eitaa logo
داستان آمَنو
100 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
238 ویدیو
0 فایل
✓ داستان آمَنو ✓قصه وداستان ✓ اسمهای نیکو برای نوزاد ✓ مطالبی از گناهان کبیره ✓پرواز تا پروردگار ✓زیبایی های دین اسلام ••••••••••••• شماره پیام برای نوشتن پیشنهادات و نظرات شما ۰۹۱۳۳۷۶۷۰۸۵
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم کن * امام پنجم ، محمد بن علي(ع) ، لقبش باقر است و باقر يعني شكافنده، به او باقر العلوم مي گفتند: يعني شكافنده دانشها،داناوآگاه به همه ی علوم. روزي مردي به امام باقر (ع) به صورت مسخره و توهين گفت: به تو مي گويند: باقر يا مي گويند : بقر «بقر به معني گاو است» تو گاوي. امام پنجم (ع) بدون آنكه از خود ناراحتي نشان بدهد يا عصباني شود يا برافروخته شود، با كمال سادگي گفت: نه من بقر نيستم، من باقرم. آن مرد: دوباره با بي ادبي و اهانت گفت: تو كسي نيستي تو پسر يك آشپز هستي تو مادرت يك آشپز بيش نبود. امام با اعتماد به نفس كامل فرمود: شغلش اين بود و اين عار و ننگ نيست. آن مرد دوباره كج دهني كرد و گفت: مادرت سياه و بي شرم و بدزبان بود. امام بدون ذره اي عصبانيت گفت: اگر اين نسبت ها كه به مادرم مي دهي، درست باشد خداوند او را بيامرزد و از گناهش بگذرد و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد كه دروغ گفتي. مشاهده اين همه صبر و بردباري ازانساني كه مي توانست همه نوع عصبانيت، عكس‌العمل و خشونت را انجام بدهد، توجه مرد را جلب كرد و او را به سوي اسلام كه بهترين رفتارها و اخلاق ها در آن است ،بُرد .مدتی به فکرفرورفت سربلندکرد، از امام (ع) معذرت‌خواهي كرد، مسلمان شد و به ياران حضرت پيوست. (ان الحسنات يذهبن السيات ) داستان آمَنو صد ها داستان تاثیرگذار https://eitaa.com/Story_A_M_A_N_O_U
بسم الله الرحمن الرحیم کن * امام پنجم ، محمد بن علي(ع) ، لقبش باقر است و باقر يعني شكافنده، به او باقر العلوم مي گفتند: يعني شكافنده دانشها،داناوآگاه به همه ی علوم. روزي مردي به امام باقر (ع) به صورت مسخره و توهين گفت: به تو مي گويند: باقر يا مي گويند : بقر «بقر به معني گاو است» تو گاوي. امام پنجم (ع) بدون آنكه از خود ناراحتي نشان بدهد يا عصباني شود يا برافروخته شود، با كمال سادگي گفت: نه من بقر نيستم، من باقرم. آن مرد: دوباره با بي ادبي و اهانت گفت: تو كسي نيستي تو پسر يك آشپز هستي تو مادرت يك آشپز بيش نبود. امام با اعتماد به نفس كامل فرمود: شغلش اين بود و اين عار و ننگ نيست. آن مرد دوباره كج دهني كرد و گفت: مادرت سياه و بي شرم و بدزبان بود. امام بدون ذره اي عصبانيت گفت: اگر اين نسبت ها كه به مادرم مي دهي، درست باشد خداوند او را بيامرزد و از گناهش بگذرد و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد كه دروغ گفتي. مشاهده اين همه صبر و بردباري ازانساني كه مي توانست همه نوع عصبانيت، عكس‌العمل و خشونت را انجام بدهد، توجه مرد را جلب كرد و او را به سوي اسلام كه بهترين رفتارها و اخلاق ها در آن است ،بُرد .مدتی به فکرفرورفت سربلندکرد، از امام (ع) معذرت‌خواهي كرد، مسلمان شد و به ياران حضرت پيوست. (ان الحسنات يذهبن السيات ) داستان آمَنو صد ها داستان تاثیرگذار https://eitaa.com/Story_A_M_A_N_O_U