#کتاب_نوشته
ای نافهی مشکصفت،
ای بزمگاه رزمآوران معرفت،
مگر ندانی که حد دلتنگی تا کجاست؟
ورقی از دردم باز کن...
#عبهرالعاشقین
شیخ #روزبهان_بقلی فسایی شیرازی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔅
حق تعالی در انسان جز جمال خود چیزی ندید
پس همه عالم جمال خدا و او جمیل است
او دوستدار جمال و زیبایی است
از این روی کسی که جهان را از این دیدگاه بنگرد
جز جمال خداوند چیزی را دوست ندارد
چرا که زیبایی صنعت جز
به زیباکاری صنعتگر نسبت داده نمی شود...
📚فتوحات مکیه
شیخ ابن عربی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گفت لیلی را خلیفه کان توی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت:خامش چون تو مجنون نیستی!
هر که بیدارست او در خوابتر
هست بیداریش از خوابش بتر
چون بحق بیدار نبود جان ما
هست بیداری چو در بندان ما
#مولوی_مثنوی شریف
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سلطان العارفین بایزید بسطامی گفت:
هیچکس بر من چنان غلبه نکرد که جوانی از بلخ مرا گفت یا بایزید،حدّ زهد شما چیست؟
گفتم :چون بیابیم ،بخوریم وچون نیابیم، صبر کنیم.
گفت: سگان بلخ نیز همین صفت را دارند!
پس من گفتم :
حدّ زهد شما چیست ؟!
گفت:ما چون نیابیم صبر کنیم
و چون بیابیم، ایثار !
#تذکره_الاولیاء
#عطار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
بسوز ای دل که تا خامی نیاید بویِ دل از تو
کجا دیدی که بیآتش کسی را بوی عود آمد؟
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به
فریاد آمد ...♥️🍂
حضرت حافظ
🍂♥️🍁
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
♥️🍂🌹
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
ای عروس هنر از بخت شکایت منما
حجله حسن بیارای که داماد آمد
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
حضرت حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
♥️🍂
به سرت گر همه آفاق به هم جمع شوند
نتوان برد هوای تو برون از سر ما
تا ز وصف رخ زیبای تو ما، دم زدهایم
ورق گل خجل است از ورق دفتر ما
حضرت حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
من بیدل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
در حلقه لنگانی میباید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه
#مولانا