تماشاگه راز
هوالعزیز💐🍃 به بوستان جمالت بهار بسیارست ولیک با گل وصل تو خار بسیارست مدام چشم تو مخمور و ناتوان خ
دلتنگی من
به وسعت دشتی بایریست که
در فراق باران می نالد...
اینک ببین،
چقدر وسعت دارم !😊
خدایا در زبان من صـواب آر
دعای بنـدهٔ خود مستجاب آر
مرا توفیـق ده تا حمد خوانم
صفـات ذات تو بر لفـظ رانم
تـوئی خلاق هر بالا و پستی
توئی پیدا و پنهان هرچه هستی
توئی گیرنده و میرنده مائیم
توئی سلطان و ما مشتی گدائیم
اگر فضلت قرین حال گردد
خرابم جمله جا و مال گردد
#الهینامه ، عطار
اگر عشق نمیبود ؛
علفهای بهاری در آن سردِ سحرگاه سر از خاک نمیزد .
اگرعشق نمیبود ؛ ز سنگ سیـه ، آن چشمه ی جوشان
گریبانِ زمین را به جنون چاک نمیزد
اگر عشق نمیبود ؛بر آن شاخه ی انجیر تک افتاده ،
چکاوک ، چنین پرده عشاق
طربناک نمیزد ...
اگرعشق نمیبود ؛ اگر عشق نمیبود !
#شفیعی کدکنی
راهِ مرا اشاره شو ! من به کُجا رسیده ام؟
هر چه دویده ام تو را ، خسته شدم ، ندیده ام
#مولانای جان
طوطیان دیدم و خوشتر ز حدیثت نشنیدم
شِکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
#سعدی
4_5967758071680732061.mp3
5.19M
نقل است که ذالنون گفت: وقتی در کوهها میگشتم قومی مبتلایان دیدم، گرد آمده بودند، پرسیدم: شما را چه رسیده است؟
گفتند: عابدی است اینجا، در صومعه . هر سال یکبار بیرون آید و دم خود بر این قوم دمد، همه شفا یابند. باز در صومعه شود، تا سال دیگر بیرون نیاید.
صبر کردم تا بیرون آمد. مردی دیدم زردروی، نحیف شده چشم در مغاک افتاده. از هیبت او لرزه بر من افتاد. پس به چشم شفقت در خلق نگاه کرد. آنگاه سوی آسمان نگریست، و دمی چند در آن مبتلایان افگند. همه شفا یافتند. چون خواست که در صومعه شود، من دامنش بگرفتم. گفتم: از بهر خدای علت ظاهر را علاج کردی. علت باطن را علاج کن.
به من نگاه کرد و گفت: ذوالنون دست از من باز دار که دوست از اوج عظمت و جلال نگاه میکند.
چون تو را بیند که دست به جز از وی در کسی دیگر زده ای تو را به آنکس بازگذارد و آنکس را به تو و هریکی به یکی دیگر هلاک شوید. این بگفت و در صومعه رفت.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_ذوالنون_مصری