در سلسلهات هر آنکه پا بست شود
گر فانی و گر نیست بود هست شود
میفرمائی که بیخود و مست مشو
ناچار هر آنکه میخورد مست شود
#مولانای_جان
@TAMASHAGAH
آنجا که سخن از من و ما و کرامت است خبری از درویشی نیست، و در بساطی که ادعا و هستی راه دارد حقیقت پیدا نمیشود.
معیار درویشی بی خویشی است و هر که بی خویش تر درویش تر. گر دل نبود کجا وطن سازد عشق ور عشق نباشد به چه کار آید دل ای درویش: کرامت صوفی، نیستی است.
ادّعای کرامت اظهار هستی در طریقت ما کفر است.
پیر طریقت بت شکن است نه بت ساز، یکی را مال ویکی را جاه و یکی را نماز بسیار و یکی را روزة بسیار بت باشد.
یکی خواهد که همیشه بر سجاده نشیند، سجاده او را بت باشد یکی خواهد که همیشه پیش کسی برنخیزد، آن نا برخاستن بت باشد، هیچ کس بت خود را نشناسد و هیچ کسی نداند که وی بت پرست است، همه کس خود را فارغ و آزاد گمان برند و موحّد و بت شکن شناسند!
عزیز الدین نسفی
از کتاب انسان کامل🍃
@TAMASHAGAH
تماشاگه راز
ای نَفَسِ خرم باد صبا از بر یار آمدهای مرحبا قافِلِه شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبا #
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می آورد
دل شوریده ما را به بو در کار می آورد
فروغ ماه می دیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم اوخورشید در دیوار می آورد
عفالله چین ابرویش اگر چه ناتواتم کرد
ولیکن عشوه ای هم بر دل بیمار می آورد
خواجه💐👌
13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🔥
دلم آشفتهٔ آن مایهٔ ناز است هنوز
مرغِ پرسوخته در پنجهٔ باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سرِ ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار، عاشقکُش و بیگانهنواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتشِ من آب نزد
غافل از حسرتِ اربابِ نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشمِ پر آب
دل سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند بهغیر از من و پروانه و شمع
قصهٔ ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ، ز دلم حسرتِ روی تو نرفت
درِ این خانه به امیدِ تو باز است هنوز
اینچه سوداست عمادا که تو در سر داری؟
وینچهسوزیستکهدر پردهٔساز استهنوز؟
#عماد_خراسانی
🎙#دکتر_کاکاوند
@TAMASHAGAH
🔅
🔍گمشدهی انسان چیست؟
اندیشمندان و انسانشناسان و عرفا و
عالمان اخلاق در قدیم و جدید
در باب این که آن گمشده ما چیست،
اختلاف نظر داشته و دارند.
اما آن چیزی که گمشده ماست چیست؟
آن چیز «خواستههای روح» است.
این که #حضرت_علی(ع) میفرمایند:
خود را ارزان مفروشید به این معناست که از خواستههای روحتان دست برداشتهاید و به خواستههای مادی و جسمانی خود میرسید. لذا تقابلی که بین روح و ماده وجود دارد، تقابل فلسفی نیست، بلکه تقابل اخلاقی است، یعنی ماده اقتضائاتی دارد و روح هم اقتضائات دیگری و دائما در این دعوا ما به خواستههای مادی خود بها میدهیم و خواستههای روحی خود را فرو مینهیم. اما به قول آن عارف مسیحی: «نمیارزد که جهانی از آن تو باشد اما روحت از آن تو نباشد».نمیارزد که به من جهانی بدهند به قیمتی که خودم را از خودم بگیرند. چه رسد به این که در بسیاری از موارد جهان را به ما نمیدهند بلکه یک چیز بسیار خفیف و خوارمایه از ماده را به ما میدهند و روح را از ما میگیرند!
استاد ملکیان،رویکرد وجودی
@TAMASHAGAH
🔅"داستان آفرینش"
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
اینجا داستان آفرینش است که
چگونه عشق از حُسن، زاده می، شود
و خود هزاران هزار عالم میآفریند.
طرحکلیو مثالثابتاینداستانچنیناست:
صاحبجمالیبود کهحُسنشچونخورشید
به هر سو نور میافشاند و چون آن صاحبجمال لطف و زیباییِ بیانتهای
خویش را بیحجاب مشاهده کرد،
بر خویشتن عاشق آمد و بدین سان از
معاشقۀ زیبایی با خویشتن طفل
جاودانهای به نام عشق زاده شد
و این آغازِ آفرینش بود.
خانم کتلین رین، شاعر معاصر انگلیسی،
کهاز دلبستگانمکتبِافلاطونبودهاست،
در شعر بسیار کوتاهی داستان آفرینش را،
همآهنگِبا مذاقِعارفان و حکیماناسلامی،
خلاصه کرده است:
از خالیِ بی پایانِ فضا صدایی شنیدم
که فریاد می کرد:
عشقِ من، عشقِ من
و من ندانستم که آن صدا را شنیدم
یا بر زبان آوردم، آن صدا همه
ذرّاتِ آفرینش را در آغوش گرفت.
به زبان اهل حکمت، داستان چنین است
که وجود مطلق که حقیقت محض
و زیبایی صرف و عين خیر و خوبی بود،
چون بیهیچحجاب تمامی هستیِ
خویش را ادراک می کرد،
بر خویشتن عاشق آمد و به گفتهٔ
حکیم ابونصر فارابی، حضورِ
زیبایی محض را در پیش ادراکِ نامتناهی
غیر از عشق چه توان نامید؟
اینعشقِمطلق همان خواستِنامتناهیاست
و آن خواست بود که فریاد زد:
عشق من، عشق من،
و از اهتزاز این دو کلمه بود که
عوالمِ بینهایت شکل گرفت و این صدا بود
کههمهذراتآفرینشْهمگفتند و همشنیدند
برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ "
به قلم دکتر حسین الهی قمشه ای
@TAMASHAGAH
جان جانان من!
الهی !پیوند میزنم روحم را به روح منوّرت.
قلبم را به قلب مهربانت
ذهنم را به ذهن زلالت
هر لحظه از تو هدایت میطلبم .
الهی گره میزنم تقدیرم را به خواست و اراده ات
و قدرشناسی میکنم از تقدیر الهی تو.
قدر می دانم قلبم را که چون تو، خدایی دارد .
سپاسگزارم ای عشق
سپاسگزارم🙏
@TAMASHAGAH
✾♥️
وَ بِكَ أَستَجيرُ مِنَ تَواتُرِ الأَحزان.
و پناه بر تو از حزنهایِ پی در پی...
يَا كَهْفِي حِينَ تُعْيِينِي الْمَذَاهِب...
پناهِ منی وقتی از هر راهی خستهَم...
@TAMASHAGAH