eitaa logo
تماشاگه راز
283 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام یگانه سرپرستی که همه ولایتها از اوست...🍃
هوالعزیز💐 آفتاب از کوه سر بر می‌زند ماه روی انگشت بر در می‌زند آن کمان ابرو که تیر غمزه اش هر زمانی صید دیگر می‌زند دست و ساعد می‌کشد درویش را تا نپنداری که خنجر می‌زند یاسمین بویی که سرو قامتش طعنه بر بالای عرعر می‌زند روی و چشمی دارم اندر مهر او کاین گهر می‌ریزد آن زر می‌زند عشق را پیشانیی باید چو میخ تا حبیبش سنگ بر سر می‌زند انگبین رویان نترسند از مگس نوش می‌گیرند و نشتر می‌زنند در به روی دوست بستن شرط نیست ور ببندی سر به در بر می‌زند سعدیا دیگر قلم پولاد دار کاین سخن آتش به نی در می‌زند 📚 - غزلیات - غزل شماره ۲۳۴ @TAMASHAGAH
اندر دلِ من درون و بیرون همه او است اندر تنِ من جان و رگ و خون همه اوست اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد بی‌چون باشد وجودِ من چون همه اوست جان @TAMASHAGAH
جان جانان من! ای خدای رنگ ها،آهنگها،فصل ها ای زنده کننده جان ها ... اینکه قادرم باران بنوشم خیس گردم ،خاک را بو کشم ... شادی زمین را ببینم ،نور بطلبم ،جان بگیرم این ها همه از توست! امروزم را بیکران سپاس سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم 🙏 سلااام یاران ِ جان ،همدلان ِمهربان کانال تماشاگه راز روزتون بخیرو عافیت💐✋ @TAMASHAGAH
سرانگشت _تو _آغاز _گل‌افشانی‌ها" بزرگترین داستان عاشقانه با لایتناهی است . تو هیچ تصوری نداری که زندگی چگونه زیبا می‌تواند باشد . وقتی که ناگهان خدا را همه جا پیدا کنی , وقتی که او می‌آید و با تو سخن می‌گوید و تو را هدایت می‌کند , آن وقت است که داستان عاشقانه ی الهی آغاز شده است . @TAMASHAGAH
🍃هوالمحبوب غلام نرگسِ مستِ تو تاجدارانند خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند بیا به میکده و چهره ارغوانی کن مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند @TAMASHAGAH
مشقم کن! وقتی که عشق را زیبا بنویسی فرقی نمی‌کند که قلم از ساقه‌های نیلوفر باشد یا از پر کبوتر منزوی
نه آتش‌های ما را ترجمانی نه اسرارِ دل ما را زبانی نه مَحرم دردِ ما را هیچ آهی نه همدم آهِ ما را هیچ جانی نه آن گوهر که از دریا برآمد نه آن دریا که آرامد زمانی نه آن معنی که زاید هیچ حرفی نه آن حرفی که آید در بیانی معانی را زبان چون ناودان است کجا دریا رود در ناودانی؟ جهانِ جان که هر جزوش جهان است نگنجد در دهان هرگز جهانی جان @TAMASHAGAH