eitaa logo
سربازان ولایت
457 دنبال‌کننده
33هزار عکس
16هزار ویدیو
1.8هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یاس کبود
19.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ویدئوی جدید ✌️ 👈 این قسمت: افزایش قیمت بنزین! 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از یاس کبود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استان گلستان یکی از مناطق لبنان را تحت پوشش قرار می‌دهد نماینده گلستان در لبنان: هم‌اکنون در یکی از انبارهای هستیم که توسط استان گلستان تدارک دیده شده است. به حزب الله پیشنهاد دادیم که یکی از مناطق لبنان را تحت پوشش خود قرار دهیم و به آوارگان خط مقدم جبهه کمک کنیم. 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از یاس کبود
📜 مرحوم سید سجاد حسینی حکایتی را به این شرح نقل می‌کند: در سال ۱۳۸۰ از قم به تهران می رفتم پیر مردی کنارم نشسته بود. دقایقی از حرکت اتوبوس نگذشته بود که باب سخن باز شد و به مناسبتی نام آیت الله العظمی بروجردی برده شد. . پیر مرد با یک حس و حال خاصی رو به من کرد و گفت می خواهم حکایتی را نقل کنم گفتم بفرمائید... . گفت: " شبی بعد از نماز مغرب و عشا مثل همیشه بعد از این که همه رفتند خادم منزل آقای بروجردی درب ها را می بندد. آقای بروجردی با چند نفر از بزرگان مشغول گفتگو بودند که صدای عطسه ای از اتاق های مجاور به گوش جمع می رسد. خادم و یکی دو نفر دیگر، فورا رد صدا را دنبال می کنند. ناگهان، جوانی را می بینند که خود را در گوشه یکی از اتاق ها پنهان کرده بود... او را نزد آقای بروجردی می آورند آقای بروجردی از او می پرسد: راستش را بگو، در خانه من چه می کنی؟ جوان با ترس و لرز می گوید: اگر راستش را بگویم در امان خواهم بود؟ آقا می فرمایند بله، کسی تو را اذیت نخواهد کرد. بگو این جا چه می کنی؟ جوان گفت: آقا من از تهران آمده ام، دیروز از زندان آزاد شده و اهل بروجردم. شغل من دزدی است. از دیروز هرچه فکر کردم که این شب عیدی با دست خالی چگونه پیش زن و بچه بروم فکرم به جایی نرسید الا این که به قم آمده و از خانه شما دزدی کنم. این شد که اینجا مخفی شدم تا در فرصت مناسب نقشه ام را عملی سازم که گیر افتادم. آقای بروجردی نگاهی به جوان کرد و گفت ظاهرا گرسنه ای و چیزی نخوردی؟ جوان گفت بله آقا، امروز هیچی نخوردم! آقای بروجردی فرمودند شامی تهیه کردند و به سارق جوان دادند. بعد از این که دزد جوان شامش را خورد آقای بروجردی فرمودند: اگر من کاری برای تو کنم قول می دهی دیگر دزدی نکنی؟ جوان بلا فاصله گفت: بله آقا قول شرف می دهم... آقا فرمودند امشب را اینجا باش استراحت کن تا فردا... صبح روز بعد او را با یکی از مباشرینش به بازار می فرستد و دستور می دهد کت و شلواری برای خودش و لباس و سوغات شب عیدی برای زن و بچه اش خریداری کنند. بعد از خرید نزد آقای بروجردی بر می گردند. آقا مبلغ ۴۰۰ تومان به او می دهد می فرماید برو پیش زن و بچه ات اما ۱۴ فروردین اینجا باش... جوان دست آقا را می بوسد و تشکر می کند و با درشکه ای که به دستور ایشان آماده کرده بودند به گاراژ می رود و راهی بروجرد می شود. ۱۴ فروردین طبق وعده حاضر می شود آیت الله بروجردی نامه ای به دست او داده می فرماید نزد فلان کس در بازار تهران برو و این نامه را از طرف من به او بده! جوان به همان آدرس راهی بازار تهران می شود.. فردی که نامه را تحویل می گیرد از بزرگان بازآر تهران است . می گوید طبق سفارش آقا شما را به شاگردی می پذیرم این جا بمانید و کار کنید. بعد از سه ماه، به جوان می گوید شخص بزرگی مثل آیت الله بروجردی شما را پیش من فرستاده است و لذا از ایشان خجالت می کشم که شما فقط شاگرد من باشید بنابراین سه دانگ مغازه را به نام شما می زنم و شما را شریک خودم می کنم... چند ماه بعد جوان را صدا کرده به او می گوید من مال و اموال زیادی دارم و نیازی به این مغازه ندارم، به احترام آقای بروجردی همه دکان را به نام شما می زنم... خلاصه، بعدها آن جوان به چنان ثروتی دست پیدا می کند که تا الان به نیابت آقای بروجردی ۴۰ سفر مکه مشرف شده است. ده ها خانه برای فقرا خریده و صدها کار خیر کرده است..." پیرمرد به من گفت آقا سید حالا دوست داری آن جوان سارق را به شما معرفی کنم؟ گفتم: بله! در حالیکه اشک چشمان خود را پاک می کرد گفت؛ آن دزد جوان، همین پیرمردی است که الان در کنار شما نشسته است و به لطف خدا و محبت و سخاوت آیت الله العظمی بروجردی به ثروت و عزت فراوانی رسیده است... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از یاس کبود
🔴مقتدی الصدر: آمریکا ثابت کرد تشنۀ خون کودکان است ♦️رهبر جریان صدر عراق در واکنش به وتوی قطعنامه آتش‌بس غزه نوشت: بار دیگر کشور گستاخ میزان عشقش به تروریسم و تشنه بودنش به خون کودکان، زنان، مردم بی‌گناه و خون روزنامه‌نگاران، پزشکان و هیأت‌های اعزامی بشردوستانه [به غزه] را ثابت کرد. ♦️آمریکا به حمایت از ستم، اشغالگری، کشتار خونین انسان‌ها و کوچ اجباری [مردم غزه] به سود اشغالگران وحشی اصرار دارد. 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از یاس کبود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از یاس کبود
بسیج سپاهی است مسلّح به ایمان و مجهّز به عشق و ریسمانی است برای بالا رفتن از شانه‏ های خیس آسمان. بسیج لشگر مخلص خداست هفته بسيج بر تمام بسیجیان مبارکباد🌹 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از یاس کبود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽🖤﷽🕯﷽🖤﷽🕯 🖤✨ بـه اولیـن پنجشنبـه 🕯✨ آذر مــاه رسیـدیــم؛ 🖤✨ بـه یـاد همــه ی 🕯✨ مسافـران بهشتـی 🖤✨ پـدران و مـادران آسمـانـی 🕯✨ آنـان کـه روزی عزیــز 🖤✨ دل کســی بــودنــد و 🕯✨ امـروز عکسـی هستنـد 🖤✨ در قـاب خـاطـره‌ای 🕯✨ در ذهـن و حسرتـی بـر دل 🖤✨ شـادی روح رفتـگان 🕯✨ فـاتحـه و صـلوات🙏 ٠٠••●●❥❥❥❥🖤 ٠٠••●●❥❥❥❥🕯 ٠٠••●●❥❥❥❥🖤 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از یاس کبود
🌹🍁صبح است و دلم به مهر باور دارد 🍁💛🍁 🍁آبان که گذشت، دل به آذر دارد 🍁🍂🍁 🍁پاییز برای من شـدہ این تعبیر 🍁🍂🍁 🍁فصلی که فقط خاطرہ در سر دارد🍁🍂🍁 🍁امیدوارم آذر ماه، آغاز برآورده شدن آرزوهاتون باشه❤️ صبح پاییزی پنجشنبه تون زیبا و دل‌انگیز🍁🍂 ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از یاس کبود
╭🌼🍁╯╭🌼🍁╯╭🌼🍁╯ 🍁🌼آخر هفته تون عالی و شاد 🍂✨الهی زندگیتون 🍁🌼بی گره بافته بشه 🍂✨نقش آرامش 🍁🌼طرح شادی 🍂✨درقالب خوشبختی 🍁🌼به صدهـزار رنگ 🍂✨خوشگلتـر از 🍁🌼گلهـای باغچـه 🍂✨صبحتون تون شاد 🍁🌼و روزتون سرشار از زیبـایی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 1⃣2⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷 بالاخره اون روزی که منتظرش بودم رسید.من و علی آماده می‌شدیم برای رفتن به برزیل.من بی‌تاب دیدن خانواده‌ام بودم و شوق انجام کاری را داشتم که تمام این مدت برایش برنامه‌ریزی کرده بودم.حتی ازدواجم را بر پایه آن بنا کرده‌بودم.🍃 🔹من کنار پنجره نشسته‌بودم و علی کنارم.از صمیم قلب از حضرت‌معصومه(س) خواستم باز هم به ایران برگردم.می‌خواستم زندگی‌‌ام نزدیک اهل‌بیت باشد.حتی یک لحظه نمی‌توانستم تصور کنم دور از آنها زندگی کنم.🍃 🔹این چند روز این‌قدر از برزیل و خانه‌مان و پدرومادرم برای علی گفته‌بودم که دیگر حرفی برای گفتن نمانده‌بود.هفده ساعت در هواپیما بودیم.سعی کردم باز هم از برزیل بگویم و علی را برای رویارویی با مکانی جدید آماده کنم.🍃 🔷بالاخره به سائوپائولو رسیدیم.از هواپیما که پیاده شدیم،پدرومادر و خواهرم را از دور دیدم.سرعت قدم‌هایم را تند کردم،علی هم پابه‌پای من می‌آمد.پدرم با علی حرف می‌زد و من ترجمه می‌کردم و گاهی علی بی‌اینکه چیزی متوجه شود لبخند می‌زد و سر تکان می‌داد.علی می‌گفت: مهمان‌نوازی برزیلی‌ها شبیه ایرانی‌هاست.🍃 🔹من آنجا متوجه شدم خیلی از رفتارها در فرهنگ برزیل و ایران مشترک است و همین باعث شده من راحت‌تر به ایران عادت کنم و در آنجا زندگی کنم.حرف‌زدن زیاد پدرم با علی باعث شد او زبان پرتغالی‌اش را تقویت کند و خیلی زود هم پیشرفت کرد.🍃 🔹من انگار به یک گنجی رسیده‌بودم که مدت‌ها از دیدنش محروم بودم.چندبار پدرومادر را بغل کردم.دستشان را بوسیدم.پدرم علی را خیلی دوست داشت.به من می‌گفت:علی پسر مودب و قابل اعتمادی است.🍃 🔷در همان هفته اولی که وارد برزیل شدیم با علی برای دیدن حاج‌عبدالله رفتم.می‌خواستم علی را به ایشان معرفی کنم.در پیاده‌رو یک نفر مقداری آشغال روی چادر من ریخت.🍃 🔹پشت چادرم کاملا خراب شده‌بود.وارد داروخانه شدیم تا چادرم را تمییز کنم.کسانی که آن‌جا مشغول کار بودند،کمک کردند چادرم تمییز شود.نمی‌دانستند من برزیلی هستم.عذرخواهی می‌کردند که ببخشید عده‌ای اینجا نمی‌فهمند. من گفتم: خودم برزیلی هستم.مسلمانم و در ایران زندگی می‌کنم.همه کسانی که این جمله را شنیدند،تعجب کردند.🍃 🔹می‌گفتند: شما چطور در ایران زندگی می‌کنید؟آنجا که همه تروریست هستند و دائم در خیابان‌ها بمب می‌گذارند.من گفتم: شما کی در ایران زندگی کردید که این‌قدر مطمئن هستید آن‌جا فقط جنگ است؟🍃 🔷بعد عکس و فیلم‌هایی که در ایران گرفته‌بودم را نشان‌شان دادم.تمام مدتی که در برزیل بودیم به خصوص وقتی سوار تاکسی می‌شدیم ، خیلی درباره ایران و اسلام صحبت می‌کردیم.همه اول مرا مادر روحانی خطاب می‌کردند.به خاطر شباهت چادر به لباس مادر روحانی.من هم می‌خندیدم و می‌گفتم: من مسلمان هستم.🍃 🔹در هفته دوم گریه می‌کردم و می‌خواستم به ایران برگردم.فقط همین‌که کنار خانواده بودم و قرار بود تبلیغ را همراه علی شروع کنیم باعث می‌شد دوری از اهل‌بیت را تحمل کنم.درست است که اگر از دور هم سلام میدادم،می‌شنیدند. 🍃 🔹می‌توانستم ارتباط برقرار کنم،ولی دوری فیزیکی را نمی‌توانستم تحمل کنم.در ایران هروقت مشکلی داشتم به حرم حضرت‌معصومه(س) می‌رفتم و گریه می‌کردم و دلم را خالی می‌کردم.ولی اینجا در برزیل با چه کسی حرف بزنم؟🍃 🔷در سائوپائولو در مرکز اسلامی شیعه کار تبلیغمان را شروع کردیم. مدتی بعد ما در یک همایش شرکت کردیم که هر دین و مذهبی آنجا غرفه داشت.ما در غرفه شیعه مستقر شدیم.🍃 🔹اولین روز شرکت در همایش ، شخصی آمد پیش علی و گفت: جوانی در مورد اسلام تحقیق کرده و سوال دارد.پسری مودب و خجالتی کمی دورتر از غرفه ایستاده‌بود.چهره‌ای اروپایی داشت و حدودا بیست‌ساله بود.مدتی علی با او حرف زد.من از دور آنها را می‌دیدم.🍃 🔹علی به طرفم آمد و گفت: اسم این پسر کائیک است.سوالاتی درباره خدا و یگانگی و مهربانی خدا و پیامبر و اهل‌بیت پرسید.خیلی مشتاق است و می‌‌خواهد همین الان مسلمان بشود.🍃 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
هدایت شده از سربازان ولایت
🌷 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 💚اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌❤️ 📡 @Svelayat_313