eitaa logo
تَــحَنُّث|𝐓𝐚𝐡𝐚𝐧𝐨𝐬
166 دنبال‌کننده
177 عکس
93 ویدیو
3 فایل
. ﷽ . - اگه ناخدا بنا داشت برامون آنچه گذشت زندگیشو تعریف کنه تو آنچه خواهید دید واسه اش میساختی؟- فرهنگ فور کردن را پاس بداریم✨ از اینجا حرفاتونُ می‌شنوم و کنج دلم نگهشون میدارم؛ https://daigo.ir/secret/3210129604
مشاهده در ایتا
دانلود
آنچنان تنگ شده قلب من از دوری تو که اگر دست به قلبم بزنی میمیرم !
بَلْ‌ إِيَّاهُ‌ تَدْعُونَ‌ فَيَكْشِفُ‌ مَا‌ تَدْعُونَ‌ إِلَيْهِ‌ إِنْ‌ شَاءَ.. تنها‌ او‌ را‌ بخوانید و اگر‌ بخواهد، آن‌ رنجی‌ را که او‌ را‌ به‌ خاطر آن‌ می‌خوانید‌ از میان‌ می‌برد! سوره انعام / آیه۴۱
ممنون میشم اگه فاتحه‌ای بخونید..
رفیق، یک روز من ُ توهم می‌زارن داخل ِقبر، کفن پیچمون می‌کنن، جنازه‌امونُ روی دوش می‌کشن، برامون نماز میت می‌خونن.. حواست به کارات باشه. دقت کن چی می‌بینی، چه حرف‌هایی رو به خورد ِذهنت میدی و چه کلماتی از زبونت خارج میشه. اون دنیا هرچی سعی داشته باشی گناهاتُ پنهون کنی، خدا یه مدرک میزاره جلوت. اون دنیا دیگه شوخی بردار نیست و خبری از پارتی بازی هم نیست.
مسجد دیشب شام میدادن صبح برای پخت رفتن شبم برای کشیدن شام و پخش فسنجون همه یه جوری بودن کسی حرف نمیزد و فقط به روضه گوش میدادن:) نم نم بارون میزد حیاط مسجد بوی بارون و برنج و چوب قاطی شده بود موقع پخش شام برقا رفت بارونم بیشتر شد و هوام تاریک ظلمات صدای سینی و قابلمه و کفگیر ک میخورد کف دیگه قطع شد صدا از دیوار در میومد از ادما نه:) سه تا چراغ نفتی بود یکی مردونه یکی زنونه یه دونم حیاط برای غذا خاله افسانه و خاله شهناز چراغو روشن کردن نفت کم بود روشن نمیشد فیتیله شو گرفتن و روشنش کردن دریغ از یه کلمه که حرف بزنه کسی صدای مداح تو حیاط کم بود با صدای بارون ترکیب شده بود خاله همیرا مسئول غذا بود و برنج میکشید تو اون تاریکی برنجو میکشید تو ظرف وسط کارش ظرف یه بار مصرفو که تا نصف توش برنج ریخته بودو گذاشت کنار نشست رو صندلی دستشو گذاشت رو صورتش فک کردم داره عرق صورتشو خشک میکنه صدای هق هقش سکوتو شکوند:) منم از خدا خواسته مداح گفت برید به همه بگید دیگه بابا حسین نیست:) اهل عالم زینب بالا سر مزار خودش رفته:) اون سکوت ب اون عظمتو گریه بیست نفر شکوند خاله همیرا با همون اشک خورشتو هم میزد و برنج میریخت منم با همون اشک سینی میدادم بالا:) بعدش برقا اومد و روال کار و من تا ابد دیشبو یادم میمونه:)
مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را .
یٰا مُداوِی القبِ الجَریح ای‌ درمانگر قلب‌ زخمی وکالت مرا بپذیر با تو هیچ‌گاه کم نمی‌آورم..🤍 -خدای‌من-
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ صبر کن که وعده‌ی خدا حق است سوره روم / آیه۶۰
خدا : بنده‌ی من نماز شب بخوان و ‌آن ، یازده رکعت است . بنده : خدایا ! خسته‌ام! نمی توانم . ‌خدا : بنده‌ی من ، دو رکعت نماز شفع ‌و یک رکعت نماز وتر بخوان بنده : خدایا ! خسته‌ام برایم مشکل ‌است نیمه شب بیدار شوم . . خدا : بنده‌ی من قبل از خواب این ‌سه رکعت را بخوان . . بنده : خدایا سه رکعت زیاد است خدا : بنده‌ی من فقط یک رکعت ‌نماز وتر بخوان . . بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته‌ام ‌آیا راه دیگری ندارد ؟ ‌خدا : بنده‌ی من قبل از خواب وضو ‌بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله ‌بنده : خدایا ، من در رختخواب هستم ‌اگر بلند شوم خواب از سرم می‌پرد . خدا : بنده‌ی من در دلت بگو یا الله ‌ما نمازشب برایت حساب می کنیم . . ‌بنده اعتنایی نمی‌کند و می‌خوابد . . ‌خدا : ملائکه‌ی من،ببینید من آن‌قدر ‌ساده گرفته‌ام اما او خوابیده است . . ‌چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار ‌کنید دلم برایش تنگ شده است ‌امشب با من حرف نزده :) ملائکه : خداوندا ! دوبار او را ‌بیدار کردیم ،اما باز خوابید . . ! ‌خدا : ملائکه‌ی من در گوشش ‌بگویید پروردگارت منتظر توست ‌ملائکه : پروردگارا، بیدار نمی‌شود ! خدا : ‌هنگام طلوع آفتاب است ‌ای بنده‌ی من بیدار شو ، نماز صبحت ‌قضا می شود . . ‌ملائکه : خداوندا نمی‌خواهی با او قهر کنی؟ خدا : او جز من کسی را ندارد . . ‌شاید توبه کرد . . بنده‌ی من تو به هنگامی که به نماز ‌می‌ایستی آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو ‌چنان غافلی که گویا صدها خدا داری :)
پرنده؛ حتی اگر در قفس باشد شوق پرواز در او نخواهد مُرد؛ دنیا؛ مرحله ای از گُذارِ ما به ابدیت است به این قفس خو نکنیم .. سورهٔ توبه، آیهٔ ۳۸