هدایت شده از
رمان : #آرامش_با_تو
داخل کلاس که شدیم روی دوتا صندلی کنار هم نشستیم همه بچه ها میدونستن که ما همیشه کنار هم میشینیم به خاطر همین همیشه چهار تا صندلی کنار هم خالی میزاشتن برامون .
مشغول حرف زدن با ستایش بودم که یکی اومد تو کلاس..محل ندادم حتما باز رفیقای این محمد کله خرابن دیگ همیشه رفیقاشو جمع میکنه اینجا انگار بچه دبستانیه
اما در کمال تعجب شنیدم که محمد گفت
+ : عضو جدیدی؟
صدا : بله انتقالی گرفتم
صداش خیلی خیلی آشنا بود برام با کنجکاوی به سمت صدا برگشتم که با دیدنش چشام چهارتا شد برگاااااااااااااااااااااااااام..
خدای منننننننننننننن این امکان نداره..این که...ینی..نههههههههههههههه..
دلت میخواد بدونی ادامه رمان چی میشه بیا تو این کانال تا خودت بفهمی..پایان خوش💙🦋✨
تو این کانال هر روز کلییییییی پارتای آنلاین و پی دی اف گذاشته میشه👇👇
https://eitaa.com/joinchat/955449728C3b850e45f4