قصه عشقت گرهى باز شود
به پریشانى گیسوى تو سوگند نشد... 🌱
#فاضل_نظری
╔═══•••|🌕|•••═══╗
@Sooteh_delan
╚═══•••|🌕|•••═══╝
👨👧👼👩👧
#نفس❤️😍🤞
╔═══•••|🌕|•••═══╗
@Sooteh_delan
╚═══•••|🌕|•••═══╝
4_5842719522015937424.mp3
11.67M
🎤رضا بهرام...لیلا❤️
#موزیک🎧
╔═══•••|🌕|•••═══╗
@Sooteh_delan
╚═══•••|🌕|•••═══╝
#داستان_شب 💫
غصه از دستدادن نعمتی را نخور، خدا بهترش را میدهد
ماری كوچولو دختری پنجساله، زیبا و با چشمانی درخشان بود.
یک روز كه با مادرش برای خرید به بازار رفته بودند، چشمش به یک گردنبند مروارید پلاستیكی افتاد. از مادرش خواست تا گردنبند را برایش بخرد.
مادر گفت:
اگر دختر خوبی باشی و قول بدهی اتاقت را هر روز مرتب كنی، آن را برایت میخرم.
ماری قول داد و مادر گردنبند را برایش خرید. ماری به قولش وفا كرد؛ او هر روز اتاقش را مرتب میكرد و به مادر كمک میكرد. او گردنبند را خیلی دوست داشت و هر جا میرفت، آن را با خودش میبرد.
ماری پدری دوستداشتنی داشت كه هر شب برایش قصه میگفت تا او بخوابد.
شبی بعد از اینكه داستان به پایان رسید، بابا از او پرسید:
ماری، آیا بابا را دوست داری؟
ماری گفت:
معلومه كه دوست دارم.
بابا گفت:
پس گردنبند مرواریدت را به من بده!
ماری با دلخوری گفت:
نه! من آن را خیلی دوست دارم، بیایید این عروسک قشنگ را به شما میدهم، باشد؟
بابا لبخندی زد و گفت:
آه، نه عزیزم!
بعد بابا گونه اش را بوسید و شب بهخیر گفت.
چند شب بعد، باز بابا از ماری مرواریدهایش را خواست. ولی او بهانهای آورد و دوست نداشت آنها را از دست بدهد.
عاقبت یک شب دخترک گردنبندش را باز كرد و به بابایش هدیه كرد.
بابا در حالی كه با یک دستش مرواریدها را گرفته بود، با دست دیگر از جیبش یک جعبه قشنگ بیرون آورد و به ماری كوچولو داد.
وقتی ماری در جعبه را باز كرد، چشمانش از شادی برق زد:
خدای من، چه مرواریدهای اصلِ قشنگی!
بابا این گردنبند زیبای مروارید را چند روز قبل خریده بود و منتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگیرد و یک گردنبند پرارزش را به او هدیه بدهد.
خدا گاهی نعمتهایش را میگیرد و در عوض خیلی بهترش را میدهد. پس هیچوقت غصه از دستدادن یک نعمت را نخور.🙂💔
╔═══•••|🌕|•••═══╗
@Sooteh_delan
╚═══•••|🌕|•••═══╝